eitaa logo
محصولات ارگانیک خرید لوازم ارایشی ارایش گیاهی فانتزی عسل طبیعی درمانی گون کوهی ارزان ارگانیک اصل تهران
1.1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
14 فایل
آیدی ثبت سفارش: @taranom_sa . محصولات ارگانیک خرید لوازم ارایشی ارایش گیاهی لاک ریمل رژ لب فانتزی عسل طبیعی درمانی اصل گون کوهی جدید ارزان لوازم ارایش ارایشی آرایش آرایشی گیاهی ارگانیک دخترانه فانتزی کیوت ارزان ارگانیک ارزون کم قیمت معتبر ایرانی خارجی
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ بانوان منتظر بدانند... 🔹 رباب: در کربلا حضور داشت. شاهد شهادت همسرش و فرزند شیرخوارش بود! بعد از پایان فاجعهٔ کربلا و اسارت، در مدینه ساکن شد. دستور داد سقف خانه اش را بردارند و زیر آفتاب روزگار می گذراند! رباب به این روش، یکی از اثرگذارترین افشاگری ها را علیهِ یزید و یزیدیانِ زمان، محقق نمود. 🔸 ام البنین: دارای چهار پسر (عباس علیه السلام، عبدالله، جعفر، عثمان) که تمامی پسرانش در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند، اما وقتی خبر شهادت امام زمانش را شنید، ناله اش بلند شد و گفت: «رگ های دلم را پاره کردی...» 🔺 مادر وهب: پیرزنی مسیحی که چندی نمی گذشت از آشنائیش با امام زمانش، اما در روز عاشورا شجاعانه به پسرش گفت: «به جای شیری که به تو داده ام از تو می خواهم جانت را در طَبَق اخلاص بگذاری و با دشمنِ امام تا سر حدّ شهادت مبارزه کنی...» ❄️ همسر وهب: در آخرین لحظات به شوهرش گفت: «جان من و تو هزاران بار فدای حسین! فقط از تو تقاضایی دارم در حضور امام، و آن اینکه تا وقتی به تو ملحق نشده ام وارد بهشت نشوی...» 🔆 همسر زهیر: فرستاده ای از طرفِ امام به خیمه زهیر آمد، خیمه پر از سکوت شد، و هنوز هم سکوت... ناگهان از گوشه ای صدای شیرزنی بلند شد: «چرا جوابش را نمی دهی؟ چه می شود به حضور امام بِرَوی و سخنش را بشنوی؟!» زهیر قیام کرد و از یاران عاشورایی امام زمانش شد... 📌 زینب: و تو ای بانو! کدام قلم می تواند تو را بنویسد؟! تو ای فراتر از اقیانوس... 📎 بانوان منتظر بدانند؛ زمینه سازی برای حکومتِ جهانی، هزینه دارد... 📚 از فرات تا فرات، ج۲، ص۱۳۶-۱۴۲ ۳۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بی گمان روز قشنگی بشود امروزم ، چون سر صبح ، سلامم به تو خیلی چسبید.... ❤️ 🌺ڪپےباذڪرصلواتـ‌براےفرج‌آقا
بعضےها را هر چقدر بِخـ🌹ـوانے خَسـ🥀ـتہ نمے شوی! بعضےها را هر چقدر گوش دهے عادت نمے‌شوند! بعضےها هرچہ تِڪـ🕊ـرار شوند باز بِڪـ🌷ـرَند و دست نخورده! سلام صبحتون حسینی سلام صبحت بخیر علمدارم 🕊@ghasemiun.🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*سلام صبحتون بخیر* نیایش صبحگاهی 🍁🍂 🍁خدایا 🍂سررشته امورم را به تو سپردم 🍂و بر تو تکیه کردم 🍂و خود را تسلیم تو داشتم؛ 🍂الهی، تو آن خدای کریمی 🍂که هیچ دست امیدی را تهی مگذاری 🍂و بر هیچ سینه لبریز از خواهشی 🍂دست رد نمی زنی. 🍂از تو می خواهم که روی کرمت را 🍂از من مگردانی، 🍂توبه ام را بپذیری 🍂و از خطایم درگذری، 🍁آمیـن
باتو مارا خوشترین دیدار باد هرکجا هستی خدایت یار باد سلام مولایم صبحتون بخیر🌹
🌷یکی از شئون عاقبت به خیری «نسبت شما با جمهوری اسلامی و انقلاب» است. 🌷والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت به خیری همین است. 🌷والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت به خیری، رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد. 🕊@ghasemiun.🏴
✍در پادگان منطقه حلب در حال آموزش بودیم که دیدیم دو تا ماشین کنار ما نگه داشتند. حاج قاسم اولین نفر از اتومبیل پیاده شد‌. شروع کرد به احوال پرسی با نیروها. بچه های فاطمیون هم با حاجی عکس یادگاری می‌گرفتند. من کمی دورتر ایستاده و مات چهره زیبای سردارم بودم. چشمش به من خورد. جثه من نسبت به بقیه ریزتر بود و از همه جوان تر بودم. حاجس منو صدا زد گفت: بیا نزدیک! رفتم کنارش و دست نوازش روی صورتم کشید.گفت:《ماشالله با این سن و سال چطوری خودت رو رسوندی منطقه؟!》فقط مات چهره نورانی و پرصلابتش شده بودم. حاج قاسم نگاه خاصی به نیروهای فاطمیون داشت. همانطور که بچه ها هم از صمیم قلب عاشقش بودند.. 👤راوی:حسن قناص (رزمنده فاطمیون) 🕊@ghasemiun.🏴
چه عکس زیبایی تو فضای باز هوای روشن روضه😭 اونایی که دارن عقب کامیون گریه میکنن😔😔 🕊@ghasemiun.🏴