eitaa logo
دل‌گویه
355 دنبال‌کننده
882 عکس
38 ویدیو
34 فایل
من دوست دارم نویسنده باشم پس می‌نویسم از تمام دوست داشتن‌ها از تمام رسیدن‌ها با نوشتن زنده‌ام پس می‌نویسم پس زنده‌‌ام استفاده از مطالب با ذکر صلوات و نام نویسنده بلا‌مانع است. فاطمه میری‌‌طایفه‌فرد ارتباط با نویسنده: https://eitaa.com/fmiri521
مشاهده در ایتا
دانلود
زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست تو راست آن‌همه خوبی که جای کتمان نیست ز عطر نام تو بوی بهشت می‎آید خمینی دگری، بر کسی که پنهان نیست شهید زنده‌ای و روح جاری اخلاص کسی چنان که تو، هم‌پایۀ شهیدان نیست سزاست این که چنین تشنۀ کلام توام که هیچ باغچه‌ای بی‌نیاز باران نیست ولایت تو همان عشق خاندان «علی»ست ز سعی از تو سرودن دلم پشیمان نیست! 📝
به‌نام‌او هزار سود در این بیع هست خواهی دید مرا بخر که خریدار من زیان نکند
IMG_20230605_221831_825_۰۵۰۶۲۰۲۳.mp3
6.8M
📻 | کانون مهدویت دانشکده هدی🦋 🎬 قسمت: پنجم ویژه ارتحال امام ره گویندگان: صبا نادری محدثه صفائی فاطمه اقایی نويسندگان : زهرا سعادت فاطمه میری طایفه فرد ✉️ شنوندگان محترم می توانند با ارسال نظرات خود به آیدی @moshaver_safaie ما رو در تهیه و تولید برنامه رادیو مهدی یاران یاری نمایند. 👈لطفا در نشر محتوای مهدوی کوشا باشید. ✨قسمت های قبلی را در کانال مهدویت دانشکده دنبال کنید https://eitaa.com/huda_mahdaviat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او به اون ور آبی‌هایی که میگن فتاح الکیه باید گفت: لوکیشن بده، فتاح تحویل بگیر. بذار خیالت راحت بشه شک نکنی فقط اون‌ورا نباش البته بازم هرجور راحتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم به پریشانى گیسوى تو سوگند، نشد خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند تا فراموش شود یاد تو، هرچند نشد من دهان باز نکردم که نرنجی از من مثل زخمى که لبش باز به لبخند، نشد دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند بلکه چون برده مرا هم بفروشند، نشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
content-editing-marks.jpg
80.9K
علائم ویراستاری
به‌نام‌او دستان آرمیتا و خداوند با عشق آدمی را به کمال رساند، آن‌وقت که از گِل پیامبر رحمت در آدم ابوالبشر زندگی را رنگ و بو داد. اصلا خدا می‌خواسته تا عشق بیاید و سختی‌ها شیرین شود و شیرینی‌ها، عسل و شاید احلی من عسل. عشق مقوله عجیبی است. همان‌قدر که درونی‌ست، اکتسابی هم هست. باید آب و دانه‌اش داد، باید غبار از چهره‌اش برداشت. عشق پدر و فرزندی از آن مدل‌هایی است که عجیب دیدنی‌ست، مثل ابراهیم و اسماعیل، یعقوب و یوسف مثل.... مثل محبت پدرانه حضرت آقا و دختر شهیدی که قد کشیده و بزرگ شده، آن قدر بزرگ که مو‌های زیبایش در پوششی از حجاب مخفی شود. همان آرمیتا کوچولویی که روی پای آقا نشسته و نقاشی‌اش را نشان می‌دهد. حالا خانمی شده که با شجاعت می‌ایستد و زینب وار از ریخته شدن خون به ناحق پدرش، در مقابل دنیا اعتراض می‌کند و دنیای پوچ آنان را برسرشان آوار... اما آرمیتا وقتی کنار پدر معنوی‌اش می‌ایستد، حال غریبی دارد، دستش به نشان ادب بالا می‌رود ولی با لرزش دستش چه کند؟ چگونه دستش را آرام کند که راز دلش را برملا نکند؟ اصلا مگر قرار است که عشق برملا نشود؟ تمام عشق به رسوایی‌اش شیرین است. عشق فرزند شهید کنار رهبرش، مرادش، پدر معنوی‌اش... انگار دست آرمیتا نمی‌تواند جلوی خودش را بگیرد و هی به سینه می‌کوبد. چقدر این عشق زیبا بود چقدر پدرانه چقدر دخترانه، چقدر نجیبانه و چقدر حماسی... تمام حالات آرمیتا یک طرف، نگاه تیز بین حضرت آقا یک طرف، وقتی که می‌گوید: دختر آن پدر و این مادر است دیگر... تمام مادرانگی مادر آرمیتا یا این حرف اثبات شد، چقدر روح یک فرد بزرگ است که به تمام ابعاد توجه می‌کند؟ دیشب تمام خستگی مادر آرمیتا درآمد... @del_gooye