☑️ شاهنامه: روزه، کردار مردان خداست
حکیم ابوالقاسم فردوسی در #شاهنامه میگوید: طهمورَث پادشاه ایران، یاری وفادار به نام شَهرَسپ داشت که هر روز را #روزه و هر شب را به #نماز میایستاد. #طهمورث در اثر همنشینی با #شهرسپ از بدیها پیراسته شد. حکیم فردوسی در بیان این داستان میگوید: نماز شب و روزه، آیین کسی است که خداوند جهاندار، حبیب او باشد. یعنی نماز شب و روزه، نشانهی دوستان خداوند است.
خنيده بهر جاى شهرسپ نام
نزد جز بنيكى بهر جاى گام
همه روز بسته ز خوردن دو لب
بپيش جهاندار بر پاى شب
چنان بردل هر كسى بود دوست
نماز شب و روزه آيين اوست
🔘نسخه فلورانس ایتالیا
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
از پس قرون گذشته عشقشان، شاید حک شده باشد روی دیوارنگارههای قدیمیترین حکومت ایران، مادها. وقتی که دیاکو داشت قلمرو ایران را تا اسپانیا و ایتالیا گسترش میداد.
عشقشان شاید حک شده باشد روی کتیبههای تخت جمشید یا روی بقایای هگمتانه یا در تختسلیمان و یا در طاقبستان. ولی این بیشتر به دستکندهای فرهاد میخورد در کرمانشاه.باید کار فرهادی باشه که عشقش را جار میزند برای زمانی که حتی استخوانی از او در این دنیا نمانده باشد.
این شاید برای گوردخمه مهاباد باشد. زمانیکه دیاکو جسم پدرش را محبوس سنگها میکرد. شاید برای مزاری باشد که به عشقش نرسید.
برای هر کدام باشد نشان از ماندگاری عشق میدهد.هر جا باشی و هرگونه که جار بزنی.
من عاشق تمدنی هستم که خاستگاه زیباییهاست.
#مهاباد
#ماد
#دیاکو
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
دو جای پای نرفتــــــــه،دو سایه،یک دیوار
مـرا به دغــــــدغــــه های شبانه ام بسپار
به تارهای ظـــــــریفی که عشق می بافد
به زخــم های عمیقی که خورده ام،بسپار
به ناتمــــــامی این روزهــــــای بـــــارانی
به این گـــــلایه که هر روز می شود تکرار
رسیــــــــده ایم به مـــرزستاره ها امشب
رسیــــده ایم،ولی روز می شــــود هـربار
و من برای خــــودم از تو شعـر می خوانم
ومن به جای خودم ازتومی شوم سرشار
به سایه روشن این عاشقــــــــانه هابنگر
چگــــــونه می شکنـــــد ذره ذره در انکار
صدای تــــرد شکست را هنـوز می شنوم
صدای خاطــــــــره هامان...صدای تو انگار
دگر چگـــــونه بگـــویم که دوستت دارم؟
مرا به هـــــــــرچه شبیه نگاه خود بسپار
تولدتون مبارک
@del_gooye
هاچ بک یا صندوق دار
🚙🚗🚗🚗🚙🚗🚗🚗🚙
رمضان میشد سفر تبلیغی همسرم شروع میشد. پانزده روز اول خیلی سخت بود. روزه گرفتن ها، جامعةالزهرا، درس، مشقِ پسرم و تنهایی. حالا اگر فشاری هم می افتاد؛ کسی نبود یک لیوان آب به دستت بدهد. خودم بودم و خودم. وای به روزی که سرویس پسرم یا سرویس جامعه الزهرا نمیآمد.به تمام گرفتاری ها یک گرفتاری دیگر هم اضافه میشد. اما پانزده روز دوم، طبق روال هر سال ما هم همسفر سفرهای استانی همسرم میشدیم. همه سفر خوب بود غیر از روزه خواری. جای ثابتی نبودم تا روزه بگیرم و قصد اقامت کنم. هر روز در چند شهر و روستا بازدید میکردیم. ما هم همراهش بودیم تا اینکه به مشهد می رسیدیم و در جوار امام رضا علیهالسلام اقامت می کردیم. روزهای قدر را قصد قامت ده روزه می کردیم و روزهای قدر را روزه میگرفتیم. حالا من بودم و پسرم در هتل و حرم. وقتمان را با هم می گذراندیم و همسرم در مشهد به کارهای تبلیغی خود میرسید.
یکی از شبهای قدر که نمی دانم کدام شب بود؛توفیق افطاری حرم امام رضا علیه السلام را پیدا کردم. پسرم کوچک بود. خادمان حرم اجازه دادند با من بر سر سفره زنانه بیاید. همه چیز در اوج نظم بود. این همه آدم را غذا بدهی آن هم افطار ماه مبارک، اما حتی غذای یک نفر جابجا هم نشود. چقدر این نظم و ترتیب به آدم می چسبید. یک کار تمیز.وقتی در صفوف سفره افطار چند خارجی را میدیدم که با دقت و بهت نگاه می کردند، کلی ذوق می کردم. همیشه وقتی از تلویزیون سفره افطار را می دیدم دلم از آن سوپها میخواست. آدم غذا خور نیستم ولی نمیدانم چرا هوس سفره ی حرم را می کردم. افطار تمام شد. همسرم خودش را به ما رساند. از ما خواست هم همراه او به چند هیئت سر بزنیم. نمیتوانستم شب قدر حرم امام رضا را با جای دیگری عوض کنم. شوهرم رفت و ما ماندیم. وقتی تصور می کردم در جایی هستم که حداقل ۲ میلیون نفر یکجا با هم دعا میکنند قدرتمند می شدم. حالا مراسم تمام شده بود. دیگر رمقی نمانده بود برای ما. اگر درست حساب کنم بیش از ۱۰ ساعت بود که دونفری حرم بودیم حسابی خسته شده بودیم و نگران از نرسیدن برای سحری.همسرم خودش را به ما رساند تا به هتل برگردیم نمیدانم چقدر غر زدم و ناله کردم تا به اول بازار رضا رسیدیم. تازه آنجا بود فهمیدم ماشین چند خیابان آن طرف تر است و باید کلی راه هم پیاده برویم تا به ماشین برسیم .در شلوغیهای برگشتن همه از حرم و بستن خیابانهای منتهی به حرم، اشکم در آمده بود. همانجا کنار جوی نشستم و گفتم باید ماشین برایم بگیری. همسرم درمانده نگاهم میکرد ولی من کوتاه نمیآمدم.
_ اصلا همین جا میمانم ماشین را بیار اینجا نمیدونم هلی کوپتر بیار یا منوغیب کن؛ببر هتل. هر کاری میخوای بکن ولی من از جام تکون نمیخورم.
الان که نگاه میکنم میبینم چقدر شب قدر حرم روی من اثر گذاشته بود.خیلی معطل شدیم تنها وسیلهی حملونقل چند موتور بود. اما موتور خوب نبود! ما هم سه نفر بودیم اصلا من تا به حال موتور سوار نشده بودم. همسرم مجبور شد با آقای موتوری وارد مذاکره شود. صدای آنها را از دور میشنیدم که آقای موتوری گفت:شما سه نفر هاچ بک هستید یا صندوق دار؟!
و نمی دانست که مشتری یک خانواده است. حرفش را بلافاصله پس گرفت. من از دور کنایه را فهمیدم چادر را روی صورتم کشیدم تا اطرافیان متوجه خنده من نشوند.
خلاصه آن شب من برای اولین بار سوار موتور شدم، آنهم چهارترک. داشتم از خجالت میمردم. انگار همه شهر به من نگاه میکردند. عذاب وجدان داشتم که نکند حجابم را رعایت نکرده باشم.
آنشب از همه بیشتر به پسرم خوش گذشت. وقتی سوار موتور شده بود جلوی راننده دسته موتور را گرفته بود. از خودش صدا در می آورد. باد موهایش را تکان می داد و فکر میکرد خودش موتور را می راند. وقتی به ماشین رسیدیم؛ غر میزد که کاش باز سوار موتور میشدیم.
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
#رمضان
🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙
چشمها را باید شست. دست ها هم. اما دلها را بیشتر. دلها از همه مهمترند. دل که زنگار بگیرد آسان پاک نمیشود. باید جرم گیر قوی برایش پیدا کنی. باید سختی بکشی تا زنگار قدیمی را از دلت پاک کنی. تازه اگر جلوی تازه ترها را بگیری. ماه رمضان که می شود حتی اگر نخواهی خوب باشی، همه خوب میشوند. دوروبرت خوبی زیاد میبینی. شاید بهترین فرصت است که به حساب و کتاب خودت برسی. ببینی چندچند میشوی با خودت.
حداقل دیگر نمیشود به خود دروغ گفت یا توجیه کرد و یا گناهان را زینت داد.
رمضان میفهمی اگر همه عالمیان کنارت باشند باز هم تنهای تنهای تنهایی. خودت میمانی با خودت. با نامه اعمالت. با حساب و کتاب و شب اول قبر.
رمضان که میآید،میفهمی هر چقدر هم پول داشته باشی؛ جز اندکی را نمیتوانی مصرف کنی. و جز اندکی کمکت نمیکند. رمضان که میآید قابلیت فهمیدن خیلی چیزها را پیدا میکنیم البته اگر خودت بخواهی.
@del_gooye
#پیامبر_رحمت
برایم صوت می فرستد. همان شعری که تازه در مهد کودک یاد گرفته است،در مهد کودک مجازی. انگاراین شعر یک دوره عمومی تاریخ اسلام در دلش دارد .صدایش را تاب میدهد.
_ خاله برات بخونم؟
_بخون عزیزم
_اسم پیامبرم محمد است. اسم پدرش عبدالله. نام مادرش آمنه. نام دایهاش حلیمه. حلیمه سعدیه.
شعر را با لحن کودکی خودش برایم خواند.
در آخر گفت: من پیامبر را دوست دارم.
_ فاطمه بهار قشنگم پیامبر هم شما را دوست دارد. بیشتر از آنکه تصور کنی به شما مباهات می کند.
آغاز یادگرفتن تاریخ اسلام، مبارکت باشد عزیزم.
@del_gooye
#کالای ایرانی
با دلهره دستانش را روی لبهی جعبه گذاشت و با احتیاط نگاهی به اطراف کرد. میخواست به دوستانش گزارش بدهد.
-بچهها هنوز به نتیجه نرسیدهاند که ما را بخرند یا نه؟ این جدال را هر روز از پس جعبه چوبی افتاده در گوشهی فروشگاه میدید. نگران که مگر ما چه مشکلی داریم که ما را نمی پسندند. چقدر مارک برایشان اهمیت دارد؟
- نه بچه ها این بار هم ما را نخریدند زور ما به کالاهای ترکیه و چین نرسید.
این جدال هر روز و هر ماهه قاشق و چنگال ها بود. سالیان سال ما را کوچک و عقب مانده و جهان سومی نامیدند. کوچکمان می خواستند تا وابسته شویم، به هر آنچه که آنان می سازند و می فروشند.
بشویم بهترین بازار مصرف کالاهای آنان. تا هر وقت خواستند با آن ما را استثمار کنند. هرموقع خواستند تحریم کنند.
ایران کشوری با سابقه تمدنی مثالزدنی با آن تاریخ مکتوب با آن دستسازه های ماندگار از پس تاریخ کهن. حالا چرا نباید به کالای داخلی خود اعتماد کند؟ اولین انیمیشن جهان، اولین جراحی چشم مصنوعی، اولین خط، اولین قانون مکتوب جهان و اولین های بسیاری که از چشم ها دور ماندهاست. کشوری که در فراز و فرود دنیا خودش را در اوج قدرت و اقتدار دنیا نگه داشته و با همه سختی و با همهی دشمنی بداندیشان سروری میکند بر کشورهای جهان و نبض اقتدار و ثبات منطقه را یکه و تنها حفظ میکند. اینها گوشهای از افتخاراتی است که من با علم کم و با قلم شکستهام میتوانم بنگارم. ساخت موشک، ساخت پهپاد، ساخت هزاران داروی ویژه بیماران خاص که همه دنیا ما را از داشتنش محروم کردهاند. این همه توانایی قطعاً با کمک مردمانی فهیم و توانمند امکانپذیر است.
کالای ایرانی از هر نوع، از دل این مردم بیرون زده است. حالا چرا عدهای به کالای ایرانی اعتماد نمیکنند و کوچکترین چیزهای مارک دار برایشان جذابیت دارد؟!
اگر من و اگر ما، کالای خودمان را نخریم. اگر به خودمان اعتماد نکنیم. چه کسی به ما اعتماد میکند و فرسنگها عقب می مانیم از صحنهی تکنولوژی دنیا. از آنجاست که باید به حال خودمان بگِیریم که رو به سوی خاکریز خودی گلوله میزنیم.
جهاد ابعاد گوناگونی دارد شاید یک نمونهی آن جهاد نفس در مقابل خرید کالای خارجیست.
وطندوستی ابعاد گوناگونی دارد شاید یک بعد آن اعتماد به کالای وطنیست.
کمک کردن به اقشار متوسط و کمدرآمد جامعه ابعاد گوناگونی دارد، یک نمونه آن کمک به بسته نشدن کارخانههای تولیدی با هزاران کارگر است.
گوش به امر ولی بودن ابعاد گوناگونی دارد که یکی از آنها، اطاعت امر درباره تهیه کالای داخلی است.
از هر قشری باشی و از هر زاویهای ببینی کفهی ترازو به سمت کالای ایرانی پایین میآید.
...در جعبه همهمه شده. بازهم قاشق ماجراجو سر از کار فروشگاه درآورده و برای دوستان خود تعریف میکند.
- بچههای خبر خوب! کلی از دوستانمون از کارخانه به فروشگاه می آیند ظاهرا ما را پسندیدهاند.
صدای عروس و داماد را میشنوید؟ چه عاشقانه میگویند: فقط کالای ایرانی.
🧶🧶🧶🧶🧶🧶🧶🧶
@del_gooye
#آشپزی به سبک روضه
میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک
کیک شیفون
کیک شیفون یک کیک ساده ولی خیلی نرم است که برای روکش خامه شدن بسیار مناسب است.
مواد لازم کیک شیفون :
تخم مرغ :۴ عدد
آرد : ۱٫۵ لیوان
شکر : ۱ لیوان سر خالی
بیکینگ پودر: ۱ قاشق مربا خوری
وانیل :۱/۸ قاشق چایخوری
آب: ۱/۴ لیوان
روغن: ۱/۴ لیوان
طرز تهیه کیک شیفون :
ابتدا تخم مرغ و شکر و وانیل را با هم مخلوط میکنیم.دلم هوای حرم نداشتهات را کرده حسن جان.امشب مولایم پدر شد.
به مدت ۸ دقیقه با همزن بزنید تا کرم رنگ شود و کمی هم کش دار بشود. السلام علیک یا ثامن الحجج.
حال روغن و آب یا شیر را هم به مخلوط میکنیم.السلام علیک یا علی اصغر حسین(ص).
وتخم مرغها را یکی یکی اضافه میکنیم. یک به یک یاران اربابم، اربا اربا شدند. بعد از یک دقیقه همزن را خاموش میکینم و بعد آرد و بیکینگ پودر را دو یا سه بار الک میکنیم. امان از غربال آخر الزمان.
به تدریج به مواد بالا اضافه میکنیم و به آرامی هم میزنیم، تا یکنواخت شود. و بعد قالب خود را با کاغذ روغنی میپوشانیم و مواد را داخل قالب میریزیم. السلام علیک یا زینب صبور.
در طبقه وسط فر با دمای ۱۷۰ درجه سانتیگراد به مدت ۱ ساعت میگذاریم، تا بپزد.امان از تشنگی کودکان دشت نینوا.
برای اطمینان از پخت، بهتر است یک چنگال در کیک فرو کنید اگر کیک به چنگال نچسبید کیک آماده هست. امان از جگر سوخته و بیتابی کودکی در خرابه.
پس از پخت تا ۱۰ دقیقه کیک را از فر خاموش در نیاورید تا پف کیک نخوابد.خدایا نامهی اعمال مارا پر پیمانه کن.
حال کیک را از قالب بیرون آورده و کاغذ روغنی را از آن جدا کنید. امان از جدایی روح از بدن.
پیامبر به فریادم برس.
کیک میلاد آمادهست. نیت زیارت کربلا را از کریم آل الله بخواهید.
نوش جان.
پینوشت: دستور کیک واقعی است.
🧶🧶🧶🧶🧶🧶🧶🧶
@del_gooye