مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت
حال من بد بود اما هیچ کس باور نداشت!
#قیصر_امین_پور
هدایت شده از رو نوشت های « یک مامانِ معمولی »
مادری اونجاش سخت میشه که هزارتا دلیل داری برای مهد رفتنش ، خودش تو مهد بین بچه ها نشسته و اصلا نگاهت نمیکنه، اما دلت نمیاد بزاری بری...
یه بوس گذاشتم کف دستش ، گفتم دلت اگر تنگ شد اینجا رو نگاه کن و بدون خیلی زود میام دنبالت...
اما امان از دلِ خودم
بمونه یادگاری از روز اول مهد
#یهمامانِمعمولی
https://eitaa.com/mamanemamooli
سوال پرسیدن خیلی شجاعانهست. مخصوصا از خودت، چون معمولا جوابها اونی نیستن که خوشحالت کنن.
من هنوزم مثل بچه ها رو قولِ آدما حساب ميكنم.
يعنی اين شكلی ام كه اگه فلانی قول داد پس اوكيه ديگه، حتما بهش عمل ميكنه.
و از همینم ضربه میخورم به جد
. دلانهـ 🩵.
فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا💛
و بازهم نتیجه بی خبری، پرواز یکی از فرزندان فاطمه ۜ شد🖤.
May 11