دلبرکده
😍حجابتو نشون بده به عالم 👌صدا و سیما چه شعر قشنگی برای برد کیانی در برابر علیزاده پخش کرده بود...
این تصویر خیلی حرف داره...
حجاب محدودیت است 0
حجاب مصونیت است 1
امیدواریم بی وطن ها هم روزی به آغوش وطن برگردند و به آن خدمت کنند🇮🇷🤍
❥❥❥@delbarkade
گر دخترکی پیش پدر ناز کند
گره کرببلای همه را باز کند...💔
السلام علیکِ یا رقیه بنت الحسین🏴
شهادت سه ساله ی ابا عبدلله تسلیت باد🖤
❥❥❥@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت زینب برای این هست که ما محرم براشون گریه کنیم؟!
✅ اینجوری برای دخترهاتون از حضرت زینب(سلام الله علیها) بگید 👇
💪شیرزنی بود که یک نفره بساط یزید رو جمع کرد...
❥❥❥@delbarkade
اگر اطرافیان، با محبتهایی که به همسرتان میکنید، به شما القابی نسبت میدهند، به آنها بیتوجه باشید.
شما باید به خود و زندگی مشترکتان افتخار کنید.
#عاشقانه
❥❥❥@delbarkade
💢❓اگه از رفتار خانواده همسرت رنجیدی، چکار میکنی؟
۱)باهاشون سرد برخورد و کمتر رفت و آمد میکنم
۲) به همسرم میگم تا بهشون بگه من رنجیده شدم
۳) سعی میکنم مودبانه با خودشون مطرح کنم و احساساتم رو بیان کنم
📝 از طریق لینک زیر، پاسخ بدید😊👇
https://EitaaBot.ir/poll/9s3jm
#چالشطوری
❥❥❥@delbarkade
دلبرکده
#داستان #ملکهی_برفی5 #کائنات شب سر قرار پشت در نرفتم. اما قبل از بیدار شدن آغا، دنبال نامهای از
#داستان
#ملکهی_برفی6
#ملکه_برفی
چشم که باز کردم رفتم زیرزمین. عمه روی زمین سرد نشسته بود. فانوس خاموش و شمعهای دست ساز خودش را روشن کرده بود. سرو صدای من، تمرکزش را به هم نزد. کمی نگاهش کردم. مجسمههای توی طاقچه را جلوش چیده بود. زیر لب چیزی را مرتب تکرار میکرد. پشت سرش روی زمین، چهارزانو نشستم. درست مثل او، کف دستهام را جلوی سینه به هم چسباندم و چشمهام را بستم. سعی کردم به کائنات و حرفهایی که عمه گفت فکر کنم. خودم را تصور کردم در آسمان. تلاش کردم روی فکرم تمرکز کنم. ده دقیقه گذشت و هنوز عمه به همان حالت نشسته بود. بعد از بیست دقیقه کمر درد گرفتم. عمه تکانی نخورد. همان جا دراز کشیدم. چشمهام را بستم و دوباره غرق تخیلاتم شدم. پیراهنی بلورین و سفید تنم بود. سوار اسبی که از یخ ساخته شده بود در بین سیارهها تاختم. به دنبالم موجودات فضایی و قدرتمندی آمد. همه تحت امر من بودند. هر کدام از موجودات عجیب را دنبال مأموریتی فرستادم. با دست هالهای از یخ را در هوا شکافتم. داخل رفتم. وارد دنیایی پر از عجایب شدم. عمه از دور با اسبی آتشین صدایم کرد:
_ملکه برفی...
انعکاس صدایش در سرم پیچید. با لبخند نگاهش کردم. عمه به سمتم هجوم آورد. با تکان شدیدی از خواب پریدم...
نزدیک ساعت یازده دنبال کلید کوچه گشتم. کلید را برداشتم. پاورچین تا حیاط رفتم. طبق معمول شاهپور سر ساعت پشت در بود. آرام قفل را باز کردم. خبری از شاهپور نشد. سرم را بیرون بردم. از اینکه اشتباه کرده باشم، ضربان قلبم بالا رفت. سایهای از پشت درخت زبان گنجشک دم در، بیرون آمد. سرم را داخل آوردم و در را بستم. از پشت در صدای نفسهای طرف را شنیدم که گفت:
_ملکه منم شاهپور.
خون در رگهام دوباره جاری شد. برگشتم و در را باز کردم. شاهپور با قد دراز و هیکل نحیفش جلوم ایستاد. در تاریکی پوست گندمی و چشمهای مشکیش معلوم نبود اما موهای پر پشتش به هم ریخته به نظرم رسید. لبخندی زدم و گفتم:
_وای یه آن فکر کردم دزدی!
همان موقع از ذهنم گذشت که «خب آره دزد است چون قلب من را دزدیده.» منتظر ماندم شاید خودش این را بگوید:
_منم فکر کردم لو رفتیم و آغات یا خان داداشت اومدن دم در.
هر دویمان ریز ریز خندیدیم. خواستم بگویم «دم در بد است و بیا تو» که سایهی چاق و کوتاهی را روی در دیدم. با خودم گفتم کارم تمام است. با دست جلوی دهانم را گرفتم تا جلوی بلندی صدای نفسم را بگیرم:
_هــــــه!
_دم در بده بفرما تو.
انتظار داشتم شاهپور مثل دفعه قبل پا به فرار بگذارد. اما خشک سر جایش ماند. عمه آفت در را از دستم کشید و بازتر کرد. خلاف انتظارم رو به شاهپور گفت:
_دزدی که نیومدی. زنته...
سرتاپای من را نگاه کرد:
_با این سر و صداهایی که میکنید شانس آوردین زنگ نزدم شهربانی...
با اشاره چشم ادامه داد:
_دست شووَرِت رو بگیر بیارش پایین تا آغات بیدار نشده.
خودش رفت. من و شاهپور چند ثانیه به رفتنش نگاه کردیم. رویش را برگرداند:
_یالا دیگه معطّل چین؟!
دستم را از جلوی دهانم پایین آوردم. به شاهپور نگاه کردم. بدون اینکه چیزی بگویم، با تردید به داخل قدم برداشت.
زیرزمین با همان کورسوی فانوس روشن بود. عمه تعارفمان کرد روی تخت بنشینیم. فانوس پشت سرمان سایه من و شاهپور را کنار هم روی زمین انداخته بود. متوجه شدم قدم به زور تا شانههای شاهپور میرسد. موهای حالتدار و خرماییام مثل حالهای تا کمر، دورم را گرفته بود. نتوانستم بفهمم کداممان لاغرتریم. در یک حال برزخی نشستیم. سعی کردم مردمکم را بلند نکنم تا با عمه تلاقی نکند. عمه کتری به دست به سمت پلهها رفت:
_میرم آب بیارم. تا برگردم نامههاتون رو رد و بدل کنین وگرنه صبح میشه و تا شب اینجا اسیر میشید.
49.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مردها نهایتا میتونن یک نسل رو تربیت کنن
اما زنها حداقل سه نسل رو تربیت میکنن👌‼️
🎥✂️برشی جنجالی از سریال گاندو ۲
❥❥❥@delbarkade
دلبرکده
مردها نهایتا میتونن یک نسل رو تربیت کنن اما زنها حداقل سه نسل رو تربیت میکنن👌‼️ 🎥✂️برشی جنجالی از س
این فیلم به خوبی جریانی که راه را برای نفوذ و جاسوسی در کشور هموار کرد، معرفی میکنه!
دشمن خیلی بهتر از ما، نقش و جایگاه سازنده ی زنان در اداره ی خانه و اجتماع رو فهمیده
و داره نقطه زنی میکنه🤭
👫نقش همسر بودن، هیچگاه با هردم معشوقه ی کسی بودن قابل مقایسه نیست!
🤱👼نقش مادر بودن، هیچ گاه با نگهداری حیوانات خانگی به جای فرزندآوری قابل تجربه نیست
و هیچ مهری، جای مهر مادر به فرزند را پر نمیکند!
دشمن در حال گرفتن این حس های قشنگ و فطری از ما، و جایگزین کردن حس های پوچ و زودگذر دنیاست...
زرنگ باشیم و زینب وار نقشه های دشمن را شکست دهیم✌️
❥❥❥@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕😍میخواستم بهت بگم
وقتی کنار تو نفس میکشم
ریه هام این شکلی میشه:
#عاشقانه
❥❥❥@delbarkade
دلبرکده
. 4⃣معمولا ما خانم ها بعضی درخواست هامون رو خیلی مبهم مطرح می کنیم و اصلا معلوم نیست مخاطب این درخ
.
5⃣ یکی دیگه از عادتای بد ما خانم ها در مطرح کردن درخواست هامون یک کلمهی...(اسمش رو می ذاریم بازیافتی. حالا میگم چرا...)
این کلمه بازیافتی جناب «می تونی» هست که همون اول زندگی بندازیدش دور... (نه اصلا خیلی قبل تر از اون، جلوی پدر و برادرتون هم ازش استفاده نفرمایید🙅🏻♂)
«میتونی» رو از دایره لغات تون بازیافت کنید به 👈 «میشه لطفاً...»، «خواهش میکنم...»، «لطف میکنی...»
آقایون به شدت از این کلمه بدشون میاد😖
به قدری که وقتی به کار ببرید:
«می تونی ظرفا رو بشوری؟!»، «می تونی بچه رو بخوابونی؟!»، «می تونی یه جارو به اینجا بکشی؟!»، «می تونی ما رو ببری...»
اول میگن: مگه چمه که نتونم
بعدش می گن: نه نمی تونم
چون خیـــــــــــــــــــــــــــــلی، ببین گفتم خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی هان، از این کلمه متنفرن🤢
پس ممکنه کلا بزنن زیر همه توانایی هاشون
حالا ممکنه یه مردهایی هم باشن که با وجود اینکه از این کلمه خیلی حرصی می شن اما غیرت به خرج بدن و انجامش بدن
اما
به شدت رو مخ شونه🤯
پس
بهتره همون اول کار یاد بگیرید این کلمه رو بازیافت کنید تا از تیر و ترکش هاش در امان بمونید، خانم شیرین بیان😎
نگو خواهر من
نگو عزیزم
نگو خانم 🤐
#مهارتهای_گفتگو_با_همسر
بیا اینجا حرفهای درگوشی بشنو↙️
http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640
دلبرکده
. 5⃣ یکی دیگه از عادتای بد ما خانم ها در مطرح کردن درخواست هامون یک کلمهی...(اسمش رو می ذاریم باز
#ارسالی_مخاطبین
بله گاهی آقای خونه توقع داره خانم ازش تشکر کنه
اگه همسرتون اینطوره، ازش دریغ نکنید😊
اما مراقب باشید برای کوچکترین و عادی ترین کاری هم مدام تشکر نکنید و مثل بچه ها باهاش رفتار نکنید😅🙃
❥❥❥@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایی که دعای شما رو
بلافاصله مستجاب نمیکنه
همون خداییه که گناهان شما رو
فورا مجازات نمیکنه...
❥❥❥@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اولین معلم
🔹بخشهایی از سخنان مادر رهبر انقلاب دربارهٔ روش تربیت فرزندانشان
#خانه_ای_مثل_بهشت
❥❥❥@delbarkade
4⃣ راه انتقام از همسر وقتی قهره😈😄👇
۱-بهش پیام بده لطفا زرشک بخر بیار شام زرشک پلو با مرغ زعفرونی پختم😋🍗
۲-هر شب قبل از اومدنش یه مدل شربت درست کن بزار یخچال🥤
۳-غذاهای نونی کتلتیِ جدید درست کن که بوش تو خونه حسابی بپیچه 🍱
۴- دقیقا وقتی داره فوتبال میبینه و قایمکی زل زده اشپزخونه پیشبند ببند و به بچه ها بگو امروز یه کیکِ جدید با چای داریم 🥧😌😂
#طنز
#دلبری
❥❥❥@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ صله رحم با فامیلی که شئونات اسلامی را رعایت نمیکند جایز است؟
📣پاسخ حجتالاسلام رضا محمدی
#احکام_شرعی
❥❥❥@delbarkade