‏غلامحسین ساعدی یه نامه‌ای می‌نویسه سپتامبر سال ۱۹‌۸۱، انگار داره وضعیت الان رو شرح می‌ده: "همه چیز تعطیل است. رفت و آمد تعطیل است، دیدار دوستان تعطیل است، کتاب تعطیل است، خنده، خنده واقعی تعطیل است، گریه هم تعطیل است. روده درازی چرا، زندگی تعطیل است." -#139_:) ↠ @delbarnadashtam°•

- تو هنوز میتونی صدمه ببینی؟ -#139_:) ↠ @delbarnadashtam°•

~ɢood мorɴιɴɢ~

خزان هوایی‌ست که حوصله‌ی حرف زدن و خندیدن را ندارد. یک‌بند می‌نشیند یک گوشه و به هیچ جایی نمی‌وزد خزان می‌تواند روی هر فصلی بریزد،فقط مربوط به پاییز نیست. خزان یک اتفاق است. اتفاقی سنگین و شکننده و دلگیر؛ اردیبهشت و تیر و شهریور و بهمن هم مثل آبان خزان دارند. خانه‌ی بی‌یار خزان است. روزِ بی‌رفیق خزان است. سفر بی‌همسفر خزان است. سازِ بی نوازنده خزان است، جوانیِ بی جوانی خزان است خاطره‌ی درد‌آور خزان است. برای همین هم هست که شد خزان بدیع‌زاده زمان نمی‌شناسد. هر وقت که آتش به جان وصال بیفتد. این صفحه در گرامافون گلوی عاشق میچرخد و میچرخد می‌چرخد تا بالاخره به جایی برسد که سینه‌ی سوخته‌ی عاشق صاف شود و برکه‌ی اشکش تمام. جلال‌حاجی‌زاده|•

کاش بعضی وقتا مثل مهران مدیری ازت میپرسیدن: چیزی هست بخوای بگی و من نپرسیده باشم اونوقت آدم مینشست تا صبح باهاشون حرف میزد!

𝘔𝘰𝘰𝘥. بعضی وقتا نمیدونی درگیر چه احساسی شدی. نمیدونی این الان عصبانیته، ناراحتیه، سردرگمیه، آشفتگیه، خشمه. نمیدونی چیه. نمیدونی اسمشو کدوم یکی از اینا بزاری. انگار درگیر احساس جدیدی شدی که براش اسمی وجود نداره اما با این حال برات آشناست. انگار اون رو هروز با تمام وجودت حس کردی. -#139_:) ↠ @delbarnadashtam°•

-یک شنونده نیز به شنونده نیاز دارد. -#139_:) ↠ @delbarnadashtam°•

این پیامو فور کنید تا فردا صبح بیام نظر و وایبی که از چنلاتون میگیرم و بگم.

ما همه خواهیم مرد، همه ما. عجب سیرکی.. همین به تنهایی باید کافی باشد تا همدیگر را دوست داشته باشیم؛ ولی اینطور نیست.!

تاریکی به کام؛

های

-همیشه احساس می کردم زندگی یک آهنگ غمگین زیباست! -#139_:) ↠ @delbarnadashtam°•