هدایت شده از آشغالایِ رنگی !-
باید چیزی نمیپرسیدیم، باید چیزی نمیدانستیم، باید چیزی نمیفهمیدیم
این فهمیدن بود که درد داشت و این ما بودیم که درمانی نداشتیم.
در جهان بسیار چیزها هست که آنها را ندانی آسودهتری
بسیار حرفها هست که آنها را نشنوی. آرامتری
و بسیار تعابیر هست که آنها را بلد نباشی، با آدمها رابطهی خوبتری داری.
هدایت شده از آشغالایِ رنگی !-
شاید راهی پیدا می شد. نمیشد مرا بخاطر
خوش بینیام سرزنش کرد. . من به عشق معتقد بودم،به معجزات کتاب فروشی معتقد بودم،هر چیزی ممکن بود اتفاق بیفتد.
- افکارم خیلی بزرگن انگار مال من نیستن.. میدونی مغزم پر از خالیه
هیچی توش نیستا ولی اینقد پره که داره سر ریز میکنه .
هدایت شده از آشغالایِ رنگی !-
حتی اگه میدونی یه آدمی کاری که داره انجام میده هیچی نیست و اون و ممکنه به هیچجا ام نرسونه تو بازم بهش امید بده؛بهش بگو خیلی تو اون کار خیلی قوی میتونه باشه ،بگو اگه تلاش کنه به جاهای برتری میرسه؛میدونی برای تو در حد چهارتا جمله و چنددقیقه وقت گزاشتنِ ،اما اون آدم شاید همین حرف ساده ی تو زندگیش رو زیر و رو کنه.
مگه آدم به چی زندس؟افرین ،امید .
تنها چیزی که مرا به ادامه این فلاکت وا میدارد و هرروز مرا میکشد ، امید است؛
امید از نبود او نیز کشنده تر است
امید است که مرا به این حال و روز انداخته است،
هدایت شده از [مِـتـانُـویا]
نمیخوام با کسی حرف بزنم.
نمیخوام کسی حتی نگاهم کنه یا صدام کنه.
میخوام بخزم گوشه اتاقم.
تا بعدازظهر درس بخونم.