💕دلبرونگی💕
#ارسالی_اعضا در پاسخ به دختر 15ساله🍃🍃🍃🍃🌹 در رابطه با این پیام بد نیست این ویس رو همه خانمها حداق
#ارسالی_اعضا به صدای آقا🍃🍃🍃🍃🌹
سلام به همه دوستان
در مورد ویس اون آقا پسر که از ساختار مغزی پسران و مردان گفتن
من از این آقا ممنونم ، ویس رو گوش کردم و اشکم جاری شد ، من ی خانم 53 ساله هستم محجبه چادری پوست سفید و صاف ، قد بلند و خوش قد و هیکل
(از زیبائیهام گفتم که فکر نکنین محجبه ها زشت و بد هیکل هستن)شوهرم 56 ساله هستن مذهبی و بسیار خانواده دوست 3 پسر دارم که به لطف خدا پسر اولم در 24 سالگی ازدواج کرد و پسر دومم در 22 سالگی پسر سومم 13 ساله هست
به شدت معتقد هستم که جوانان باید زود ازدواج کنند و به لطف خدا بچه هام مشتاق ازدواج بودند و خدا کمک کرد
روی سخنم با اون خانمهای شل حجاب هست
اگر به دنیای پس از مرگ ایمان دارین ، حتماً مستند شنود رو گوش کنین
سرگذشت سمیرا ، خانم بیحجابی که در خیابان راه میرفته و یک مرد با دیدن زیبایی او چه بر سرش آمد و در آخر چه شد
یادمون باشه حجاب فرمان خداست
💕@Delbarongi 💕
#سوال_اعضا 🍃🍃🍃🍃🌹
سلام فاطمه جان خیلی ازدوستان درموردختم سوره برای خونه دارشدن گفتن،امکانش هست بگین چه سوره ای چندروزیاشب خوندید،ممنون میشم راهنماییم کنید
🍃🍃🍃🍃🍃🌹
عزیزان چله های زیادی در کانال مطرح شده و عزیزان نتیجه گرفتن که یکی از اون چله ها چله ی شهداست شما میتونید با #چله_شهدا در کانال پیدا کنید🍃🍃🍃🙏🏻
💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
#دخترم ساده است زود گولشونو میخوره.... 🍃🍃🍃❌👇🏻 درخواست راهنمایی اعضا 🍃🌹 .
#پاسخ_اعضا به دختر ساده 🍃🍃🍃🍃🍃🌹
سلام فاطمه جان. اون خانمی که میگفت دخترم سادست و حرف منو گوش نمیکنه، میخواستم بگم درسته ازدواج آسان سنت حسنه ای است ولی من خودم با همسرم رفتیم خرید عروسی، از قضا عمه های داماد جاری خواهر شوهر مادر شوهر، خلاصه اینکه یک گردان مارو همراهی میکردن. منم خجالت کشیدم این گروه پیر و ناتوان رو دنبال خودم بکشونم، به همین دلیل هر چی دم دست تو مغازه ها میدیدم میگفتم خوبه و سر و ته قضیه رو جمع میکردم. به این امید که بعدآ بهترشو تو زندگی میخرم. ولی اشتباه کردم، شوهرم در اولین فرصت بهم گفت تو که عین ندید بدیدا هر مغازه ای رفتی خریداتو کردی یه روزه سر و تهش رو هم آوردی. عروس عموی من اینقدر همه رو تو بازارا چرخوند که یکی از عمه هام غش کرد. خیلی بهم برخورد، چون من تو قضیه هزینه خرید هم خیلی مراعات کردم که به خانوادشون خیلی فشار نیاد. چون نداشتن بیشتر از این خرج کنن. پس نه تنها تشکر از من نشد بلکه عین یه کلفت پنج سال تو خونشون همه جور توهين و فحش و توسری رو تحمل کردم. و دائما به شوهرم میگفتم تو نمیتونی خونه بخری چرا توهين شو من باید بشنوم. ولی دیگه از دست اون هم کاری برنمیآمد. منم همینطور بهم میگفتن این کارو نکن ولی گوش نمیدادم و فکر میکردم اینطوری عزیز میشم. وه آرایشگاه درس حسابی منو بردن، نه فیلم عروسی، فقط عکسهایی که خواهر شوهر با نهایت بی تجربگی گرفته. کارت عروسی خودم انتخاب نکردم. لباس عروسی رو از دوستم قرض گرفتم. ارزونترین طلا رو انتخاب کردم. توی همه چیز کوتاه اومدم. با اینکه مثل یه کلفت تو خونشون بشور و بساب میکردم هیچکس ازم تشکر نمیکرد. هفته ای یک روز هم بیشتر حق نداشتم برم خونه مامانم خدا بیامرزم. و این در حالی بود که همسر من جزو معمولی ترین خواستگارای من بود و من خودم از خانواده ای با وجهه اجتماعی بالا بودم و خواستگاران زیادی داشتم. 😒خلاصه اینکه داستان زندگی من بعد از اون پنج سالی که تو خونه مادر شوهر زندگی کردم فراز و فرودهای بسیاری داشت که شاید در آینده براتون تعریف کنم. اینکه قدیمیا میگفتن زنی که خرج داره، ارج داره یه حرف مفت نبوده. هنوز هم همسرم با اول ازدواجش خیلی فرق نکرده و هر چیزی خانوادش بگن در درجه اول از اهمیت قرار داره. تصمیم گیرنده خودشه و بس. تمام دردهایی که تو سینه ریختم قلبم رو مریض کرد و در پنجاه سالگی عمل جراحی قلب باز انجام دادم. و مادر شوهرم فرمودن حتما از از قبل از ازدواج این ناراحتی رو داشتی و نمیدونستی😡😡😡القصه خانمم اگه دختر شما هم علیرغم تمام هشدارهایی که بهش میدی و گوش نمیکنه، داستان منو بهش نشون بده و ازش قول بگیر بعد از ازدواج هر چی به سرش آمد تقصیر خودشه. در ضمن اگر شما میتونید هر جا که برای خرید و یا پسند چیزی میرن باهاشون همراه شو. چون دخترتونو تنها گیر میارن، دورش میکنن و از اون بچه هم هیچ کاری جز رضایت ساخته نیست
💕@Delbarongi 💕
🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
مهران مدیری: عاشق شدی؟
حسین وفایی: خب بله هر کسی عاشق میشه!
مهران مدیری: چی شد؟
حسین وفایی: رفت
مهران مدیری: چقدر عجیبن،رفت!چی شد؟
چی گفتی آخه؟
حسین وفایی: والا چیز خاصی نگفتم!
مهران مدیری: همون!
شایدبایدیه چیزی میگفتی که نگفتی!♥️
💕@Delbarongi 💕
#پاسخ_اعضا 🍃🍃🍃🍃🍃🌹
درجواب خواهری که به خواهرشوهرشون مشکل دارن.خواهرشوهرتون روی خوانواده ی پدرش نفوذدارن.وشمازورتون بهش نمیرسه.من خودم بامادرشوهرم مشکل داشتم واگذارش کردم به خدا.چیزی طول نکشیداینقدربراش مشکل پیش اومد.یه روزتلفن زدبهم گفت انگارنفرین شدمه.من فقط گفتم خدایا به خودت واگذارش میکنم.چوب خداصدانداره خواهرمن .شمااگه ادامه بدی باخواهرشوهرت خودتو بی ارزش میکنی مادرت درست میگه واگذارش کن به خدا.
💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
اولین شبی بود که صغری گل مجلس شدن رو تجربه میکرد... 🍃🍃🍃🍃🌹 عاشقانه ای زیبا از صغری و فرهاد بخونید ق
🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃
شب اولی بود که صغری گُل یک مجلس شدن را تجربه میکرد.
دخترکی ساده و بی آلایش که از نه سالگی و همراه با اولین تجربه های بلوغش مادرش را به خاکهای تپه ی آقا سیدعلی امام زاده محله سپرده بود و به همراه پدر و نامادری اش کمی دورتر از شهر زندگی میکرد.
دختری که حالا دیگر قدکشیده بود و انگار دیگر جای نامادری و دو پسر شش و چهارساله اش را در این دنیای بی رحم و به خصوص خانه ی محمود تنگ کرده بود.
هفده سالش شده بود و پنج کلاس بیشتر سواد نداشت.
نه که نخواهد..
نتوانست.
عفت نامادری اش نگذاشته بود بیشتر درس بخواند.
به بهانه ی اینکه حامله و دست تنهاست و دخترک باید بماند خانه و کارها را رفع و رجوع کند تا نکند یک وقت بارشیشه اش ترک بردارد.
عفت میگفت دختر همینکه بتواند اسمش را بنویسد کافیست و بیشتر از آن سرتقش میکند.. با همین حرفها رای محمود را بابت ادامه تحصیل دخترش زده بود.
محمود کارگر ساده ی یک کارخانه ی برنج کوبی بود.
ابروان همیشه درهم رفته و دست های زبر و ترک خورده اش نشان از سختی کارش میداد.
عفت ده سالی از محمود کوچکتر بود و رسم دلبری را بدجور بلد بود.
جوری قلب محمود را تسخیر کرده بود که میگفت بمیر محمود برایش میمرد.
با این دو شکم پسری که برایش زاییده بود هم دیگر شده بود نورچشمی محمود..
میرزا غلام مصطفوی صاحب کارخانه ای بود که محمود در آن کار میکرد.
ظاهرا یک روز که صغری عصرانه پدر را به برنجکوبی آورده بود چشم پسر میرزا غلام را گرفت و عاشقش شد.
از پسر اصرار و از پدر انکار.
پدر میخواست پسرش وصلتی با بزرگان داشته باشد و پسر تهدید کرده بود اگر این دختر را برایم نگیری دگر من را نمیبینی.
سرآخر میرزا غلام به یک شرط راضی شد..
شرط چه بود؟
عقد موقت تا زمان ازدواج با یک دختر سرشناس....
پسر هم راضی شد..
محمود هم راضی شد..
قرار بود از فردای عقد سر کارگر بشود.
عفت که از همه راضی تر بود.
اما صغری.....
قرار شد صغری بدون تشریفات به عقد موقت پسر میرزا غلام دربیاید تا زمان ازدواج اصلی با دختری سرشناس و آن زمان همه چیز به نظر دختر سرشناس بستگی داشت...
قرار شد تا ازدواج اصلی بچه ای نیاورند...
امشب خواستگاری صغری بود.....
ادامه دارد....
💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
هرپسری قبل از ازدواج.... 🍃🍃🍃🍃🍃🌼 .
🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃
.
میگفت هر پسری قبل از ازدواج باید پدر بودن رو یاد بگیره تا بتونه توی زندگیش پدری کنه و پدر خوبی باشه.
میگفت پدر بودن اصلا هیچ ربطی به بچه داشتن یا نداشتن نداره.
میگفت اول از همه باید برای خانومت پدری کنی چون پدری یه حسی عمیق تر و قشنگ تر از همسری کردنه که باید مکملش باشه.
پدر بودن یعنی اینکه مثل یک پدر نگرانش باشی.
نگران ساعت خوابش
نگران وعده های غذاییش
نگران کارهای عقب افتادش
نگران فشار کاریش
نگران تمام دردهای بدنش
نگران تفریح کمش
حتی نگران حساسیت پوستی دستهاش
خلاصه بگم...
نگران همه چیش.
میگفت دخترها توی خونه ای احساس امنیت و آرامش میکنن که یکی پدرانه دوستشون داشته باشه...
.
#سید_مهدی_بنی_هاشمی🍃💕
.
.
.
.
#من❤
💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
#ارسالی_اعضا در پاسخ به دختر 15ساله🍃🍃🍃🍃🌹 در رابطه با این پیام بد نیست این ویس رو همه خانمها حداق
#پاسخ_اعضا به صدای آقا🍃🍃🍃🍃🍃🌹
سلام.فایل صوتی آقاپسر را گوش دادم،خدا شاهده چنان دلم سوخت،که اگر بی حجابان همه نابود بشن ،جای تعجب نیست.من یک خانم۳۳ساله هستم وازدواج کردم وبچه هم دارم...اما با اینکه خانم هستم کاملا این آقاپسر را درک کردم.چون من ازدواج کردم ومیفهمم روحیات یک مرد چطوریه...آقاپسر من واقعا شرمنده ی شما وکسانیکه مشکل شما را دارند هستم...اگر اشتباه نکنم یه روایت هست که اگرخانمی باعث بشه زندگیه کسی از هم بپاشه ،نمیمیرد مگر کسی زندگیشا بپاشونه....بترسید خانمها اگه از خدا نمی ترسید،حداقل از عواقبی که تو زندگیه خودتون داره بترسید....مردی که بی غیرته و نسبت به حجاب ناموسش بی تفاوته،خودش هم سرش جایی گرمه.وگرنه مردی که ناموسش را دوست داره ،هرگز اجازه نمیده نگاه ناپاکان بهش بیوفته.اینا مطمین باشن خانمهای بی حجاب.پاشا هم میخورن...ببخشید طولانی شد...خدا ازشون نگذره
به اون خانمی همکه به دختر عزیزومودب۱۵سالمون بی ادبی کردن،میگم که خانم شما اون آقایی که دست درازی میکنه به یک خانمه بی حجاب وبی بندوبار را لایق مرگ میدونی؟؟اونوقت اون افریته هایی که با اون افتضاح میان تو جامعه لایق مرگ نیستن؟؟؟کاش میفهمیدی واینجور حرف نمیزدی....اگه شوهرت بره وبا یکی از این عجوزه ها دوست بشه،بازهم همینجور حرف میزنی؟؟؟؟
💕@Delbarongi 💕
بحران «بیهدفیِ مشترک»🍃🍃🍃🌹منتظر ارسال نظراتتون در این باره هستیم... 🍃🍃🍃🌹
از آشنایان، که زوجی تحصیل کردهاند
، دو دختر هشت و یازده ساله دارند. گاهی آنها را به خانه مادر بزرگشان می برند و کودکان با فشار و اصرار شب را در کنار مادر بزرگ مهربان می گذرانند و به خانه برنمی گردند. می گویند: شب هایی که دختران در خانه نیستند به معنای واقعی کلمه دچار یأس فلسفی و بیمعنایی در زندگی می شوند. در خانه بی هدف راه می روند، حواسشان نیست و گاهی با همدیگر برخورد می کنند، بی جهت به همدیگر گیر می دهند، مدام با خانه مادر بزرگ تماس می گیرند، و در کل نمی دانند که در نبود دختران حتی نسبت شان با همدیگر چیست و چرا با هم اند!
هر چند طبق آمار، بخش قابل توجهی از طلاق ها در پنج و ده سال نخست پس از ازدواج رخ می دهد ولی به این معنا نیست که زوج هایی با بیست یا سی سال زندگی مشترک از هم جدا نمی شوند. مصاحبه های پراکنده ام با بعضی از زوج ها که طلاق در سنین بالا یا به تعبیری «طلاقِ پس از استقلال فرزند» را تجربه کرده اند بیانگر آن است که پس از استقلال اقتصادی و مکانی فرزندان، گَردِ بحران «بی هدفی مشترک» بر خانه پاشیده می شود. در این وضعیت زوج های کهنهکار و پابهسنگذاشته همچون پرستاران کودکی می مانند که با بزرگ شدن او باید چمدان خود را ببندند و با میزبان خداحافظی کنند. یادآوری می کنم که این امر گمانی جامعه شناختی و تنها یکی از دلایل طلاق در بین زوج های قدیمی است و شناخت بیشتر آن تحقیقات میدانی وسیعی را می طلبد.
هر چند در جهان جدید نقش پدری(1) و نقش مادری(2) در مقایسه با گذشته رفتهرفته وسیع تر گشته به طوری که برخی محققان جهان جدید را جهان والدین مضطرب می نامند ولی دوشادوش آن، دیدگاههایی نیز بیان می شوند که مردان و زنان را به تجربه لذت ها و خوشی های مشترک و ایجاد فضایی برای خود- جدا از نقش پدری و مادری شان -دعوت می کنند. نکته آن است که در جهان جدید به طور خاص از سه پروژه صحبت به میان می آید: نخست پروژه «خود»(من نباید خودم را فراموش کنم)، پروژه زندگی مشترک (من و همسرم باید لذت ها و فضای خاص خودمان را داشته باشیم) و سوم پروژه فرزندان(ما به عنوان والدین وظیفه خطیری بر عهده داریم). بی تردید حفظ تعادل بین این سه عرصه آسان نیست.
طلاقِ پس از استقلال فرزند بیانگر زوج هایی است که تمام تخم مرغ هایشان را تنها در یک سبد گذاشته اند. در اینجا پس از رفتن فرزندان توجیه این گروه از زوج ها برای بودن در کنار هم ضعیف می شود و بی اساس نیست اگر بگوییم که حتی گاهی در خصوص نسبت شان با همدیگر نیز دچار شک و تردید می شوند. به طور خلاصه، در این زوج ها هویت پدر-مادری یا والدینی به شکل وسیعی بر هویت فردی و هویت همسری آنان چیره شده است و در واقع مجالی برای شکوفایی دو هویت اخیر نمانده است.
در پایان آیا می توان گفت که پدر-مادری کردن به شکل مادام العمری در بین زوج های ایرانی که پس از استقلال فرزندان همچنان ادامه می یابد، به دلیل هراس از مواجهه با بحران تلخ« بیهدفی مشترک» یا «بحران بی نسبتی» است؟
💕@Delbarongi 💕