🍃🌸🍃 خبر کوتاه بود و سنگین... صبح روز عروسیم بود که گفتن شوهرت....👇🏻 شروع دلانه ی زیبا.... 🍃

🍃🍃🍃🍃🌸 گفت نگران نباش کتو(سگش) فقط نون بلد نیست بپزه وگرنه همه فن حریفه! خنده ای کردم که قربون صدقه ام رفت و فاطمه هم که تازه به جمعمون پیوسته بود با تعجب نگاه بی ما دوتا میچرخوند. کریم کلی پیشمون نشست و چایی هم خورد و بعد با اینکه مطمن بودم اصلا دلش نمیخواد بره اما رفت و ما دوتا هم با بزغاله ها برگشتیم خونه در حالی کیف دوتامون کوک بود! من که دل در گرو کریم بسته بودم و فاطمه هم از اخلاق شوخ و شنگش خوشش می اومد.تا نزدیک خونه همش به کارهاش و اینکه چقدر دوستم داره فکر میکردم که فاطمه پرید وسط حرفم و گفت خواهر؟! نیم نگاهی بهش کردم که گفت به دی نمیگم کریم اومده بود پیشمون! چون میدونم بدش میاد!پریدم و بوسیدمش و خیلی خوش خوشانم شد. عصر همون روز یه لشکر آدم باز ریختن خونه ما. مهمون ناخونده بودن و طبق معمول فامیل های دی جمیله و مادر خودم که اومده بودن برن شهر و چون روستای ما توی مسیرشون بود می اومدن خونه ما.برادر بزرگ جمیله یعنی سید راشد به همراه دوتا دخترش و همچنین زنش که به وضوح مشخص بود حامله است اومده بودن.دختر بزرگش مشخص بود شر و شیطونه. اسمش هم ماهتاب بود. دختر دومش آمنه بود که اون البته برعکس ماهتاب خیلی خیلی اروم و سر به زیر بود. ماهتاب همش توی حیاط با پسر بزرگ عمو پرویز(تراب ) بازی میکردن و صدای جیغ و خنده شون هم بلند بود اما خداداد خوشش نیومده و تشری بهشون زد که ماهتاب رفت جلو و چنتا سنگ برداشت و سمت خداداد پرت کرد و با اخم گفت ساکت باش! نمیبینی بازی می‌کنیم؟! خداداد از لحن بچه گانه دختره قهقهه ای زد و از اون لحظه هی مدام سر به سرش میزاشت و ماهتاب هم که دختر بچه ای ده ساله بود مدام یا به خداداد حرف میزد یا اشکش دم مشکش بود و مدام توی بغل باباش.سید راشد هم واضح بود خیلی ماهتاب رو دوست داره. اون شب اونجا موندن و ماهتاب برای همه مون شده بود زنگ تفریح! چون مدام با خداداد که کمه کمش پونزده سال ازش بزرگتر بود دعوا میکرد و خداداد هم از قصد اذیتش میکرد. مادر ماهتاب هم که زن مهربونی بود روش نمیشد به خداداد بگه نکن و دخترم رو آزار نده و فقط چند باری شنیدم به جمیله با التماس گفت خداداد، نباید بچه رو اذیت کنه از چشمش می افته و بزرگ که شد ازش متنفر میشه.جمیله هم یا پشت گوش مینداخت یا میگفت طوری نیست زن کاکا! سخت نگیر! بچه است!روز بعد همون اول صبح رفتن ولی دل همه مون براشون تنگ شده بود و با خودم گفتم دیگه معلوم نیست کی ما این خانواده رو ببینیم! و مطمن بودم دفعه بعد که بیان ماهتاب بالغ و خانم شده و خداداد هم شرم داره باهاش شوخی کنه 🍃🌸 #تجربه #مشاوره #همسرداری آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸

تازه ۱۵ساله شده بودم که به گفته ی پدرم باید میشدم زن‌ ارباب روستا..ولی من عاشق پسری بودم که کنار چشمه دیده بودمش... ارباب ‌عمارت حداقل ۴برابر سن منو داشت.. شب عروسیم همینکه پامو داخل عمارت اربابی گذاشتم ارباب فوت کرد... حالا من عروس بدقدمی بودم که همه به چشم یه دختر نحس نگاهم میکردند..میخواستم شبونه فرار کنم که نگهبان عمارت منو دید و به پسر ارباب خبر داد...قرار شد اونشب داخل طویله زندانی بشم...من هنوز پسر ارباب رو‌ندیده بودم..صبح که در باز شد همینکه سرمو بالا آوردم که ببینمش....👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69

🌸🍃 خانوم کانالمون میگه 🍃

🍃🍃🍃🍃🌸 سلام عزیزم ممنون بابت کانال خوبت من یکسالی میشه عضو کانالتون هستم خیلی خوب و آموزنده هست دو تا خواهر و دوتا برادر دارم که هیچکدومشون تو شهری که زندگی میکنم نیستن بخاطر ی مسائلی با خواهر و بردارا رفت وآمد نداریم پدر و مادرمم در قید حیات نیستن هیچکسو ندارم ولی تو گروه ک میام دوستان زیادی هستن درد ودلاشون میخونم با غماشون ناراحت میشم با شادیاشون خوشحال میشم از خدا میخام همه ی عزیزان خندهاشون از ته دل و گریه هاشون از ذوق باشه انشالله 🍃🌸 #تجربه #مشاوره #همسرداری آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸

🌸🍃 تجربه خانوم کانالمون... 🍃

🍃🍃🍃🍃🌸 سلام فاطمه جانم و دوستان خوبم الان پیام خانمی رو خوندم که نوشتن برای پسرشون که میرن خواستگاری به خاطر نداشتن خونه موافقت نمی‌کنند با خودم فکر کردم ای کاش من هم مثل خانواده دختر ها آنقدر آگاهی داشتم که به پسری که از خودش خونه نداره دختر ندم چند ساله که دخترم رو عروس کردم هر سال اسبابش سر شونشه از این خونه به اون خونه دخترم آنقدر سنگینی بلند کرده که دیسک کمر پیدا کرده تو سن کم هر وقت هم که اثاث کشی داره همه کارا میوفته گردن من و همسرم از خونه پیدا کردن و تمیز کاری و جا به جایی ما که خودمون مستأجری نکردیم حالا هر روز کلی جهیزیه دخترم رو باید این ور اون ور ببریم این وقتا خانواده پسر هیچ کاره هستن همه کارا به دوش خانواده دختره حالا برای بزرگتری کردن و دخالت بی جا همه جا حاضرند این طور وقتا انگار نه انگار خلاصه دختر دارها اگه دختر به پسر بی خونه میدین پیه این چیزا رو به جونتون بمالین یا مثل خانمی که گفتن تو منطقه‌ای که زندگی میکنند تا پسر از خودش خونه نداشته باشه به دخترشون جهیزیه نمیدن اگه دوماد خونه نداره جهیزیه ندین به خدا بی خونه ای خیلی سخته 🍃🌸 #تجربه #مشاوره #همسرداری آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸

🌸🍃 در رابطه با خانمی که برای پسرشون رفتن خواستگاری و آقایی آمدن و پشت سر دختر خانم بد گویی کردن.... 🍃

🍃🍃🍃🍃🌸 فاطمه جان سلام امیدوارم شما و دوستان عزیزم شاد و سلامت باشین در رابطه با خانمی که برای پسرشون رفتن خواستگاری و آقایی آمدن و پشت سر دختر خانم بد گویی کردن میخاستم به ایشون و همه دوستان داستانی از گذشته رو تعریف کنم که شاید بعضی ها شنیده باشند در گذشته که حمام ها عمومی بودن دو تا خانم که همسایه بودن باهم حمام میرفتن روی قسمتی از بدن یکی از خانم ها که گویا عضو خصوصیش بوده خالی وجود داشته که در حمام دیده می‌شده و خانم همسایه برای شوهرش تعریف کرده که فلان همسایه روی فلان عضو بدنش خال داره از قضا بین این همسایه ها اختلاف می‌افته و مرد همسایه بد ج نسی می‌کنه و همه جا پر می‌کنه زن همسایه آدم ه رزه ای هست و با همه در رابط...ه است و نشون به اون نشون که فلان جاش خال داره ومن قبلا با این زن راب...طه داشتم و وقتی خبر به گوش شوهر این زن می‌رسد می‌بیند نشانه ای که از زنش میگوین درست است و به سراغ زنش رفته و چه اتفاقاتی که پیش نیآمده ....... حالا منظورم اینه که این چیزی که اون آقا به پسر این خانم نشان داده دلیل بر در سنی این حرف نمیتونه باشه من نه میگم درسته اون حرف یا دروغه چون فقط خدا می‌دونه واقعیت چیه اینکه یک نفر پاشه بیاد بدگویی یک‌دختر رو بکنه معلومه مغرضانه و از سر دشمنی هم هست بهتره آدم یک جایی رو هم برای تردید قرار بده منظورم این نیست که شما برید دوباره خواستگاری اما این دوره از آدما همه چی بر میاد نباید تا مطمئن نشدیم به آدمها گمان بد ببریم اما شما هم خواهر عزیز وقتی رفتین خواستگاری تا میتونید تحقیق کنید از همسایه از مدرسه از دانشگاه از فامیل و آشنا از همه بپرسید از تک تک خصوصیات خانواده دختر تحقیق کنید و بعد هم که دختری رو پسند کردین زود دنبال مراسم عقد نباشین بگذارید یک مدت دختر پسر و خانواده ها باهم رفت و آمد داشته باشن بالاخره از توی این رفت و آمد ها خیلی چیزا دستگیر آدم میشه حرف یک عمر زندگیه وچند ماه وقت گذاشتن ارزشش رو داره 🍃🌸 #تجربه #مشاوره #همسرداری آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸

🌸🍃 شما بگید چیکار کنم.. 🍃

🍃🍃🍃🍃🌸 سلام فاطمه بانو وهمه عزیزان کانال خوب دلبرونگی میشه راهنماییم کنید چکار کنم؟ ما چند خواهریم ویک برادر برادرم بازن وبچه در طبقه بالای خانه پدرم زندگی میکنن و چون پدرمادرم پیرشدن ونمیتونن مثل سابق خریدهاشونو انجام بدند با برادرم هست پدرم کارت حقوق بازنشستگی اش رو میده به برادرم تا خریدهای خانه واقساطی که دارن رو انجام بده.چند روز پیش یکی از خواهرهام بهم گفت بتازگی متوجه شده حقوق بازنشستگی بابا حقوق ۲۰ ملیون هست.گفت ماهیانه برادرمان حدود ۶ یا۷ تومن خرید واسه بابا میکنه و۵ تومن هم اقساط پرداخت میکنه وتا آخر برج مبلغ ناچیزی در کارت بابا میمونه و بابا هم که اصلا از خریدها و پرداختی هاو اس ام اس کی رو گوشی اش می‌آید وچقدر خرج شده چقدر مانده اصلا سر درنمیاره چون پیرمرده فقط به داداش میگه کارتم رو بگیر و پرداخت کن.حالا من باخواهرم یک حسابی کردیم می‌بینیم دریک ماه اگر ۷ تومن واسه خرید و۵ تومن واسه اقساط و ۲ تومن هم که ته کارتش می ماند پس بقیه حقوق بازنشستگی پدر مون چی میشه چرا بقیش نیست داخل گوشی بابا هم اس ام اس های برداشتی هارو چک کردیم هیچ چیزی نبود که بشه فهمید این چند تومن چی شده.حالا از شما خواهش میکنم راهنمایی کنید چطور من وخواهرم میتونیم بفهمیم این مبلغ کجا وکی برداشت شده و چطور میتونیم مدرکی بدست بیاریم که این چند تومن باقی مانده رو برادرمان برداشت میکنه از کارت پدر بدون هیچ آثاری.عزیزان لطفا جواب بدین.آخه خدارو خوش نمیاد من وخواهرم درتنگنا وسختی زندگی می‌کنیم اونوقت برادر مون هر ماه بخواد از کارت پدر برداشت کنه وهیچ کس هم متوجه نشه😔 🍃🌸 #تجربه #مشاوره #همسرداری آیدی من و لینک کانال دلبرونگی👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 @FATEMEBANOOO🍃🌸

🌸🍃 می‌دونی خدا کی برات معجزه می‌کنه...⁉️ 🍃