فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ میدونستی اینقدر دوستت داره؟
#تصویری
#استاد_پناهیان
اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲🌷
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@deldadeemamHasan
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیغمبر اکرم ص هیچوقت برای هدف مقدس از وسیله نامقدس استفاده نکرد...
🎙حجت الاسلام و المسلمین رفیعی
اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲🌷
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@deldadeemamHasan
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
#شهیدانه🥀
بہشگفٺم:
+ای شہیـــد...
خیلےدوسٺدارم❤️
برگشٺگفٺ:
-اےمشٺے،
ڪجاےڪارے...
ٺوهنوزنبودےمنفداٺشدم✨🌿
+دیدمراسٺمیگہ🥀
+ارادٺمنڪجاومالاونڪجا💔
بر خداى زندهای که هرگز نمىميرد، توڪل کن.. - فرقان/۵۸
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@deldadeemamHasan
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
#گریه_به_حال_پیغمبر
👈 آدم روزگار بعثت رو میخونه میخواد بشینه زار زار گریه کنه!
👈 سختی های پیامبر(ص) در تبلیغ دین
◽ شعبان ۱۳۹۷
▫️ تهران / حسینیه همدانی ها
اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲🌷
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@deldadeemamHasan
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاوت تحقیق
استاد احمدابوالقاسمی 👌👌👌
اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲🌷
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@deldadeemamHasan
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
ali-fani-8.mp3
21.06M
🌸دعاۍعــھدموݩ🌸
صبحٺ بخیر آقاۍ مݩ
آقاۍ دݪتنگۍ💔
صبحٺ بخیر آقاۍ مݩ
آقاۍ تنهایۍ💔
قرارصبحگاھےموݩ💕:)
العجݪالعجݪیآصاحبالزماݩ
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🌹
﷽
جرعه ای از #نهج_البلاغه
سلام علیکم
🌷🌷فرازهایی از فرمایشات گهربار مولی متقیان حضرت علی علیه السلام درنهج البلاغه🌷🌷🌷
نامه 👈(32)
🌴افشاى سياست استحمارى معاويه:
قسمت اول
اى معاويه گروهى بسيار از مردم را به هلاكت كشاندى، و با گمراهى خود فريبشان دادى، و در موج سركش درياى جهالت خود غرقشان كردى، كه تاريكى ها آنان را فرا گرفت، و در امواج انواع شبهات غوطه ور گرديدند، كه از راه حق به بيراهه افتادند، و به دوران جاهليت گذشتگانشان روى آوردند، و به ويژگى هاى جاهلى خاندانشان نازيدند.
جز اندكى از آگاهان....
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼
🌷 هدیه به روح مطهر کریم اهلبیت حضرت امام حســــــــــن مجتبی علیه السلام صــــــــــــــــــــلوات 🌷
خادم
🌹
🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
کپے باڐڪرڝݪۊاݓ
﹝↵ #انتظار ✨﹞
یا اباصالح
دربیآبآندنـیآ،گـمگشتہایم...!
بہفـریآدمـآنبـرس!
اݪہم عڃݪ الولیڪ اݪفرج🌱
╝
💢 تنها واجبى كه تعطيلى ندارد💢
محبت_مولا_علی_علیه_السلام
❤️قال رسول الله صلی علیه و آله:
💓جبرییل نزد من آمد و گفت: ای محمد, خداوند به تو سلام می رساند و میفرماید:
👈نماز را واجب کردم ولی این تکلیف را از معذور و مجنون و طفل برداشتم
👈و روزه را واجب کردم ولی آن را برای مسافر الزامی نکردم
👈و حج را واجب کردم ولی آن را از بیمار نخواستم
👈و زکات را واجب کردم ولی آن را از گردن نیازمند ساقط کردم.
❣اما دوست داشتن علی بن ابی طالب (علیه السلام) را واجب کردم و محبتش را بر تمام اهل آسمان و زمین الزام نمودم, بدون آنکه رخصتی در آن باشد.
📚بحارالانوار ج۴۰ص۴۶
📚الفضائل ص۱۵۴و۱۵۵
اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲🌷
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@deldadeemamHasan
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
اگر امام زمان غیبت کرده است، این غیبت ماست نه غیبت او...
این مـا هستیم که چشمان خود را بسته ایم، این مـا هستیم که آمادگے نداریم.
#شهید دکتر مصطفی چمران
⛔ *خانم هایی که از ظاهر زیبا برخوردارند یا با ظاهری زیبا (و آرایش و کم حجاب⛔)به خیابان می آیند,این داستان عجیب را حتماً بخوانند و برای دیگران بفرستند*
👇👇👇
⭕ *هنوز جای تاوَلها روی مچ دستم باقیست*❗
🛑خاطره ای عجیب از راویِ کتاب سه دقیقه در قیامت
✔️(این خاطره، در ویرایشِ جدید به کتاب اضافه شده است)
📗كتاب سه دقيقه در قيامت، چاپ و با ياري خدا، با اقبال مردم روبرو شد. استقبال مردم از اين كتاب خيلي خوب بود و افراد بسياري خبر ميدادند كه اين كتاب تأثير فراواني روي آنها داشته .
✍️ *اصل داستان*
يك روز صبح، طبق روال هميشه از مسير بزرگراه به سوي محل كار ميرفتم .
يك خانم خيلي بدحجاب كنار بزرگراه ايستاده و منتظر تاكسي بود. از دور او را ديدم كه دست تكان ميداد، بزرگراه خلوت و هوا مساعد نبود، براي همين توقف كردم و اين خانم سوار شد.
✴️بي مقدمه سلام كرد و گفت:ميخواهم بروم بيمارستان ... من پزشك بيمارستان هستم. امروز صبح ماشينم روشن نشد. شما مسيرتان كجاست؟
گفتم: محل كار من نزديك همان بيمارستان است. شما را ميرسانم. آن روز تعدادي كتاب سه دقيقه در قيامت روي صندلي عقب بود.
اين خانم يكي از كتابها را برداشت و مشغول خواندن شد. بعد گفت: ببخشيد اجازه نگرفتم، ميتونم اين كتاب را بخوانم؟
گفتم: كتاب را برداريد. هديه براي شماست. به شرطي كه بخوانيد.
تشكر كرد و دقايقي بعد، در مقابل درب بيمارستان توقف كردم .
خيلي تشكر كرد و پياده شد .
✴️من هم همينطور مراقب اطراف بودم كه همكاران من، مرا در اين وضعيت نبينند! كافي بود اين خانم را با اين تيپ و قيافه در ماشين من ببينند و ...
چند ماه گذشت و من هم اين ماجرا را فراموش كردم. تا اينكه يك روز عصر، وقتي ساعت كاري تمام شد، طبق روال هميشه، سوار ماشين شدم و از درب اصلي اداره بيرون آمدم .
✳️همين كه خواستم وارد خيابان اصلي شوم، ديدم يك خانم چادري از پياده رو وارد خيابان شد و دست تكان داد!
توقف كردم. ايشان را نشناختم، ولي ظاهرًا او خوب مرا ميشناخت!
شيشه را پايين كشيدم. جلوتر آمد و سلام كرد وگفت: مرا شناختيد؟خانم جواني بود. سرم را پايين گرفتم وگفتم: شرمنده، خير.
گفت: خانم دكتري هستم كه چند ماه پيش، يك روز صبح لطف كرديد و مرا به بيمارستان رسانديد. چند دقيقه اي با شما كار دارم.
گفتم: بله، حال شما خوبه؟
رسم ادب نبود، از طرفي شايد خيلي هم خوب نبودكه يك خانم غريبه، آن هم در جلوي اداره وارد ماشين شود .
✴️ماشين را پارك كردم و پياده شدم و در كنار پياده رو، در حالي كه سرم پايين بود به سخنانش گوش كردم.
گفت: اول از همه بايد سؤال كنم كه شما راوي كتاب سه دقيقه هستيد؟ همان كتابي كه آن روز به من هديه داديد؟ درسته؟ ميخواستم جواب ندهم ولي خيلي اصرار كرد .
گفتم: بله بفرماييد، در خدمتم.
✳️گفت: خدا رو شكر، خيلي جستجو كردم. از مطالب كتاب و از مسيري كه آن روز آمديد، حدس زدم كه شما اينجا كار ميكنيد. از همکارانتان پيگيري کردم، الان هم يكي دو ساعته توي خيابان ايستاده و منتظر شما هستم.
گفتم: با من چه كار داريد؟
گفت: اين كتاب، روال زندگي ام را به هم ريخت. خيلي مرا در موضوع معاد به فكر فرو برد. اينكه يك روزي اين دوران جواني من هم تمام خواهد شد و من هم پير ميشوم و خواهم رفت. جواب خداوند را چه بدهم؟!
درسته که مسائل ديني رو رعايت نميكردم، اما در يك خانواده معتقد بزرگ شده ام.
يك هفته بعد از خواندن اين كتاب، خيلي در تنهايي خودم فكر كردم. تصميم جدي گرفتم كه توبه كامل كنم .
❇️من نميتوانم گناهانم را بگويم، اما واقعاً تصميم گرفتم كه تمام كارهاي گذشته ام را ترك كنم. درست همان روز كه تصميم گرفتم ،تصادف وحشتناكي صورت گرفت و من مرگ را به چشم خود ديدم!
من كاملاً مشاهده كردم كه روح از بدنم خارج شد، اما مثل شما ،ملك الموت مهربان و بهشت و زيباييها را نديدم!
✴️دو ملك مرا گرفتند تا به سوي عذاب ببرند، هيچكس با من مهربان نبود. من آتش را ديدم. حتي دستبندي به من زدند كه شعله ور بود.
اما يكباره داد زدم: من كه امروز توبه كردم. من واقعاً نيت كردم كه كارهاي گذشته را تكرار نكنم.
✴️يكي از دو مأموري كه در كنارم بود گفت: بله، از شما قبول ميكنيم، شما واقعاً توبه كردي و خدا توبه پذير است. تمام كارهاي زشت شما پاك شده، اما حق الناس را چه ميكني؟
گفتم: من با تمام بديها خيلي مراقب بودم كه حق كسي را در زندگي ام وارد نكنم .
حتي در محل كار، بيشتر ميماندم تا مشكلي نباشد. تمام بيماران از من راضي هستند و...
❇️آن فرشته گفت: بله، درست ميگويي،
اما هزار و صد نفر از مردان هستند كه به آنها در زمينه حق الناس بدهكار هستي!
🩸وقتي تعجب مرا ديد، ادامه داد: خداوند به شما قد و قامت و چهره اي زيبا عطا كرد، اما در مدت زندگي، شما چه كردي؟!
❇️با لباسهاي تنگ و نامناسب⛔
آرايش و موهاي رنگ شده⛔
و بدون حجاب⛔
صحيح از خانه بيرون
ميآمدي، اين تعداد از مردان، با ديدن شما دچار مشكلات مختلف شدند .
👌🏻بسياري از آنها