🍃مرد توحیدی
وقتی در خیال آمدنت غوطه میخورم
گاهی غرق شعف میشوم و گاهی درگیر ترس.
آمدن تو برای تو و دوستانت
جز زیبایی، چیز دیگری ندارد
امّا برای کسانی که از تو دورند پر از وحشت است.
شنیدهام وقتی بیایی
جماعتی که خودشان را محک دینداری میدانند
در برابرت سینه سپر میکنند
و تو را به اتّهام بدعت
سنگ گمراهی میزنند.
حالا که می خواهم شبیه تو باشم
باید آماده باشم؛ آمادۀ سنگهای اتّهام.
در پی شبیه تو بودن، همیشه سلام و صلوات نیست
گاهی هم لعن ونفرینِ تکفیر هست.
کسی که وحشت طردشدن دارد
هیچ گاه نمیتواند شبیه تو شود.
باید سر و صورت و سینه را
مهیّای سنگهای تهمت کرد
و گر نه آرزوی شبیه بودن به تو را باید به گور برد.
آقا!
من دوست دارم شبیه تو باشم
امّا به دلم که بر میگردم
دنیایی از ترس و وحشت را میبینم
وحشت از نگاههای خشمآلود و زبانهای تیز شده
من نمیخواهم آرزوی شباهت به تو را به گور ببرم.
باید شبیه تو شوم.
تو در دلت جز دغدغۀ رضای خدا نداری.
رضای خدا را میخری
حتّی اگر قیمتش خشم مردم باشد.
توحید در رضا روی دیگری از توحید توست
که چون من از آن محرومم
هزار دغدغه، گرفتار کرده دلم را.
وقتی پای رضای خدا و رضای مردم به میان میآید
میمانم به کدام سو راهم را کج کنم: خدا یا مردم؟
توحید در رضایی که تو داری
این دو راههها را توقفگاهت نمیکند.
خودت میدانی که چه قدر بر سر این دوراههها ماندم
و پس از تلف کردن عمرم زیر تیغ تردیدها
مشرکانه به بیراهۀ رضای مردم رفتم.
حالا منم و فرصتهای بر باد رفته
و دلی که هنوز در پی رضای مردم است
امّا دوست دارد شبیه تو باشد.
من توحید در رضا را میخواهم
از کجا بیابمش جز در خانۀ تو؟!
کاش این همه عمر بر باد رفته حاصلی داشت
و رضای مردم را به دست آورده بودم
تیغ این خسران، عجیب تیز است و دلم را تکه تکه کرده
چه خسرانی بالاتر از این:
نه خدا را دارم و نه مردم را.
به دادم برس آقای مهربانیها!
شبت بخیر مرد توحیدی!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@dekdadegi
دلدادگی💙
🍃خزانه دانش خدا
با این حوصلههای سر رفته چه باید کرد؟
حوصلههایی که به این راحتی
با هر چیزی سرکیف نمیشوند.
زندگی صبح تا شب برای این حوصلهها
یک سریال تکراری شده که تکرارهای مداومش
این حوصلهها را هر روز سر رفتهتر از دیروز میکند.
هر چه قدر وعده دادیم به این حوصلهها
که صبر کنند تا این که شاید چیزی سر برسد
که درمان سررفتگی آنها باشد
هیچ چیزی سر نرسید
و حوصلهها از دست بدقولیهای ما هم عاصی شدند.
بگذار بگویند که من میخواهم
همه چیز را به انتظار تو وصل کنم
راست میگویند.
چیزی جز این نیست.
همه چیز به انتظار تو ختم میشود.
بر سر حوصلههای سر رفته دیگر نمیشود شیره مالید.
هر چه میگذرد، حنای نیرنگهای آخرالزمانی
برای فریفتن حوصلهها بیرنگتر میشود.
این حوصلهها را فقط یک چیز سرکیف میکند
آن هم انتظار توست.
چه بد فهیمدهاند انتظار را
کسانی که خیال میکنند انتظار تو وقتی طولانی شود
حوصلهها را سر میبرد!
انتظار تو هر روز معنای جدیدی را به زندگی میدهد
مگر میشود منتظر تو بود و یک روزمان شبیه دیروزمان باشد؟!
و کیست که هر روزش با دیروز فرق داشته باشد
و گلایه کند از سر رفتن حوصلهاش.
آنهایی که انتظار تو را وقتی که طولانی میشود، حوصلهسربر میخوانند
انتظار را نشستن و تماشا کردن معنا کردهاند.
انتظاری که بلند شدن و حرکت کردن باشد
هیچ گاه حوصلهها را سر نخواهد برد.
من حوصلهام سر رفته از زندگی
میخواهم منتظر تو شوم تا برگردم به زندگی.
به دلم که نگاه میکنم میبینم یک دنیا تعلّق دارم
به این دفترها و کتابهایی که دور و برم را گرفتهاند.
شما هم دانش را دوست دارید
و همچنین کسانی را پیجوی دانشاند
امّا خودتان بهتر میدانید که گاهی محبّت دانش
چنان حجاب میشود که نمیگذارد نوری از شما به سوی ما بیاید.
دانش، خود شمایید
کسی که شما را نداشته باشد، از دانش بهرهای ندارد.
ما از شما یاد گرفتهایم سیاهههای روی برگهها را دانش ننامیم.
از خودم این سؤال را زیاد پرسیدهام:
اگر تو بیایی و به من فرمان دهی
بساط پیجویی دانش را از میان این دفترها و کتابها جمع کنم
چه غوغایی بر پا میشود در دلم؟
غوغای شوق یا غوغای دلهره؟
شوق پیجویی فرمان تو یا دلهرۀ دل کندن از دفتر و کتاب؟
چه قدر باریکاند برخی از این مرزها
و شیطان خوب استفاده میکند از این باریکهها.
چه بد عاقبت است
پیجوی دانشی که فرمان تو را بر زمین میگذارد؛ امّا کتاب و دفتر را نه!
من از دانشی که تو را از من میگیرد باید بدم بیاید.
از همین حالا باید تلاش کنم برای زدون محبّت چنین دانشی!
حتماً تو هم مرا کمک میکنی.
ریشه کن کردن این محبّتها
خیلی سختتر است از کندن ریشههای محبّتهایی که
ظاهرشان دنیا را فریاد میزند.
شبت بخیر خزانۀ دانش خدا!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
دلدادگی💙
🍃گرهگشای کارها
دلم میگوید تو تدبیر زندگیام را به دست گرفتهای.
درست میگوید؟
میگوید بدعهدیهای گذشتهام را به فراموشی سپردهای؟
اشتباه نمیکند؟
میگوید ظرف دلم را برای صبر کردن بزرگ کردهای.
همین طور است؟
میگوید این بار با دفعههای قبل فرق میکند.
فرق نمیکند؟
میگوید اینها حتّی اگر خیال باشد
تو به واقعیت بدل میکنی؟
من حرفش را قبول میکنم
تو هم منّت بگذار بر سرم و اگر حرفهای دلم درست نیست
خودت درستش کن.
شبت بخیر گرهگشای کارها!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
دلدادگی💙
🌙هلال ماه رمضان
هلال ماه رمضان رخ نمود
بی آن که هلال رخت
رخی بنماید.
باز هم رمضان دیگری آمد و تو نیامدی
من فقط به امشبی نگاه میکنم
که هلال را دیدم و تو را ندیدم
امّا آرزوی این که شاید سحر بیاید و تو هم بیایی را
از دلم بیرون نمیکنم.
نه این که میشود بیرون کرد
ولی من بنایش را ندارم
اصلاً این آرزوها بیرون کردنی نیستند
مگر میشود بدون این آرزوها زندگی کرد؟
من در این خیال امشب را میخوابم
که وقتی بیدار شدم
وضو بسازم و سر به شانۀ تو
دعای سحر بخوانم
یا نه، سکوت کنم و سر به شانهات
دعای سحر را از زبان تو نوش جان کنم.
آقا!
دعای سحر را که خواندی
خودم سفره پهن میکنم برایت
ما فردا سحر با هم سحری میخوریم.
هر چه میل داری برای سحر
بگو آماده کنم و بخوابم.
نماز صبح اولین روز ماه رمضان را
پشت سر تو اقامه خواهم کرد.
بعد از نماز هم اوّلین یا علی و یا عظیم را
همراه تو زمزمه میکنم
و به اللهم ادخل علی اهل القبور السرور تو
آمین میگویم.
دعای روز اوّل را که خواندی
رحل قرآن برایت میآورم
و قرآن خودم را در برابرت میگذارم.
تو که قرآن بخوانی
من فقط گوش میکنم.
گوش که کردم مست میشوم
این مستی که روزه را باطل نمیکند آقا!
میکند؟
من رفتم با همین آرزو بخوابم
و شب را سحر کنم.
شبت بخیر تنها آرزوی من!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
دلدادگی💙
🍃یار غائب از نظر
امروز مریض شدم.
دوستم آمد به عیادتم.
این چه دوستی است که دستم را در دستش گذاشتهای!
مریضی ها با او از هزار عافیت به انسان بیشتر مزه میدهد.
چه عیادتی!
عیادت اگر این است، آدم هر روز هم که مریض باشد
لحظهای حسّ گلایه از درد نمیگیرد.
نشست بالای سرم.
نگاهش را خیره کرد در نگاهم.
گفت: درد داری؟
گفتم: آری.
گفت: به خدا بگو به اندازۀ دردی که میکشی، از درد مولایت کم کند.
این طور اگر معامله کنی با خدا، دردها از عسل هم شیرینتر میشود برایت.
همین حرفش مرا تا آسمان بالا برد.
همان لحظه، با خدا معامله کردم.
دردها نرفتند؛ ولی شیرین شدند.
به من گفت: به خدا بگو در کنار دردی که میکشی
درد فراق را هم به جانت بیندازد.
دردها آدم را پاک میکنند
آدم پاک از گناه، دعایش مستجاب است.
بگو به ازای زجری که میکشی
زجر نبودن مولا را روزیات کند.
هر بار که آه کشیدی به خدا بگو
یکی از همین آهها را و حتّی عمیقتر از آن را نصیبت کند
که از عمق جان برای هجران مولا بکشی.
به او گفتم همان دستی را که مولا گرفت و گذاشت در دست من
همین حالا بگذار روی قلبم.
دستش که نشست روی قلبم، خوب شدم.
آقا! درد فراقت را همین امشب بینداز به جانم!
عجیب محتاج درد فراق توأم.
شبت بخیر یار غائب از نظر!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
دلدادگی💙
🍃راه کوتاه خدا
من از خندیدنهای تکراری خستهام.
موضوع خندههایم فقط به درد فاصله انداختن میان لبهایم میخورد.
مدّتهاست که از ته دل نخندیدهام.
چیزی برای خندههای معنادار پیدا نمیکنم.
خندیدنهای بی معنا هم تنها چیزی که با خود نمیآورند
نشاط است و شادابی.
باید همین روزها منتظر طوفان افسردگی باشم.
من از خندیدنهای تکراری خستهام.
خندههایی که تنها شکل صورت را عوض میکنند
توان عوض کردن حال و هوای روحم را ندارند
چه قدر منتفّرم از این خندهها
که زورشان به هوای گرفتۀ دلم نمیرسد.
من از خندیدنهای تکراری خستهام.
وقتی که اجبار به کمک تکرار میآید
در پنجۀ خندهها مثل اسیری میشوم
که جز باز کردن لبهایش چارۀ دیگری ندارد.
چه قدر خندههای اجباری زجرآور است.
باید چگونه تاب آورد اجبارهای تکراری را؟!
دوست دارم به اندازۀ دوستم بزرگ شوم.
تو خوب میدانی وقتی خندههای دوستم را میبینم
چه قدر آه میکشم و حسرت میخورم.
موضوع خندههای او خیلی فرق میکند با خندههای من.
آیا روزی میرسد که من هم مثل اوبه دردهایم بخندم؟!
دردهایی که آسمان را روی سر من خراب میکند
برای دوستم موضوع خندههای از ته دل میشود.
با این همه فاصله بگو چه کار کنم؟
شبت بخیر راه کوتاه خدا!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
دلدادگی 💙