امروز یک نفر برایم اشتباهی فرستاد:
«کجایی؟»
دلم هری فرو ریخت، مدتها بود منتظر
شنیدن همین یک کلمه بودم...
چه فرقی میکند کجای دنیا نشسته باشی؟
مهم این است که یک نفر هست
که کجا بودن تو برایش مهم است!
شاید آن یک نفر رویش نشود بگوید
دلم برایت تنگ شده و به جانم نق میزند بیا دیگر...
و همهی این حرف را خلاصه کند در «کجایی؟»
داشتم به همین چیزها فکر میکردم که دوباره برایم فرستاد: ببخشید اشتباه فرستادم . برایش نوشتم:
میدانم ، من در ایستگاه اتوبوس
خیابان ولیعصر نشستهام.
میشود اشتباهی حال مرا بپرسید؟
اما او دیگر حالم را نپرسید..
آدم غریبهها برایشان مهم نیست
که دیگران چگونهاند و کجای شهر نشستهاند،
تو که غریبه نیستی..
بپرس حال مرا ، بگو کجایی؟❤️🩹:)
- ببینین این تعریف ژوزه واسکونسلوس
از ‹ درد › چقدر زیباست :
درد به معنای كتک خوردن ، تا حد
بیهوش شدن نبود !
بریدن پا بر اثر يك تکه شیشه و بخیه زدن
در داروخانه نبود . .
درد یعنی چیزیکه دل آدم را در هم میشکند
و انسان ناگزیر است با آن بمیرد بدون آنکه بتواند
رازش را با کسی در میان بگذارد : )!'🧡'🐋
.