🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_140
سر جام خشکم زد.
برگشتم عقب و با دیدن نگاه اخم آلودش ته دلم خالی شد.
سری تکون دادم و گفتم:
- از کی اینجایی؟
اردلان ابرویی بالا انداخت و گفت:
- از اولش!
با خجالت لبمو گاز گرفتم و سرمو پایین انداختم که اردلان چند قدم بهم نزدیک شد به عقب رفتم که خاتون گفت:
- آقا شما به بزرگی خودتون ببخشینش بچه است نمیفهمه چی میگه..
اردلان اخمی کرد و گفت:
- همش تقصیر توئه خاتون این دختر رو حسابی لوسش کردی!
خاتون سرشو پایین انداخت که اردلان انگشتشو جلوی صورتم تکون داد و گفت:
- بهتره حد و حدود خودت رو بدونی فهمیدی؟ تو فقط به خاطر بدهی زیاد پدرت مجبور شدی زن پدرم بشی و بیای به این خونه.
پس فکر نکن میتونی برای خودت آزادانه بچرخی و هر حرفی رو بگی!
دفعه بعد هر چیزی ازت بشنوم از این خونه پرتت میکنم بیرون!
با ترس سرمو تکون دادم که اردلان نیشخندی زد و گفت:
- سعی کن همیشه همینجور زبونتو توی دهنت نگه داری!
بغض بدی توی گلوم نشسته بود.
بدجوری داشت تحقیرم میکرد.
از خونه که رفتی بیرون روی صندلی نشستم نفس عمیقی کشیدم و بر خلاف تلاشی که کردم قطره اشکی از گوشه چشمم پایین اومد.
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane