eitaa logo
دلگویه‌هایمان . .(:
28 دنبال‌کننده
17 عکس
2 ویدیو
0 فایل
کانال اصلی: @Misaghezuhoor هستیم تا شنونده ای باشیم..:) https://abzarek.ir/service-p/msg/1806329
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علیکم جمیعا... 🖐🏾 حالتون چطوره؟ ;) هستین باهم صحبت کنیم؟:) ↓ https://abzarek.ir/service-p/msg/828108
کانالتون خیلی خوبه. فقط اگه میتونید متن‌ها رو کوتاه تر بفرستید - الحمدالله عنایت حضرت مادره❤️🌿 چشم
سلام‌علیکم‌جمیعا:)
کسی هست که با جون و دلت دوست داشته باشی؟ _ بله🙂
کیه _ اگر به دوست داشتنه ، قشنگیش اینه تو دلم بمونه و بین خودم و خودش و خدامون:)))
@gashteQom حمایت از گشت قم‌؟ _ ☘
اینجا مطلب گذاشته شده درباره حجاب استایل تا اثرات موسیقی @saz1401 _ 🌱
پسره؟ _ نه😐
چه خصوصیتی داره که دوستش داری؟ _ مهربون:)
سلام حالتون خوبه؟ در چه حالید؟ _ سلام شکرخدا.. چون‌ میگذرد غمی نیست:)
چند بار در هفته همدیگه رو میبینین؟بغلش میکنی؟ _ گاهی وقتا دیر به دیر گاهی زود به زود.. بله:)))
حوصلم سر رفته _ من نیز
خب دیگه ظاهرا دیگه حرفی نیست.. التماس دعای زیاد شبتون خوش
سلام میشه‌دعام‌کنید؟ حالم‌اصلاخوب‌نیست :)! _ دعاکنیم..🙂
برام یه صلوات میفرستین؟ :) _ بله:)
دلگویه‌هایمان . .(:
ممبرا همتون داستان متحول شدنتون رو بگید خیلی داستاناتون قشنگن منکه گفتم داستانمو شماهم بگید لطفا:))
سلام رفقا🖐🏾!... ♥️ امیدوارم حالتون خوب باشه🌿 قرار بود داستان تحولم رو براتون تعریف کنم👀😅
من تو یه خانوادهٔ اصیل و مذهبی به دنیا اومدم و به طبع تقریبا همهٔ اطرافیان من از علمای دین یا حداقل، چادری و اعتقادی هستن منم از هر وقتی که یادمه، تحت این محبت و موهبت الهی بودم و بزرگ شدم و با دین غریبه نبودم
اما از اونجایی که هیچ کس انتسابی متدین نمیشه، باید خودم به اون حقیقت می‌رسیدم
مثلا منِ چهار ساله گریه میکردم، اگه با روسری نمیرفتم بیرون! بچهٔ چهارساله چی میفهمه اخه؟ جز اینکه بهش گفتن که حضرت زهرا چادر رو خیلی دوست داره ما هم چون حضرت زهرا رو دوست داریم چادر سر میکنیم...؟ غیر اینه؟ اون بچه چقدر میتونه درک کنه؟ 😄
من تا قبل از دبیرستان، واقعا حضرت مریم بودم🌚😁 اما آقا ما پامون رسید به دبیرستان همه فاز شاخ گرفته بودن و... از سر همین جو عجیب غریبی که هر کی بی‌ادب تره شاخ تره😂😂 هر کسی یه گوشه از این سفره بی برکت رو گرفت
منم عادت کردم به موسیقی.... 🙂
و شدم طرفدار دو آتیشه یکی از گروه‌های موسیقی🚶🏻‍♀💔
ذره ذره من احساس میکردم که چادر، مانع آزادی من میشه چون اون روز، آزادی از نظر من، تو کنسرت نشستن بود...!
و من هر روز بیشتر توی پوشیدن چادر سست میشدم به حدی که مادرم منو قسم میداد که به خاطر بابام هم که شده چادرمو از سرم در نیارم پ.ن: دخترا بدجور بابایی‌ان🙂😂
دلگویه‌هایمان . .(:
و من هر روز بیشتر توی پوشیدن چادر سست میشدم به حدی که مادرم منو قسم میداد که به خاطر بابام هم که شده
چادر سر من موند اما دیگه برای من فرقی با یه تیکه پارچه سیاه نداشت توی خیالم خودمو جور دیگه‌ای فرض میکردم حتی بین رفقای اون دوره، اسمم هم عوض کرده بودم و گذاشته بودم "رها" باورتون میشه؟ من لقب بی‌بی زهرا رو دور انداختم 🙂💔
یه شب خوابیدم و خواب دیدم که همه مردم از پشت پنجره ها دارن به یه نوری که نظیرش رو توی دنیا ندیدم، نگاه میکنن اون نور ذره ذره به من نزدیک شد به من که رسید گفت: هیچی واسه خودت نذاشتی! بس نیست؟! من در حیرت مونده بودم... یهو دویدم که اون موضوع قلبی رو درستش کنم(انگار مثلا گفته باشن مهمون داره برات میاد و بدویی یه دست رو سر و وضع خونه بکشی) و وقتی برگشتم، دیدم اون نور رفته و از من دور میشه🙂💔
من با گریه از خواب پریدم و بلافاصله رفتم سراغ گوشیم سریع به رفیقم پیام دادم که«فلانی من دیگه نیستم.... دیگه نمیخوام طرفدارشون باشم» اونم ازم دلیل خواست و من هر چی میگفتم قانع نمیشد خلاصه ما از اون گروه، اسماً دل کندیم ولی واقعا به این راحتی سه سال وابستگی تموم میشه؟ قطعا نه🚶🏻‍♀
من باز برگشتم به این راه و سعی کردم نمازای یکی بود یکی نبودمو ترمیم کنم مسجد رفتنمو بیشتر کردم تو همون حال و هوا بودیم که یه روز من یه کلیپی از شهید جهاد مغنیه دیدم ان شاءالله سر فرصت براتون میفرستم ♥️