eitaa logo
دِلیسم | Deliism
2.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
232 ویدیو
1 فایل
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم ▪️ دِلیسم 👇🏻 همان مکتب دِل است و حرف دِل را می‌زند ♥️ ▪️ ادمین و تبادل: @alef_em ▪️ کپی برای کانال ها ⛔️ فقط فوروارد
مشاهده در ایتا
دانلود
+ بزرگترین اشتباه زندگیت چی‌ بوده؟ - وقتی برای اولین بار چیزی دلم خواست، چشمامو به روی خواسته‌ی دلم بستم... + چی می‌خواستی که حالا از دست دادنش شده بزرگترین اشتباه زندگیت؟ - مهم نیست چی می خواستم، مهم این هستش که وقتی یه بار چشماتو به روی خواسته‌ی دلت می‌بندی، عادت می‌کنی... دفعه‌ی بعد ، وقتی دلت چیزی رو خواست دوباره چشماتو به روش می بندی ولی این بار خیلی راحت‌تر از دفعه‌ی اول، دفعه‌ی بعد خیلی راحت‌تر، دفعه‌ی بعدتر دوباره راحت‌تر و... + یعنی این بزرگترین اشتباه زندگیته؟ - آره، من حالا خیلی راحت از خواسته‌های دلم می‌گذرم... اشتباه بزرگتر از این می‌شناسی؟ | | @deli_ism
کارِ دل "تعلّق پیدا کردن است" یعنی دلبستگی و پیوند خوردن قلب... قلب را باید با حدود الهی محدود ساخت! این طور نیست که بتوان به هرکس و هرچیزی تعلّق و دلبستگی پیدا کرد.. خدا باید بگوید به چه کسی دل ببند و از چه کسی دل بِکن... | | @deli_ism
تو را دوست دارم بیشتر از نوشتن آخرین سطر مشق های مدرسه بیشتر از تقلب در امتحان حتی بیشتر از بستنی قیفی های قدیم و پفکهای طعم پنیر تو را بیشتر از توپ های پلاستیکی کوچه های خاکی... این را که میدانی چقدر بود بخدا تو را از خواب نرسیده به صبح هم بیشتر دوست دارم بیشتر از صبحهای جمعه، عصرهای لواشک و آلوچه تو را از زنگهای تفریح هم بیشتر دوست دارم بیشتر از خیلی بیشتر از زیاد من تو را یک عالمه دوست دارم... | | @deli_ism
امروز هر ایرانی خود همان سیزده است کز همه عالم بدر است 😅🤦🏻‍♂ | 🥺 | @deli_ism
وقتی‌نعمتایِ''خُدا''رو میشمارَم تورو دوبآر حساب میکنم... @deli_ism
عادت داشتیم خیلی باهمدیگه سعدی میخوندیم سعدی از معدود علایق مشترکمون توی خوندنی های روزگار بود پیر شیراز برا هر مناسبت روزمرهٔ ما یه بیت تدارک دیده بود وقتی تشنه میشدم و تنبلی اجازه نمیداد خودم تا یخچال برم بهش میگفتم "تو را حکایت ما مختصر به گوش آید که حال تشنه نمیدانی ای گل سیراب" چشماشو ریز میکرد با یه خنده کم دُز برام تاسف میخورد و در نهایت واسم آب میآورد وقتی اول صبح خواب آلود بیدار میشد و بهش میگفتم "تو بدین هر دو چشم خواب آلود چه غم از چشم های بیدارت؟!" روز واقعیمون شروع میشد... وقتی غذایی که دوست نداشتم برام آماده میکرد میگفتم "زهر از کف دست نازنینان در حلق چنان رود که جلاب!" و تا لقمه آخرشو میبلعیدم اصلا نفهمیدم چی شد که وقتی برای آخرین بار داشتم از دور رفتنشو تماشا میکردم ناخودآگاه این بیت سعدی مثل تیر خلاص به مغزم خورد در رفتنِ جان از بدن، گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم میرود... بعد از اون، سال هاست که دیگه سعدی نمیخونم @deli_ism
همین چند روز پیش فکر می کردم می توانم عاشق کسی شبیه تو شوم از همین چند روز پیش هیچ کس شبیه تو نیست...! | | @deli_ism
تو شعر بودنِ منی، تو را ادامه می‌دهم تو رفته‌ای، ولی هنوز، هنوز نامه می‌دهم... | | @deli_ism
‏تو بخند تا به همه ثابت کنم یک دیوانه دوایش قرص نیست لبخند توست... @deli_ism
گاهی وقتا معنیِ "هیچی"، واقعا هیچی نیست. تناقض یعنی جایی که یه کلمه، معنیش برعکس خودش باشه. مثل وقتایی که یه نفـر رو صدا می‌زنی و بعد از جوابش، فقط می‌گی: "هیچی". کی می‌دونه توی این "هیچی" ، چه‌قدر «دوستت دارم» جا مونده؟ مهـم نیست چه‌‌قـدر دور، چه‌قدر نزدیک، مهـم اینه که یه نفر توی زندگیت باشه، تا بتونی صداش كنی و بهش بگی «هیچی» دقیقا «هیچی»... @deli_ism
مرا به محکمه‌ی عقل می‌بری، اما.. هنوز در دلِ ما حکمِ عشق معتبر است ... | | @deli_ism
و قل للذين وعدوا بالبقاء إن البقاء لله وحدهُ به همه آنهايي كه قول ماندن دادند بگو؛ فقط خداست كه ماندگار است... | | @deli_ism