eitaa logo
دِلیسم | Deliism
2.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
259 ویدیو
1 فایل
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم ▪️ دِلیسم 👇🏻 همان مکتب دِل است و حرف دِل را می‌زند ♥️ ▪️ ادمین: @alef_em ▪️ انواع تبادل با هر آماری: @alef_em ▪️ در گوشیامون 👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/2375221420C96c3c3bbeb کپی برای کانال ها ⛔️ فقط فوروارد
مشاهده در ایتا
دانلود
شب است و دیروقت! جز "دوستت دارم" باقی کارها بماند برای فردا... | | @deli_ism
گفت: "از آینده می ترسم، حتي از چند لحظه ی بعد که نمیدونم چی میخواد بشه!" گفت: " آینده مثل مهمونِ ناخوندس، هیچ آمادگی براش نداری، حتی اگه اون عزیزترین آدم زندگیت باشه..." بدون اینکه از قبل آمادگیشو داشته باشه، سرمو آروم گذاشتم روی شونش و دستامم دور کمرش قفل کردم. صورتشو گرفت رو به آسمون و یه نفس راحت کشید و بعد سرشو چسبوند روی سرم. لبخندشو حس میکردم آروم گفتم: "دیدی ترس نداره..." | | @deli_ism
چهارکلمه حرف حساب بزنیم؟ من عجیب دوستت دارم! 🤤 | #حمید_جدیدی | @deli_ism ♥
رفتیم سینما و هیچ صحنه ای از فیلم اونقدر جذاب نبود، که نیم رخش! | #حمید_جدیدی | @deli_ism ♥
و عطر گردنش چیزی شبیه بویِ دشت آغشته به زنبق و شهد، بویِ نم، بویِ خیسِ کوچه، بوی خاکِ مزارعِ باران خورده | #حميد_جديدى | @deli_ism ♥
از جنگل به کارگاه چوب بری رفتند! صندلی، نیمکت، میز؛ آنکه عاشق تر بود، پنجره شد | #حمید_جدیدی | @deli_ism ♥
تو از چیِ این مرد خوشت اومده؟! خیلی انتخابای بهتری داری وقتی میشینی توی اتوبوس یا قطار، می تونی هرجایی رو واسه نشستن انتخاب کنی توی راهرو به دستشویی و مهماندار نزدیکتری صندلی های جلو تو پیاده و سوار شدن کمتر اذیتت میکنن و صندلی های آخر برای خوابیدن مناسبن راستش من کنار پنجره و ردیف وسط رو انتخاب میکنم امنه، سر و صدا کمتره، و مهم تر اینکه می تونم سرمو به پنجره تکیه بدم و از سفر لذت ببرم میدونی، وقتی سرم روی شونه هاش بود، من واقعا داشتم از زندگی لذت می بردم... | | @deli_ism
شب است و دیروقت...! جز دوستت دارم، باقی کارها بماند برای فردا... | | @deli_ism
گفت: "از آینده میترسم، حتی از چند لحظه ی بعد که نمیدونم چی میخواد بشه!" گفت: "آینده مثل مهمونِ ناخوندس، هیچ آمادگی براش نداری، حتی اگه اون عزیزترین آدم زندگیت باشه..." بدون اینکه از قبل آمادگیشو داشته باشه، سرمو آروم گذاشتم روی شونش و دستامم دور کمرش قفل کردم. صورتشو گرفت رو به آسمون و یه نفس راحت کشید و بعد سرشو چسبوند روی سرم. لبخندشو حس میکردم آروم گفتم: "دیدی ترس نداره..." | | @deli_ism
«عادی شدن»... تا حالا بهش فکر کردی؟ خصوصا اگه اون موضوع درباره ی آدمی باشه که یه زمونی دیوونه وار دوستش داشتی... چیزی ترسناک تر از این توی دنیا وجود نداره! | | @deli_ism
یکبار هم به من گفت: «عزیزترینم»! تا آن زمان هیچ واژه‌ای نتوانسته بود تا این حد برایم جاودانه بماند و کلمات فقط مشتی کلمات بودند در اقتضای زمان و مکانی محدود. ولی «عزیزترینم...!» فکرش را بکنید که در میان تمام عزیزانی که دارد، تو، «ترینِ» آنهایی! این یعنی مرا کاملا آزاد و شرافتمندانه دوست می‌داشت آن‌هم در کمالِ دارایی نه از روی ترس و تنهایی‌اش... @deli_ism
یکبار هم به من گفت: «عزیزترینم»! تا آن زمان هیچ واژه ای نتوانسته بود تا این حد برایم جاودانه بماند و کلمات فقط مشتی کلمات بودند در اقتضای زمان و مکانی محدود. ولی «عزیزترینم...!» فکرش را بکنید که در میان تمام عزیزانی که دارد، تو، «ترینِ» آنهایی! این یعنی مرا کاملا آزاد و شرافتمندانه دوست می داشت آنهم در کمالِ دارایی نه از روی ترس و تنهایی اش. @deli_ism