eitaa logo
دلجویان⁦❤️⁩[جوانان مردمیار]
79 دنبال‌کننده
313 عکس
23 ویدیو
0 فایل
... درحال مبارزه بافقر اینجا حال دل آدم هایی رو میپرسیم که شاید کسی نیست حالشون رو بپرسه ارتباط با ما : @Adminsss
مشاهده در ایتا
دانلود
عید سعید قربان مبارک تهیه و ذبح 2 رأس گوسفند به مناسبت عید سعید قربان و توزیع گوشت گرم به 70 خانواده، با کمک بسیجیان محترم پایگاه که مبالغ این قربانی ها از اهالی محل و بانیان خیر جمع آوردی شده بود، بین نیازمندان محل توزیع گردید 🌹👇 @deljoyan16
در سالنِ انتظارِ فرودگاه جده در حال برگشت به ایران، دو حاجی ایرانی با یکدیگر آشنا شدند و قرار شد برای پُر کردنِ زمانِ تاخیر پروازِ هواپیما داستانِ حجِ شان را برای همدیگر تعریف نمایند. 🔹️حاجی اولی: بنده پیمانکارِ ساختمان هستم الحمدلله دهمین بار است که فریضه حج را بجا می آورم. 🔹️حاجی دومی: از خداوند برای شما حجِ مقبول و سعی مشکور مسئلت دارم. بنده دکتر سعید ، پزشکِ متخصص هستم و در یکی از بیمارستان های خصوصی کار می کنم. بعدِ سی سال کار در یکی از بیمارستان های خصوصی توانستم هزینه حج را پس انداز کنم، اما روزی که برای دریافتِ پس اندازم به بخش مالی مراجعه کردم ،همانجا با مادرِ یکی از بیمارانم که فرزند معلولی دارد برخوردم، بعد از احوال پرسی مختصر متوجه شدم که خانم بسیار غمگین و پریشان است و دلیلِ ناراحتی ایشان این بود که به خاطر اخراجِ شوهرش از کار ، دیگر توانایی پرداختِ هزینه ی معالجه ی فرزند معلول شان را در بیمارستان خصوصی ندارند. پیشِ مدیرِ بیمارستان رفتم و ازش خواهش نمودم تا ادامه درمانِ آن طفلِ مریض به حساب بیمارستان صورت گیرد، اما مدیرِ بیمارستان به تقاضای من جواب رد داد و گفت : این جا بیمارستانِ خصوصی ست، نه بنیاد خیریه. با نا امیدی تمام از پیشِ مدیرِ بیمارستان خارج شدم و در حالی که دلم بحال مریض و خانواده اش سخت میسوخت، بصورت اتفاقی و غیر ارادی دستم به جیبم که پولِ پس اندازِ حج در آن بود، خورد. برای چند لحظه ، به فکر فرو رفتم که این پول کی و کجا هزینه شود بهتر است؟ بی اراده سرم را به سمتِ آسمان بلند کردم و خطاب به خداوند گفتم: بار الها!🤲 خودت بهتر از هر کسی آرزوی دلم را میدانی، هیچ چیزی برایم از رفتنِ حج و زیارت خانه ات و مسجدِ حضرتِ نبی اکرم محبوب تر نیست و اینرا نیز میدانی که برای رسیدن به خانه ات تمام عمر تلاش نموده و زحمت کشیدم. بار الها!🤲 من مشکلِ این زنِ نا امید، وشوهرِ ناچار و فرزندِ مریض اش را بر میل باطنی ام ، که همانا زیارتِ خانه ی توست ترجیح می دهم. خدایا از من بپذیر که امید بی پناهانی. خدایا مرا از فضل و کرمت بی نصیب مگردان! مستقیم رفتم به بخشِ مالی بیمارستان و هر چه پول داشتم همه را یکجا به صراف تحویل دادم وگفتم این پولِ شش ماه پیش پرداخت برای بستری و هزینه ی درمان طفلِ مریضِ و معلول . و همچنان به مدیرِ بخش گفتم یک خواهشی دیگر هم از شما دارم که لطفاً تحتِ هیچ شرایطی به مادر مریض نگوئید که هزینه ی بستر و علاجِ طفلِ معلولِ شان را من پرداخت نموده ام و اگر اصرار نمودند بگوئید بیمارستان پرداختِ هزینه ی بیمارِ شمارا متقبل شده است . به خانه برگشتم از یکطرف بخاطرِ اینکه سفر حج و زیارتِ خانه ی خدا را از دست داده ام بسیار نا امید و غمگین بودم، اما در عینِ حال حسِ رضایتِ عجیبی وجودم را فرا گرفته بود و ازینکه خداوند مرا وسیله قرار داد تا مشکلِ آن بیمار بر طرف شود، احساس خوبی داشتم. آن شب در حالتی که صورتم و گونه هایم خیس اشک بود به خواب رفتم، در خواب دیدم که حال طوافِ خانه ی خدا هستم، و مردم به من سلام می کنند و میگویند، حجِ تان قبول باشد حاج سعید، میگفتند بشارت باد بر شما، قبل از این که در زمین حج کنید، در آسمانها حج کرده اید، و از من التماس دعای خیر داشتند. از خواب پریدم و احساسِ خوشحالی عجیبی سرا پایم را فراگرفته بود . خدا را شکرگزاری نمودم و به رضای پروردگار راضی شدم. چند دقیقه ای از بیدار شدنم نگذشته بود که زنگِ تلفنم به صدا در آمد ، مدیرِ بیمارستان بود. بعدِ احوال پرسی مختصر گفت: صاحبِ بیمارستان امسال هم عازم حج هستند و ایشان هیچ وقت بدونِ پزشک خصوصی خودشان حج نمیروند، اما متاسفانه اینبار پزشکِ خصوصی ایشان به دلیلِ بارداری خانمش و نزدیک شدن وضعِ حمل، نمی تواند صاحبِ بیمارستان را در این سفر همراهی کند، خواهشی از شما دارم که امسال زحمتِ همراهی ایشان را در سفرِ حج شما عهده دار شوید. اشک شوق از چشمانم جاری شد، فوراً سجده شکر بجا آوردم و همانطور که حالا می بینید خداوند حج و زیارتِ خانه خودش را بدونِ پرداختِ هیچ هزینه ای، نصیبم گردانیده. الحمدلله نه تنها که هزینه ای بابت این سفرِ پرداخت نکردم، بلکه به دلیلِ رضایت از همراهی و خدماتم ، هدایای زیاد و هزینه ی قابلِ ملاحظه ای نیز برایم پرداخت نمودند. در طول سفرِ حج فرصتی دست داد تا این داستان برای صاحبِ بیمارستان تعریف کنم. ایشان هم گفتند که به محضِ برگشت از سفر ، دستورخواهند داد تا فرزندِ مریضِ آن خانواده الی بهبودی کامل از حساب خاصِ بیمارستان درمان شود، همچنان دستورِ خواهند داد صندوقِ خاصی برای پاسخگویی مواردِ مشابه و درمان فقرا در بیمارستان را تاسیس گردد. و یک دستور دیگری که خیلی خوشحال کننده بود قول دادند که شوهر آن زن را در یکی از شرکت هایش استخدام کنند. و تمام پولی که بابتِ معالجه ی مریض معلول پرداخت نموده بودم دوباره به حساب ام
واریز گردد. آیا، تا حالا فضل و کرمی بالا تر از فضل و کرمِ پروردگارِ عالمیان دیده اید؟!!! حاجی اولی که با اشتیاق تمام به سخنانِ دکتر سعید گوش می داد، غرقِ در اشکِ شرمندگی شده بود، 😓پیشانی حاج سعید را بوسید و گفت : به خدا سوگند هیچ وقت همانندِ امروز احساسِ حقارت و بیچاره گی نکرده بودم، *هرسال پشتِ سر هم حج می رفتم و با خودم فکر می کردم جایگاهم در نزد خدا با هر بار حج کردن بالاتر و بالاتر خواهد رفت،* اما حالا متوجه شده ام که حجِ شما هزار برابرِ حجِ من و امثال من اجر و پاداش دارد. چون، تفاوت اینجاست که من خودم به حج و زیارتِ خانه خدا میرفتم ، اما شما را خداوند شخصا به خانه اش دعوت نموده است. و چه سعادتی بالاتر از این. *خدایا!* کسانی که در نشرِ این داستان آموزنده، قبولِ زحمت می کنند ¤ اعمال صالح ¤ فرزندان صالح ¤ حجِ بیت الله الحرام ¤ صحت و شفای عاجل و کامل ¤ و گشایشِ در اموراتِ دنیوی و اجر و پاداشِ اخروی نصیبِ شان بگردان آمین یا رب العالمین🤲 🌹👇 @deljoyan16
هدایت شده از #زندگی_اسلامی
7.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام صادق (ع) سه بار قسم خوردن: ولله بالاتر از روز غدیر نداریم 🌹👇 @Zendegy_eslami
امام صادق(ع)فرموند:غذا دادن به یک مومن درروز عیدغدیرثواب اطعام یک میلیون پیامبروصدیق،ویک میلیون شهید،ویک میلیون فردصالح درحرم خداوندرا دارد(بحار ج۶ص۳۰۳) تهیه و توزیع غذای گرم در حدتوان مالی ودرک غدیر با یک یاعلی(ع) سامانه مرکز نیکوکاری دلجویان👇 *8877*6240# یا به شماره کارت اسماعیل بهشتی👇 6273_8111_1823_0041 🌹👇👇👇 @deljoyan16
نذرغدیر تهیه و توزیع حدودا 20 بسته گوشت قربانی به مناسبت عید غدیر بین نیازمندان محل که توسط خیرین عزیز فراهم شده بود،صورت گرفت. 🌹👇👇👇 @deljoyan16
نذرغدیر پخت و توزیع:صبحانه(حلیم) ناهار:(آش رشته،قرمه سبزی) شام:( کوبیده) و ایجاد دیوار مهربانی برای مردم و نیازمندان محله که با کمک بانیان خیر، بسیجیان و اهالی محل به مناسبت روز عید غدیرخم انجام شد. تعدادی هم غذای خانگی توسط اهالی محل برای نیازمندان پخت، جمع آوری و توزیع شد. تشکر فراوان از تمامی زحمات در خصوص عید غدیرخم🌸 🌹👇👇👇 @deljoyan16
تهیه و توزیع غذایی نذری و گوشت قربانی به نیازمندان محل در دهه اول محرم از تمام بانیان خیر قبول باشه اجرتون با امام حسین علیه السلام 🌹👇👇👇 @deljoyan16
‌ 📚 داستان کوتاه من دیگ نخریدم آورده اند یکی از علما ۴۰ شبانه روز چله گرفته بود تا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را زیارت کند ۰۰۰ تمام روزها روزه بود ۰۰۰ در حال اعتکاف ۰۰۰ از خلق الله بریده بود...!!! صبح به صیام و شب به قیام زاری و تضرع به حضرت حجت روحی له الفدا ۰۰۰ *شب ۳۶ ندای در خود شنید که می گفت :* فلانی ساعت ۶ بعد از ظهر بازار مسگران در دکان فلان مسگر عالم می گفت: از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شدم در کوچه های بازار از پی دکان فلان می گشتم گمشده خویش را در آنجا زیارت کنم... پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و مسگران نشان می داد... قصد فروش آنرا داشت به هر مسگری نشان می داد ؛ وزن می کرد و می گفت : به ۴ ریال و ۲۰ شاهی پیرزن می گفت : نمیشه ۶ ریال بخرید ؟ مسگران می گفتند : خیر مادر برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید همه همین قیمت را می دادند پیرزن می گفت : نمیشه ۶ ریال بخرید ؟ تا به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود مسگر به کار خود مشغول بود پیرزن گفت : این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال می فروشم ؛ خرید دارید ؟ مسگر پرسید چرا به ۶ ریال ؟ پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت : پسری مریض دارم ؛ دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود مسگر پیر ؛ دیگ را گرفت و گفت : این دیگ سالم و بسیار قیمتی است حیف است بفروشی امّا اگر اصرار داری بفروشی من آنرا به ۲۵ ریال میخرم!!! پیر زن گفت: عمو مرا مسخره می کنی ؟! مسگر گفت : ابدا" دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت پیرزن که شدیدا" متعجب شده بود ؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد عالم می گوید : من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات را فراموشم شده بود در دکان مسگر خزیدم و گفتم : عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی ؟! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند آنگاه تو به ۲۵ ریال می خری ؟! مسگر پیر گفت *من دیگ نخریدم* من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد *من دیگ نخریدم* عالم می گفت: از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که...‌ شخصی با صدای بلند صدایم زد و گفت: *فلانی ؛ کسی با چله گرفتن به زیارت ما نخواهد آمد ....!!! *دست افتاده ای را بگیر و بلند کن ما به زیارت تو خواهیم آمد ...!!!! 🌹👇👇👇 @deljoyan16