eitaa logo
بیدهای بی مجنون
822 دنبال‌کننده
473 عکس
85 ویدیو
2 فایل
#محمد_حسین_انصاری_نژاد . گزیده‌ای از آثار محمد حسین انصاری نژاد شاعر و نویسنده معاصر 🟥 این کانال توسط ادمین اداره می‌شود 🟥
مشاهده در ایتا
دانلود
از شبِ شیراز تا صبحِ نشابور آمدم با تبِ نارنج‌ها در باغِ انگور آمدم دست در دستِ شبانِ وادیِ ایمن به کوه محو در اِنّی‌انااللّه از شبِ طور آمدم با همین شورِ مُردَّف ابرها دف می‌زدند پابه‌پای ابرها با تار و تنبور آمدم تابِ مستوری ندیدم در پَریرویانِ عرش دور از چشمِ پریرویان مستور آمدم ناگهان در یک شبِ شعرِ خراسان گُم شدم بعد از آن چون آفتابِ صبح، مشهور آمدم در همین نزدیکی آتش چیدم از نارنج‌زار تا به میقاتت به قَدْرِ چلّه‌ای دور آمدم می‌زنم بر سینه سنگِ کافری دلتنگ را عذرم از این کافری‌ها بس که معذور آمدم رد شدم با عرشیان از سنگفرشِ آسمان چشم بر گلدسته‌ی نورٌعلیٰ‌نور آمدم . . ۱۴۰۰/۱۲/۲۳ مشهد الرضا
سر سنگین (به بعضی یاران که از جفاهایشان باید به دشمن پناه برد!) سنگ ها را وا کنید ای قوم، سر سنگین نباشید برکه ای سنگی به پیش ماه فروردین نباشید عادت دیرینه ی سنگ است راه رود بستن سنگ راه ما به حکم عادت دیرین نباشید خرج تان را چون جدا کردید یکسر روز میدان وقت تقسیم غنایم با خر و خورجین نباشید بگذرد این چله ی میقات هم ای قوم موسی غرق حیرت خیره بر گوساله ی زرین نباشید تیشه ای مانده است از عشق بیابانگرد در کوه تشنه ی خون در گذار چشمه ی شیرین نباشید کسر شأن شاهبازان است صیدی کمتر از شیر در شکار پشه ای با جرات شاهین نباشید دست تان همچون طناب دار هر دم بر گلویی ست سنگ قبر زندگان را سوره ی یاسین نباشید ای کلاغان خبرچین کر شوید از فالگوشی این قدر موی دماغ شاعری مسکین نباشید از وزش های خدا هر شب خبرهایی ست بر بام چشم بر معراج، از این نردبان پایین نباشید پیرهن بیش از برادرهای یوسف پاره کردید تشنه ی خون برادر کاش، بیش از این نباشید حرمت منبر شکشتید ای شیوخ از تلخ گویی در خم محراب با این ابروی پرچین نباشید سایه ی امن خدا را از سر مستان مگیرید با دعای باده نوشان مانع آمین نباشید کی شما را می سزد این دعوی همسنگری ها دشنه بر کف در شهادتگاه زین الدین نباشید 1399/10/05 شیراز
صبحِ ستاره سوختگانِ خدا بخیر این صبحِ شرحه‌شرحه بر اهلِ ولا بخیر خونِ موذن‌ست به گلدسته‌ای شهید با ضربِ خون، تلاوتِ حی علا بخیر مُهرِ مدینه است به سجاده‌ی شما برکوفه‌تان سپیده دمِ کربلا بخیر گل‌های ساعتی چه به شیپور می‌دمند؟ جز این صلا که ساعتِ صبحِ جزا بخیر آن تابش از نواحیِ باب‌الجواد بود این بارش از حوالیِ باب‌الرضا بخیر همسایگانِ تشنه‌یِ شَطِّ فرات را ذکر گلوی حضرتِ روحی فدا بخیر دستی به زلفِ شامِ غریبان کشیده‌اید تا بگذریم از شبِ چشمِ شما بخیر این بال‌بال نیمه‌شب از ربّنایِ کیست؟ این بال‌بال نیمه‌شب ربنا بخیر محمدحسین انصاری نژاد
گفتم: چشمم، گفت: به راهش می‌دار گفتم: جگرم، گفت: پر آهش می‌دار گفتم که: دلم، گفت: چه داری در دل گفتم: غم تو، گفت: نگاهش می‌دار @robaiiyat_takbait
. . می خواهم از کویر برایت، امشب ترانه ای بسرایم  موسیقی مطنطن شن هاست،امشب طنین قافیه هایم   از عشق های بندری امشب، بر من مگر دری بگشایی می خواهم از کویر به سویت ، دریا!دریچه ای بگشایم   دریا چقدر با تو صمیمی ست، فانوس های بندری اش نیز در قایق شکسته ی شعرت ، توفانی ست حال و هوایم    می بینمت نشسته به ساحل ، با چوبخط موج در انگشت دستت به روی شانه ام از دور ،آهسته می بری به کجایم ؟  بر ماسه ها کنار تو فایز ، زل می زنید هر دوبه چشمم اندوه، قد اسکله دارید ، یک شروه، فرصت ست بیایم؟!    در سایه سار"سرو ابرکوه "،می خوانم از سواحل بوشهر آنجا که موج، صخره ،صدف ها،زنجیر بسته اند به پایم!  در خلسه های ماسه ای امشب ،یک جور دیگر است نمازم سجاده های ساحلی اینجاست ،گسترده است دست دعایم    سجاده ات برابر دریا ،دیشب از آن کرانه سرودی قبله است هر طرف که بخوانی ، دادی بر آب قبله نمایم   وقتی که با توام دلم آبی ست ، این کفش خسته در گلم آبی ست احساس می کنم که پرنده ،احساس می کنم که رهایم . .
"یک نکته‌ی دستوری" یکی از خطاهای زبانی که پژوهندگان دستور زبان و منتقدان حوزه‌ی ویرایش، بر شمرده‌اند، کاربرد  کلمه‌‏هایی چون: «اگرچه/ گرچه/ ارچه/ هرچند و...» همزمان با واژه‌های «اما، ولی، ولیک، لیک، لکن، ولیکن و ...» است. در اغلب این کاربردها، بی‌آسیب معنایی می‌توان یکی از این دو کلمه را از نثر یا شعر حذف کرد و استفاده از هر دوی این کلمات، به دستور و ایجاز زبان که ضرورت شاعری است، لطمه می‌زند. برای مثال حافظ به درستی سروده است: گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم گیر و نسروده است: گرچه پیرم تو ولی تنگ در آغوشم گیر یا از معاصران حسن حسینی گفته است: هرچند که از آینه بی‌رنگ‌تر است   از خاطر غنچه‌ها دلم تنگ‌تر است و همچنین فاضل نظری: کنون اگرچه کویرم هنوز در سر من   صدای پر زدن مرغ‌های دریایی است شاعران یاد شده، دانسته یا نادانسته، به درستی از «اما، ولی و...» پس از «گرچه و هرچند و اگرچه» استفاده نکرده‌اند. در شعر فارسی، شاعرانی فصیح و مقید به زبان چون: فردوسی، نظامی، سعدی، حافظ و اغلب شاعران آشنا با ادب مکتوب (در غالب موارد و نه همیشه)، به‌ویژه در اشعار سده‌های چهارم و پنجم این ضرورت دستوری را رعایت کرده‌اند. بسیاری از نویسندگان و شاعران فارسی نیز در آثار خود به‌ندرت یا با فراوانی دچار این خطا یا کاربرد شده‌اند. نخست نویسندگان مترسل و متمایل به ادب عربی و دوستداران نثر فنی و نثر مطنب؛ چنانکه در تعدادی از نامه‌های کتاب المختارات من الرسائل، در کلیله و همچنین در مرزبان‌نامه و آثار منشیانه و درباری، نشانه‌هایی از این سیاق را می‌توان دید. بیش از این آثار، شاعران و نویسندگان ادب عرفانی به دلایلی چون: تاثیر از ادب عامه و همچنین در اولویت نبودن موازین شعر و ادب رسمی در آثار آنان، به‌فراوانی از این شیوه‌ی نحوی استفاده کرده‌اند. در اغلب آثار مکتوب و منظوم عطار، مولوی، شاه‌نعمت‌الله و... نمونه‌هایی متعدد را می‌توان دید. دسته‌ی سوم شاعران وقوعی و فعالان سبک‌اصفهانی چون: محتشم، صائب و ... هستند که احتمالا متاثر از زبان عامه و به دلیل ضعف بنیه‌ی زبانی و ادبی  یا پایبند نبودن به زبان ادب کهن، به این سیاق رو آورده‌اند.    این ایراد دستوری، در زبان شعر معاصر، به‌ویژه شاعران پس از انقلاب هم نمودهای گوناگون دارد که برای نمونه می‌توان به دو بیت زیر از غزل‌های سلمان‌ هراتی اشاره کرد؛ هرچند فراوانی این کاربرد حشو‌گون در شعر دهه‌های اخیر بسیار زیاد است: دل‌ها اگرچه صاف ولی از فریب سنگ   آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت و اگرچه از عطش التهاب می‌خوانیم     برای عشق ولی دیده‌ی تری داریم @mmparvizan
. . با تیک و تاک خسته‌ی گُل‌های ساعتی در باغ می‌وزند کلاغان لعنتی بر کاج‌ها جراحت حلاج را کشید این شاعرِخزیده بر این مبلِ راحتی شیر است نقشِ پاکتِ سیگارِ او فقط بنگر چهاست در سرِ این شیرِ پاکتی آشقته‌اند مثلِ دلم در غروبِ باغ جمعِ پرندگانِ پریشانِ غربتی زنگِ حساب آمد و محشرشروع شد جز شعله کو جریمه‌ی این بی‌جراحتی خنجر به مُشت می‌گذریم از برابرت ما نابرادرانِ تو از بی بضاعتی . .
سلمان بیا باران شو و جاری شو و بردار سدها را به پیکارِ «نخواهد شد» بیاور «می‌شود»ها را ببین، کورُش هم اینجا خواب بیداری نمی‌بیند به سوی زندگی بشتاب و بگذار این جسدها را تو را بانگ بلال از دور سوی خویش می‌خواند برای خسروان بگذار لحن باربدها را صدای روشنی می‌آید از ژرفای نخلستان‌ سبد بردار پر کن از مناجاتش سبدها را غریبی در دیار خویشتن‌؟ مهمان شهری شو که «اهل بیت‌» می‌خوانند آنجا نابلدها را کرامت را ببین‌، پیغمبران شهر دانایی‌ به تدبیر تو می‌بندند راه عبدودها را ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab