eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.1هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
4هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
| 🍂 | عـادت کـردیم به نبودنت! چُـون نفهمیدیم چه چـیزے نداریم! زیر چـرخ ستم له شدیم، ندانستیم از نداشتن توسـت! بیمارے و مُـصیبت پهلوی عافیتمان را خرد کرد! ندانستیم از نبودن توست! عـصر جُـمعه برای غیبت تو زار زدیم! ندانستیم غیبت تو از غـیبت ماست... از نبودن سر قرار! همان قرارے کـه تُـو با هر طلوع منتظر آنی! خُـدایا ما را به "حُـضور" موفق کن، برای ظهور نزدیکش... اِلـهی‌آمـین‌یارَب‌َّالعالَمین🌿 @delneveshte_hadis110
| ♥️ | برای خودش در قرآن ضمیر خصوصی داشت: {کــ} خدا مُحمد صداش نمی‌کرد، دو‌سه‌جا بیشتر اسمش را نیاورد، آن‌هم وقتی بود که داشت با مردم حرف می‌زد" وقتی حرف ها بین خودشان بود همیشه همین {کــ} را می گفت: وَإِنَّک لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ(قلم/٤) این ضمیر مال هیچ کس نبود، غیر خودش... 🌱 @delneveshte_hadis110
🌺پوشاک یاس🌺 ما به و خود میبالیم😎 اجناس ما جهت حمایت از کالا و کارگر با سود بسیار کم عرضه میگردد🇮🇷 خرید کالای ایرانی = اطاعت امر ❤️ باافتخار خدمتگذار شما هستیم👇 https://eitaa.com/joinchat/3059482715Cbd760debbf
❤️مفتکده واقعی👌شیک وارزون واردشوشاخ دربیار👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3059482715Cbd760debbf
بسم الله الرحمن الرحیم الهی به امید تو 💖💖💖 دعای روز شانزدهم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ وَفّقْنی فیهِ لِموافَقَةِ الأبْرارِ وجَنّبْنی فیهِ مُرافَقَةِ الأشْرارِ وأوِنی فیهِ بِرَحْمَتِکَ الی دارِ القَرارِبالهِیّتَکِ یا إلَهَ العالَمین. خدایا، مرا در این ماه به همراهی و همسویی با نیکان توفیق ده و از هم نشینی با بدان دور بدار و به حق رحمتت به خانه آرامش جایم ده، به خدایی خودت ای معبـود جهانیان. 💖🌹🦋💖🌹🦋💖🌹🦋
AUD-20210214-WA0002.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110 <====🍃🌺🌻🍃====>
یکی ازجمعه ها جان خواهد آمد به درد عشق درمان خواهد آمد غبار از خانه های دل بگیرید که بر این خانه مهمان خواهد آمد . . . (اللهم عجل لولیک الفرج) ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
اسرار روزه _13.mp3
9.24M
۱۳ ▪️کوردل ؛ کسی است که قلبش توان دریافت ادراکات معنوی را ندارد! ▪️کورذهن ؛ کسی است که عقلش توان دریافت ادراکات عقلی را ندارد! ♨️پرخوری، علّت اصلیِ کوردلی و کورذهنی است! چه کسانی می‌توانند بر این شهوت غلبه کنند؟ 🎤               @hedye110 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
⇦ منافع روزه ← منافع اجتماعی یکی از فلسفه‌های روزه بعد اجتماعی آن است، پیامبر (ص) فرمود: «ماه رمضان، ماه همدردی است.» روزه ماه رمضان از تعالیم شگفت اسلام است که با آداب و شرایط خاص خود علاوه بر فواید بسیار جسمی و روحی که دارد، فرد مسلمان را در معرض یک تجربه واقعی از گرسنگی و محرومیت قرار می‌دهد و بدین وسیله حس همدلی و همدردی با ... 📚منابع: وسائل الشیعة، ج۱۰، ص۳۰۷. بحار الانوار، ج۹۳، ۳۷۱.                 @hedye110 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
سحر شانزدهم_یا دلیل.mp3
9.7M
🌟 پرسه‌ای شاعرانه حوالیِ یک اسم از أسماء جوشن کبیر .... سحر شانزدهم ؛ اسم شریف ¤ واحد منتظران منجی "عج" ـ با صدای "سامان کجوری" ـ آهنگسازی "یحییٰ عباسی " ـ تنظیم " امید اردلان " ـ و به قلم "سپیده پوررجب" ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
🕰 لبخند زد. –پس شب می‌بینمتون. از حرفش غصه دار شدم. سرم را تکان دادم و از اتاق بیرون آمدم. "آخه چه دیدنی اینجور دیدنها نباشه خیلی بهتره. خواستگاری که برای فرو ریختن تمام آرزوهای یه دختره." وارد باشگاه که شدم صدای بلند موسیقی سر‌سام آور بود. سراغ ستاره را گرفتم. خانمی مرا راهنمایی کرد. از داخل راه رو باریکی گذشتیم تا وارد اتاق بزرگی شدیم. اینجا پر از سکوت بود و عطر خاصی فضا را پر کرده بود. خانم همراهم دری را باز کرد و سرش را داخل اتاق کرد و پرسید: –ستاره خانم بیمار داری؟ صدای ستاره شنیده شد که گفت: –الان تموم میشه. اُسوه جون امده؟ خانم سرش را به طرفم چرخاند. –اسمتون اُسوه هست؟ سرم را به علامت مثبت تکان دادم. –بله، بیاد داخل؟ –آره بگو بیاد. خانم رو به من کرد و با لبخند دندان نمایی گفت: –می‌تونید برید داخل. من مات چیزهایی بودم که از خودش آویزان کرده بود. حتی به دندانش هم رحم نکرده بود. تقریبا از همه‌ جایش چیزی آویزان کرده بود. دلم برای گوشهایش سوخت، یاد ویترین‌های طلا فروشی افتادم. انواع و اقسام گوشواره‌ها از گوشش آویزان بود. حلقه‌ایی، آبشاری، میخی و... حتی به دماغش را هم جا نینداخته بود. احساس درد در بینی‌ام کردم و ناخداگاه دستی به بینی‌ام کشیدم. ستاره دستکش یک‌بار مصرفش را از دستش خارج کرد و به سطل زباله انداخت و با لبخند به طرفم آمد و خوش‌آمد گویی کرد. تا به حال بی‌حجاب ندیده بودمش. خیلی زیباتر بود. بلوز و شلوار قشنگی تنش بود و روپوش سفیدی رویش پوشیده بود که دگمه‌هایش باز بودند. موهایش را گیس بافت بافته بود. اشاره کرد روی صندلی بنشینم. –دقیقا کجای گردنت درد میکنه؟ من که کلا یادم رفته بود که قبلا گفته بودم برای درد گردنم می‌خواهم ماساژ انجام دهم. پرسیدم: –گردنم؟ مبهوت نگاهم کرد. –خودت دیروز گفتی. –با مِن ومِن گفتم: –حتما باید جاییمون درد داشته باشه تا ماساژ انجام بدیم؟ خندید. –نه، پرسیدم چون قبل از ماساژ باید خانم دکتر معاینه کنه، بعد ببینیم چیکار میشه کرد. اصلا شاید با ماساژ دردت بیشتر بشه. همینجوری که نمیشه. با چشم‌های گرد شده پرسیدم: –دکتر؟ اینجا مگه باشگاه نیست؟ –چرا، مگه باشگاهها دکتر ندارن؟ اینجا یه مجتمع هستش که همه‌ چی داره. –چه جالب. خانمی که پشت پرده روی تخت بود لباس پوشیده بیرون آمد و خداحافظی کرد. روی دیوار تابلوی بزرگی توجهم را جلب کرد. یک حدیث از امام رضا (ع) در مورد ماساژ نوشته شده بود. نگاهم را از تابلو به ستاره دوختم. وقتی دیدم منتظر نگاهم می‌کند کمی دستپاچه شدم. –راستش ستاره جون من می‌خواستم یه موضوعی رو بهت بگم، اصلا نمی‌دونم چرا سر از اینجا در‌آوردم. کنارم روی صندلی نشست. –چه موضوعی؟ دستهایم را در هم قلاب کردم. کمی صدایم لرزش پیدا کرد. –بابت اون روز که شما من رو با اون پسره دیدید. ترسیدم فکر بد کنید، اون پسره خواستگارمه فقط یه مشکلی... حرفم را برید. –اینقدر خودت رو اذیت نکن عزیزم. نیازی به توضیح نیست. اینقدر استرس برای چیه؟ خیالت از بابت من راحت باشه، بعد دستم را گرفت و به طرف تخت برد. –کفشهات رو دربیار تا یه ماساژ کف پا برات انجام بدم، تمام استرست از بین بره. ابروهایم را بالا دادم و فقط نگاهش کردم. روی تخت نشاندم و گفت: –چرا فکر کردی من هر چی می‌بینم میرم به این و اون میگم؟ این چند روز با این فکرها چقدر به خودت استرس وارد کردی. به فکر خودت نیستی به این پوست بدبختت فکر کن. زدی خرابش کردی که...بعد خندید و همانطور که اسپری روغن را برمی‌داشت به کفشم اشاره کرد. –زود باش دیگه، میخوام حق همسایه گری رو در حقت تموم کنم. با خجالت گفتم: –ببخشید مزاحم شدم، نه دیگه زحمت نکشید من... اخم تصنعی کرد. –اتفاقا الان وقتم خالیه بیمار ندارم. آخر وقته، مزاحم نیستی. –بیمار؟ –آره دیگه، ما به مراجعه کننده‌ها می‌گیم بیمار، البته درست نیستا... بالاخره کفشها و جورابهایم را درآوردم و دراز کشیدم. ستاره زیر لب دعایی خواند و شروع به ماساژ دادن کف پایم کرد. شنیده بودم ماساژ معجزه می‌کند ولی نه در این حد. –تا حالا ماساژ انجام ندادی؟ –نه، واقعا عالیه. –حالا یه بار برای کل بدنت بیا تا اثرش رو ببینی. –واقعا درست میگید خیلی آرام بخشه. –اصلا ماساژ معجزس، اون تابلو رو ببین چی نوشته، همین امام رضا(ع) فرمودند: "اگر مرده ای در اثر ماساژ دادن زنده شده ، من انکار نمی کنم." اصلا می‌دونستی خوندن این حدیث باعث شد من برم ماساژ یاد بگیرم؟ –واقعا؟ ... ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>