اي داغدار اصلي اين روضه ها بيا
صاحب عزاي ماتم كرب و بلا بيا
تنها اميد خلق جهان يابن فاطمه (س(
اي منتهاي آرزوي اولياء بيا
اللهم عجل لوليك الفرج
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🏴🖤🏴🍃====>
#عبورزمانبیدارتمیکند🕰
#نویسنده_لیلافتحیپور
#پارت205
با استرس از پلههای شرکت بالا رفتم. در را که باز کردم کسی جز بلعمی در سالن نبود. با اخم به طرفش رفتم و پرسیدم:
–این آقا رضا چی میگه؟ تو شوهرت رو واسه چی برداشتی با خودت...
با دیدن چهرهاش حرفم نصفه ماند و با تعجب دوباره پرسیدم:
–چرا اینجوری شدی؟ رنگت پریده؟
ولدی خودکاری را در دستش گرفته بود و مدام تکان میداد. دست دیگرش را به صورتش کشید و فوری آینه را از کیفش درآورد و نگاهش کرد.
–کجا رنگم پریده؟
در صورتش دقیق شدم.
–نه، فکر کنم به خاطر آرایش نکردنته، یه لحظه فکر کردم... اصلا ولش کن، میگم شوهرت چرا امده اینجا؟ الان کجاست؟
آینه را داخل کیفش پرت کرد.
–خب تقصیر خودته، برمیداری واسه من نصف شب پیام میدی، نمیگی الان شوهرم میبینه دعوام میکنه که چرا ماجرای خودمدن رو بهت گفتم؟
–خب بفهمه، چه بهتر، کار من راحت شد. بعدشم تو گفتی فقط آخر هفتهها میاد منم فکر کردم تنهایی، واسه همین بهت پیام دادم.
سرش را پایین انداخت.
–خب مگه نشنیدی خانم ولدی دیروز چیگفت؟
–در مورد چی؟
–شهرام دیگه، گفت ایراد گرفتن و غر زدن ممنوع، فقط تشکر و حلوا حلوا کردن شوهر. حالا شانس آوردم موقع پیام دادن تو خیلی خوشاخلاق بود و با صحبت و توضیح دادن کار به جدل و جیغ و داد نکشید.
نمیدانم چرا با آن همه استرس خندهام گرفت.
همانطور که با ناخونهایش سعی داشت برچسب روی خودکار را بکند پرسید:
–چرا میخندی؟
–اخه اصلا بهت این کارا نمیاد. عجیبتر از اون دگرگون شدن شوهرته.
–دگرگون چیه؟ از امروز صبح بدترم شده. قبلا کار به کارم نداشت. امروز از صبح به همه چی گیر میده. بهم میگه تو چرا اینجوری شدی. چرا اخلاقت عوض شده؟
سرم را در اطراف چرخاندم.
–نگفتی الان کجا رفته؟ حتما حسابی واسه تو و من خط و نشون کشیده.
–میاد. رفت یه سیگار بکشه. آره دیگه، واسه همین امروز باهام امد اینجا که رو در رو باهات حرف بزنه. وقتی استرسم را دید ادامه داد:
–حالا دقیقا چی میخوای بهش بگی؟
–از تو نپرسید چیکارش دارم؟
–پرسید، منم گفتم میخوای در مورد پریناز حرف بزنی. البته حدس زده چی میخوای بگی.
آقارضا از اتاقش بیرون آمد و با دیدن من رو به بلعمی کرد و پرسید:
–کجاس؟
بلعمی از جایش بلند شد.
–رفت پایین، الان میاد.
آقا رضا حرصی انگار با خودش گفت:
–کاروانسراس اینجا، بعد رو به من گفت:
–چند دقیقه بیایید. بعد هم فوری به طرف اتاقش رفت.
بلعمی با ابروهای بالا به من نیم نگاهی انداخت.
–این چرا اینجوری کرد؟ یه جوری حرف میزنه انگار شوهر من هر روز اینجاست.
حرفی نزدم و به طرف اتاق راه افتادم. وارد شدم و سلام کردم.
آقا رضا با سر جواب داد و با همان اخم گفت:
–این یارو با شما چیکار داره؟
چند قدم جلو رفتم و پرسیدم:
–طوری شده؟
از پشت میزش بلند شد و به طرفم آمد و آرامتر گفت:
–ازش میپرسم با خانم مزینی چیکار داری، صاف تو چشم من نگاه میکنه جلوی زنش میگه خصوصیه. خجالتم نمیکشه، شما با همچین آدمی چیکار دارید؟
ماتم برده بود از حسایتش، یک جورهایی ناراحت هم شدم از این که در این مخمصه گیر کرده بودم و حتی برای آقا رضا هم باید توضیح میدادم. نگاهم را زیر انداختم و با تامل گفتم:
–نگران نباشید. حواسم هست. همهی این کارها به خاطر آقای چگنیه. فقط دعا کنید به خیر بگذره. با تعجب با چشمهای پرسوالش نگاهم کرد.
خوشبختانه همان موقع بلعمی ضربهایی به در اتاق زد. وقتی برگشتم، رو به من گفت:
–بیا، شهرام امد.
🌹🦋💖🦋🌹💖🦋🌹💖
💕join ➣ @God_Online 💕
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🏴🖤🏴🍃====>
17.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤مادر غمخوار ....
حاج مهدی رسولی
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🏴🖤🏴🍃====>
آیتالله بهجت(ره):
عدهای همیشه میخواهند چیز تازهای به آنها ارائه شود، غافل از اینکه ما همه چیز داریم و همه چیز در نزد ما وجود دارد، باید بدانیم که هرکدام از ما تا هدف و مقصد اعلی مسافتی داریم، و این مسافت در افراد، متفاوت است و هرکس مسافتی تا مقصد خود دارد، لذا باید سعی کنیم این مسافت را زیاد و بار خود را گرانتر و سنگینتر نکنیم. گناهان موجب ازدیاد بار و بُعد مسافت ما تا مقصد است، وگرنه بسیار باید استغفار و تلاش نمود تا به جای اول و مسافت اولی برگردیم.
ملاحظه این مطلب خیلی مهم است که بهواسطه آن، راههای سعادت به روی ما گشوده میشود: «هرکه در طوفان بگیرد دامن تسلیم یار...».
📚 در محضر بهجت، ج۱، ص ۳۵۶
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🏴🖤🏴🍃====>
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحههفتاددوم
نيمه هاى شبِ است. صحراى كربلا در سكوت است و لشكر كوفه در خواب هستند.
آنجا را نگاه كن! سه نفر به اين طرف مى آيند. خدايا، آنها چه كسانى هستند؟
او وَهَب است كه همراه همسر و مادر خود به سوى كربلا مى آيد.
آيا مى دانى اين سه نفر، مسيحى هستند؟ زمانى كه يك صحرا مسلمان جمع شده اند تا امام حسين(ع) را بكشند، اين سه مسيحى به كجا مى روند؟
همسفرم! عشق، مسيحى و مسلمان نمى شناسد. اگر عاشق آزادگى باشى، نمى توانى عاشق امام حسين(ع) نباشى.
آنها كه به خون امام حسين(ع) تشنه اند همه اسير دنيا هستند، پس آزاد نيستند. آنها كه آزاده اند و دل به دنيا نبسته اند به امام حسين(ع)دل مى بندند.
من جلو مى روم و مى خواهم با وَهَب سخن بگويم.
ــ اى وهب! در اين صحرا چه مى كنى؟ به كجا مى روى؟
ــ به سوى حسين(ع) فرزند پيامبر شما مى روم.
ــ مگر نمى بينى كه صحرا پر از آشوب است. سربازان ابن زياد همه جا نگهبانى مى دهند. اگر شما را دستگير كنند كشته خواهيد شد.
ــ اين راه عشق است. سود و زيان ندارد.
ــ آخر شما مولاى ما، حسين(ع) را از كجا مى شناسيد.
ــ اين حكايتى دارد كه بهتر است از مادرم بشنوى.
من نزد مادرش مى روم و سلام مى كنم. او برايم چنين حكايت مى كند:
ما در بيابان هاى اطراف كوفه زندگى مى كرديم. چند هفته گذشته چاه آبى كه كنار خيمه ما بود خشك شد. گوسفندان ما داشتند از تشنگى مى مردند. فرزندم وهب همراه همسرش، براى پيدا كردن آب به بيابان رفته بودند، امّا آنها خيلى دير برگشتند و من نگران آنها بودم.
آن روز، كاروانى در نزديكى خيمه ما منزل كرد و آقاى بزرگوارى نزد من آمد و گفت: "مادر اگر كارى دارى بگو تا برايت انجام دهم".
متانت و بزرگوارى را در سيماى او ديدم. به ذهنم رسيد كه از او طلب آب كنم چرا كه بى آبى، زندگى ما را بسيار سخت كرده بود. در دل خود، آرزوى آبى گوارا كردم. ناگهان ديدم كه چشمه زلالى از زمين جوشيد. باور نمى كردم، پس چنين گفتم:
ــ كيستى اى جوانمرد و در اين بيابان چه مى كنى؟ چه قدر شبيه حضرت مسيح()هستى!
ــ من حسين ام، فرزند آخرين پيامبر خدا. به كربلا مى روم. وقتى فرزندت رسيد; سلام مرا به او برسان و بگو كه فرزند پيامبرِ آخرالزّمان، تو را به يارى طلبيده است.
و بعد از لحظاتى كاروان به سوى اين سرزمين حركت كرد. ساعتى بعد پسر و عروسم آمدند. چشمه زلال آب چشم آنها را خيره كرده بود و گفت:
ــ اين جا چه خبر بوده است مادر؟
ــ حسين فرزند آخرين پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) اين جا بود و تو را به يارى فرا خواند و رفت.
فرزندم در فكر فرو رفت. اين حسين(ع) كيست كه چون حضرت عيسى(ع) معجزه مى كند؟ بايد پيش او بروم. پسرم تصميم خود را گرفت تا به سوى حسين(ع) برود. او مى خواست به سوى همه خوبى ها پرواز كند.
دل من هم حسينى شده بود و مى خواستم همسفر او باشم. براى همين به او گفتم "پسرم! حق مادرى را ادا نكرده اى اگر مرا هم به كربلا نبرى".
فرزندم به من نگاهى كرد و چيزى نگفت.
آن گاه همسرش جلو آمد و به او گفت: "همسر عزيزم! مرا تنها مى گذارى و مى روى. من نيز مى خواهم با تو بيايم". وهب جواب داد: "اين راه خون است و كشته شدن. مگر خبر ندارى همه دارند براى كشتن حسين(ع) به كربلا مى روند، امّا همسر وهب اصرار كرد كه من هم مى خواهم همراه تو بيايم.
و اين چنين بود كه ما هر سه با هم حركت كرديم تا حسين(ع) را ببينيم.
من با شنيدن اين حكايت به اين خانواده آفرين مى گويم وتصميم مى گيرم تا در دل تاريكى شب، آنها را همراهى مى كنم.
گويا امام حسين(ع) مى داند كه سه مهمان عزيز دارد. پيش از اينكه آنها به كربلا برسند خودش از خيمه بيرون آمده است. زينب(س)هم به استقبال ميهمانان مى آيد. اكنون وهب در آغوش امام حسين(ع) است و مادر و همسرش در آغوش زينب(س).
به خدا سوگند كه آرامش دو جهان را به دست آورده اى، اى وهب! خوشا به حال تو!
و اين سه نفر به دست امام حسين(ع) مسلمان مى شوند.
"أشهد أنْ لا اله الاّ الله و أشهد أنّ محمّداً رسول الله".
خوشا به حال شما كه مسلمان شدنتان با حسينى شدنتان يكى بود. ايمان آوردن شما در اين شرايط حساس، نشانه روحيّه حق طلبى شماست.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
┄┅─✵💔✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
💖🌹🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ای کاش همه می دانستند دنیایی که در آن حجت خدا نباشد جهنمی بیش نیست.
جهنمی که اگر نیک بنگری زبانه های آتش آن را خواهی دید.
آری ای دوست ! تا زمانی که بهشت ظهور نکرده است من و تو مقیم جهنمیم...
اللهم عجل لوليك الفرج
-
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🏴🖤🏴🍃====>
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحههفتادسوم
نگاه كن! آن پيرمرد را مى گويم. آيا او را مى شناسى؟
او اَنس بن حارث، يكى از ياران پيامبر است. او نبرد قهرمانانه حمزه سيد الشّهدا را از نزديك ديده است و اينك با كوله بارى از خاطره هاى بزرگ به سوى امام حسين()مى آيد.
سن او بيش از هفتاد سال است، امّا او مى آيد تا اين بار در ركاب فرزند پيامبرشمشير بزند.
نگاهش به امام مى افتد. اشك در چشمانش حلقه مى زند. اندوهى غريب وجودش را فرا مى گيرد. او خودش از پيامبر شنيده است: "حسين من در سرزمين عراق مى جنگد و به شهادت مى رسد. هر كس كه او را درك كند بايد ياريش كند".
او ديده است كه پيامبر چقدر به حسين عشق مىورزيد و چقدر در مورد او به مردم توصيه مى كرد.
اكنون پس از سال ها، آن هم در دل شب هشتم، اَنس بار ديگر مولايش حسين(ع) را مى بيند. تمام خاطره ها زنده مى شود. بوى مدينه در فضا مى پيچد. انس نزد امام مى رود و با او بيعت مى كند كه تا آخرين قطره خون خود در راه امام جهاد كند.
آرى! چنين است كه مدينه به عاشورا متصل مى شود. اَنس كه در ركاب پيامبر شمشير زده، آمده است تا در كربلا هم شمشير بزند. اگر در ركاب پيامبر شهادت نصيبش نشد، اكنون در ركاب فرزندش مى تواند شهد شهادت بنوشد.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
مداحی آنلاین - آروم آروم از این زمونه - مطیعی.mp3
4.8M
🔳 #ایام_فاطمیه
آروم آروم از این زمونه
مادر رفت شبونه
🎤 #میثم_مطیعی
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا_س
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🏴🖤🏴🍃====>
مداحی آنلاین - سه خصلت حضرت زهرا - استاد رفیعی.mp3
2.08M
🏴 #ایام_فاطمیه
♨️سه خصلت حضرت زهرا(س)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #رفیعی
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا_س
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🏴🖤🏴🍃====>
🌹
🔰 *نظر آیت الله جوادی آملی در مورد یلدا چیست*⁉️
✍️ دینِ اسلام با سنتها و آدابِ پسندیدهی اقوام و ملیتها مخالفت نکرده؛ و حتی آنها را امضا نیز کرده است.
🌸 مثلا حرمتِ جنگ در ماههای حرام، یک رَسمِ عربی بود که اسلام آنرا امضا کرد. ولی مثلا زنده به گور کردنِ دختران یک رَسمِ بد بود و اسلام با آن مقابله کرد.
🌺 آیت الله جوادی آملی در کتابِ مفاتیح الحیاة *"یلدا"* را یک واژهی *سریانی* میدانند و به معنای *میلاد*؛
🌻 *چون شب یلدا را با تولد حضرت مسیح تطبیق میکردند آنرا به این نام خواندند.*
🌷 در ادامه ایشان میفرماید؛
با توجه به اینکه ایرانیان این شب را *شب تولد (میترا) مهر* میدانستند آنرا با تلفظ سریانیاش پذیرفتند.
🦋 در واقع یلدا با *(noel) اروپایی* که در *25 دسامبر* تثبیت شده، معادل است؛ بنابراین *نوئل اروپایی* همان *شب یلدا* یا *شب چله ایرانی* است.
💐 آیت الله جوادی؛
*از شب نشینی و دید و بازدید و صله رحم* بعنوانِ سنتهای خوبِ این شب نام میبرند.
🌾 چنانکه بهرهگیری علمی از فرصت آن با طرح مسایل *علمی و تاریخی* را توصیه میکنند و میفرمایند:
👌 *"مناسب است مومنان در چنین فرصتهایی با زوایای زندگی و سیره معصومان در جهت رشد و کمال علمی و معنوی آشنا شوند".*
📚 " مفاتیح الحیاة/آیت الله جوادی آملی
☘
🖤☘
🖤🖤☘
🖤🖤🖤☘
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸