🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃
🍃
🌹
🍃
❤️ توسل امروز ❤️
🌹 یا وَصِىَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ اَیُّهَا الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹
🍃
🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@delneveshte_hadis110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
💟دعا برای شروع روز💟
ا🍃💕🍃
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
ا🍃💕🍃
💠امين يا رب العالمین💠
التماس دعا 🙏🙏🙏🙏
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
@delneveshte_hadis110
#هدیهاجباری👩⚖
#پارتصدپنجاه🌷
﷽
- وقتايي كه آقاي دكتر مياد بيمارستان كه توي خونه تنهايي!
- سعيده خانم هم توي خونه مراقبمه.
- سعيده خانم؟
- آره، اون غذا ميپزه، خونه رو جارو ميكنه، لباسها رو ميشوره؛ مثل وقتي كه من
توي اون خونه بودم.
بغض گلوش رو فشرده بود. دستي بين موهاي مشكي رنگش كشيدم و لبخندي به
صورت غمديده اش زدم.
- من دلم براش ميسوزه، بهش كمك ميكنم؛ اما بابانويد ميگه كه اين وظيفه من
نيست.
- الان خوشحالي؟
- آره خيلي! اما احساس تنهايي ميكنم.
- ميري مدرسه، اونجا دوست پيدا ميكني، درس ميخوني. نگران نباش!
لبخند زيبايي به صورتم پاشيد و صداي خنده هاش توي محوطه بيمارستان پيچيد.
***
با دو تقه به در صداي هميشگي و جذابش پيچيد:
- بفرمائيد.
در اتاق رو آروم باز كردم و نگاه سرسري به داخل انداختم.
پشت ميزش نشسته بود و انگشتهاش رو توي هم قفل كرده بود.
در رو پشت سرم بستم و كمي جلوتر رفتم.
- بشين!
لحن دستوريش ناخودآگاه من رو سر جام نشوند. سرم رو پايين انداختم و روي مبل
نشستم.
از پشت ميزش بلند شد و روبه روم نشست. نگاه سنگينش اذيتم ميكرد، چيزي گلوم
رو ميفشرد.😔
كمي به جلو خم شد و بيشتر نگاهش رو روي من زوم كرد.
- با درخواست انتقاليتون موافقت نشده.
نگاه پر از بهت و درموندگيم رو به چهره اش پاشيدم، هرچند كه مطمئن بودم با
درخواستم موافقت نميشه؛ براي همين برگه ي استعفا رو روي ميز روبه روش گذاشتم
كه ابروش بالا پريد.
- اين چيه؟
- استعفانامه.
اخمهاش در هم كشيده شد و با دستپاچگي پاكت نامه رو باز كرد و سرسري نگاهي
بهش انداخت.
- استعفا؟!
- اگه امضاش كنيد ممنون ميشم.
عصبي از روي مبل بلند شد و دستي توي موهاش لَختش كشيد و كلافه رو به سمتم
تقريباً غريد:
اين استعفا به خاطر منه؟ من باعث شدم كه بخواي از اينجا بري؟
- آقاي دكتر بعد از اون سوءتفاهمي كه پيش اومد طبيعيه كه همسرم نپذيرن ديگه
اينجا كار كنم. خواهشم ازتون اينه كه اون نامه رو امضا كنيد.
برگه ي داخل دستش رو روي ميز كوبيد و چشمهاي پر از خشمش رو بهم دوخت.
- نظر تو برام مهمه، نه همسرت!
- نظر من هم همينه.
نزديك اومد و اين بار تقريباً فاصلهي چنداني باهم نداشتيم. خودم رو عقب كشيدم و
نگاهم رو از نگاهش دزديدم.
- با يكي از بهترين دكترا درمورد بيماريت صحبت كردم. بهجز عمل يه راه ديگه هم
هست، باردارشدن! توي پرونده ات خوندم كه دو ماه بيشتر نيست كه ازدواج كردي.
اون آقا واقعاً شوهرته يا فقط پدر بچهات؟
لزومي نداشت كه بخوام براش توضيح بدم. عصبي شده بودم و اين وضعيت بيش از
حد داشت كش پيدا ميكرد. با تهموندهي صدايي كه از خودم سراغ داشتم رو
به سمتش فرياد زدم:
لطفاً پات رو از زندگي من بكش بيرون!
با تأكيد پرسيد:
- دوستش داري؟
بدون لحظه اي مكث بلندتر از خودش گفتم:
- بيشتر از هرچيزي توي زندگيم.
چند ثانيه از جواب خودم شكه شدم و با ديدن چهرهي پريشون آقاي دكتر به خودم
اومدم. عقبگرد كردم كه با صداش سر جام ايستادم.
- خانم رفيعي.
به سمتش برگشتم.
- ميدونم كه به خاطر من خيلي اذيت شديد! من فقط... من فقط از صميم قلبم
دوستتون داشتم! اين اولين باري بود كه عشق يه نفر رو توي قلبم حس ميكردم.
زندگيم بدون تو جهنمه. اگه بهم بگي باهام ميموني، تا هروقت كه تو بخواي صبر
ميكنم، بچه ات رو مثل بچه خودم بزرگ ميكنم.
ديگه اجازه ندادم ادامه بده و در رو پشت سرم بستم.
اشكهام به پهناي صورتم روي گونه هام ميريخت. دلم از خودم گرفت، دلم از اينكه
اجازه دادم يه نفر اينطور وارد زندگيم بشه و چنين پيشنهاد بيشرمانه اي بهم بده
گرفت. همهش تقصير خودم بود. من اجازه دادم بودم كه يه غريبه تا اين حد از
زندگيم سر در بياره!
💐💐💐💐💐💐
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
#ولادت_امام_علی_النقی_الهادی_ع
مژده ز میلاد شه ملک دین
نور خدا سرور اهل یقین
محور دین عروه اهل یقین
حجت حق مظهر جان آفرین
#السلام_علیک_یا_علی_النقی_ع
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
مداحی آنلاین - عنایت امام هادی به فرد مسیحی - حجت الاسلام رفیعی.mp3
2.95M
🌸 #میلاد_امام_هادی(ع)
♨️عنایت امام هادی(ع) به فرد مسیحی
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #رفیعی
#السلام_علیک_یا_علی_النقی_ع
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
enc_16574683924470802547746.mp3
3.94M
♥️ نماهنگ هدیه اسباب بازی
🎤 عبدالرضا هلالی
🎤 و محمد حسین پویانفر
🕋 عید غدیر خم
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
مداحی آنلاین - هل الدین الا الحب - مهدی رسولی.mp3
4.43M
🌸 #عیدآسمانی
💐حب علی یاد علی
💐میریم به دنبال علی
🎤 #مهدی_رسولی
👏 #سرود
👌فوق زیبا
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
دوستان عزیزم مسابقه ویژه عید غدیر رو مطالعه کنید....... از مسابقه جا نمونید🔷🔷🔷🔷
4_5922368294655888139.mp3
1.52M
☑️مناجات #مرحوم_آقاسی درباره آقا #امام_زمان (ع)
💠خبر آمد خبری در راه است
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما هیچ وقت نگفتیم
که حتما چادر باشد…
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرز کفر ودین ذوالفقار تو…
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
🌷🌹❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@hedye110
#سلام_امام_زمانم
هواے ڪهنہ این شهر تازه دم ڪرده
گناهڪاریمان «تُنزل النِقم» ڪرده
«ظلمتُ نَفسے» ما را شنید دلبر و گفٺ:
امان ز نفس ڪسے ڪہ بہ خود ستم ڪرده
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
💕💕💕💕💕💕💕💕
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
💕💕💕💕💕💕💕
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
@delneveshte_hadis110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
💟دعا برای شروع روز💟
ا🍃💕🍃
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
ا🍃💕🍃
💠امين يا رب العالمین💠
التماس دعا 🙏🙏🙏🙏
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
@delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃
🍃
🌹
🍃
❤️ توسل امروز ❤️
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، يَا أَبَا الْقاسِمِ، يَا رَسُولَ اللّٰهِ، يَا إِمامَ الرَّحْمَةِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🍃
🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@delneveshte_hadis110
#هدیهاجباری👩⚖
#پارتصدپنجاهیکم🌷
﷽
***
احسان
دوشي گرفتم و كت وشلوار بادمجوني رنگم رو تنم كردم. كروات مشكي با راه راه هاي
طوسي رو دور گردنم محكم كردم. موهام رو با ژل سمت بالا حالت دادم. كفشهاي
ورنيم رو دستمال كشيدم و پا كردم. كيفم رو از روي ميز برداشتم و به سمت پذيرش
راه افتادم. به ساعت مچيم نگاهي انداختم، ساعت هشت و چهل وپنج دقيقه بود. آريا
و امين روي مبلهاي روبه روي پذيرش نشسته بودن كه با ديدن من از روي مبل بلند
شدن و دستشون رو سمتم دراز كردن كه با سلام جواب دادم و همون لحظه صداي
پاشنه هاي كفشي سرم رو سمت خودش كشوند. كيف كوچيك و مشكي رنگش رو
توي دستش جابه جا كرد. لبخند قشنگي روي لبهاش نشست. مانتوي مشكي و كوتاه
ساده و شيكش رو با شلوار مشكي پارچه اي و روسري طرحدار زرشكي رنگي كه دور
گردنش مدلدار بسته بود ست كرده بود و آرايش مليح روي صورتش، همه و همه
باعث شد كه بار ديگه عاشقش بشم. لبخند از روي لبهام پاك نميشد و محو
تماشاي زيباييش بودم كه حتي صداي خودش رو هم نشنيدم. اخم نشسته روي
صورتش هم زيبايش ميكرد.
- آقاي ايراني! خوبيد؟
كلافي دستم رو پشت گردنم گذاشتم و گفتم:
- بله خوبم! بهتره ديگه بريم دير نشه يه وقت.
سري به نشونه ي مثبت تكون داد و همه سوار ماشين شيك و بزرگي كه از طرف
شركت طرف قرارداد رزرو شده بود، شديم.
سرم با ديدن شركت به اين بزرگي سوت كشيد و به عظمتش كه تمومي نداشت
خيره شدم.
هر چهارتا با راهنمايي ظفر وارد شركت شديم كه آقاي كت وشلوارپوشيده اي
جلومون ايستاد و دستش رو سمتمون دراز كرد و در آخر هم به سراغ هستي رفت و
با ترجمه ظفر متوجه شديم كه مرده از تيپ و چهره ي هستي تعريف ميكنه و بعد از
اون دستش رو سمت هستي دراز كرد كه به شدت عصبي شدم. رگ پيشونيم داشت از
عصبانيت ميتركيد كه هستي دستهاش رو به هم گره زد و كمي سمت جلو خم شد
كه همون آقا كه خودش رو از كارمندهاي شركت معرفي كرده بود، متوجه شد و ما
رو سمت طبقه ي بيست ونهم راهنمايي كرد. سوار آسانسور شديم و به طبقه مورد نظر
رسيديم. فضاي شيك و مدرن شركت و تيپ هاي رسمي مكان شيكي رو به وجود
آورده بود. با ورودمون خانومي كه موهاي موجدار قهوه اي رنگي داشت و پيراهن
كوتاه آبي با كفشهاي مشكي پوشيده بود و برگهاي توي دستش بود همراه آقاي
كت وشلوار پوشيده اي به سمتمون اومدند. آقا با همه امون دست داد و خودش رو
رئيس شركت معرفي كرد. همه به سمت سالن كنفرانس رفتيم، پروژكتور روشن شد
و همون آقا كه اسمش كريم اوقلو بود شروع به توضيح دادن درمورد نحوه ي كار
شركت كرد و بعد از اون هم درمورد پروژه اي كه قرار بود باهاشون همكاري كنيم
صحبت كرد. همه ي افرادي رو كه قرار بود توي اين پروژه باهامون همكاري كنن
معرفي كرد و قرار شد توي مهمونياي كه بعد از عقد قرارداد برگزار ميشه بيشتر
همديگه رو بشناسيم. هشت صفحه شرايط قرارداد رو كه به انگليسي نوشته شده بود
به دستمون داد و آريا ازشون خواست كه دو روز بهمون فرصت بده تا شرايط قرارداد
رو مطالعه كنيم و بعد از تصميم نهايي بهشون خبر بديم. بعد از صرف قهوه و
صحبت كردن درمورد نحوه ي كار شركت و نحوه ي همكاريمون به سمت هتل حركت
كرديم.
داخل بهترين رستوران تركيه جلسه بود. بايد تموم موارد قرارداد كه به لاتين نوشته
شده بود رو مطالعه ميكرديم. بعد از سفارشاتمون آريا دستش رو روي ميز گذاشت
و كتش رو صاف كرد و با لحن دستوري مخصوص خودش گفت:
- حتماً از اهميت اين قرارداد براي شركت اطلاع داريد. از طرفي هم حاضر نيستيم
كه براي بستن اين قرارداد هر كاري بكنيم. بهتر بگم كه اين قرارداد براي بهبود
شركت و افزايش ارتباطمون با اين كشور برامون حائز اهميته و قرار نيست كه به هر
نحوي كه شده تن به قرارداد بديم.
اين قرارداد كه شامل هشت صفحه است كه به لاتين نوشته شده، ما فقط دو روز
فرصت داريم تا نظرمون رو درباره ي اين قرارداد بيان كنيم. ازتون ميخوام كه با
دقت فراوون اين قرارداد رو ترجمه و مطالعه كنيد.
امين تكوني به خودش داد و كمي رو به جلو خم شد.
- تا كي وقت داريم كه كارمون رو تحويل بديم؟
- تا ساعت دوازده شب فردا
- اوه! به خيال خودم اومدم تركيه يهكم خوش بگذرونم. حالا بايد بشينم ترجمه كنم!
هستي با لحن رسمي خودش بيتوجه به حرفهاي امين پرسيد:
- بعد از عقد قرارداد چه لزومي داره كه بيشتر اينجا بمونيم؟
- توي يكي از بنداي همين قرارداد ذكر شده كه بايد به مدت سه هفته توي شركت
مشغول به كار بشيم تا با نحوه ي كار ما آشنا بشن!
هستي: يه جور تحت نظر گرفتن!
آريا: ميشه خوشبينانه تر بهش نگاه كرد.
هستي ابرويي بالا انداخت و همون لحظه سفارشاتمون رسيد و شام توي سكوت و با
مزه پرونيهاي بيمزه ي امين خورده شد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال
✾ ✾ ✾ ══════💚══
#فرازی_از_خطبه_غدیر
#مبلغ_غدیر_باشیم
هان مردمان! به راستی كه شیطانِ اغواگر، آدم را با رشك از بهشت رانده مبادا شما به علی رشك ورزید كه كرده هایتان نابود و گام هایتان لغزان خواهد شد.
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
#عید_غدیر_خم
براے عیـد غـدیـر خم چه ڪار ڪنیـم؟😍
💠 آراستگی
اَشهَدُاَنَّعَلیَّوَلیُالله
#فقط_به_عشق_علی ع
#فقط_حیدر_امیرالمؤمنین_است
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
ghadir_taheri_madh_2.mp3
4.49M
|⇦• خیالش باز، شعری بر لبم..
#مدح_خوانی و توسل ویژه عیدالله الاکبر عید غدیر خم به نفس کربلایی حسین طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
#دست_خدا را بالا برد که
#دست_بیخداها رو شود
#غدیر
#ولایت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
ghadir_ataei_sorood_3.mp3
3.03M
|⇦• فدای حیدرم، حیدر حیدر...
#شور ویژه عیدالله الاکبر عید غدیر خم به نفس کربلایی حسن عطایی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
#امام_صادق_علیه_السلام:
شگفتا از آنچه #على_علیه_السلام با آن مواجه شد!
او با ۱۰هزار #شاهد و گواه نتوانست #حق خود را بگیرد
در حالیکه هر شخص با ۲ شاهد حق خود را میگیرد.
📚بحارالانوار،۱۴۰،۳۷
@hedye110
ghadir_taheri_sorood_2.mp3
1.71M
|⇦• نجف آروم دل زارمه ..
#سرود ویژه عیدالله الاکبر عید غدیر خم به نفس حاج محمد طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
#ولایت نقطهی اتصالی است برای
آنهایی که پیش رفتهاند تا برگردند
و برای آنها که جاماندهاند تا برسند
#ولایت_علی_ابن_ابی_طالب
#حصنی_فمن_دخل_حصنی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>