#بامدادخمار🪴
#قسمتسییکم🪴
🌿﷽🌿
دوان دوان وارد كوچه شدم. آن
جا قدم آهسته كردم هر چه آهسته تر مي رفتم، قلبم سريع
تر مي زد. تا به پيچ كوچه برسم، ديگر هوا براي تنفّس
نبود. يا بود ولي آن قدر سنگين بود كه از گلوي من پايين
نمي رفت. انگار همه تهران بوي گل را از زير چادر من
حس مي كردند. انگار همه بازاچه مراقب من بودند. يك
كوچه، دو كوچه، سر كوچه سوم پيچيدم. خش خش صداي
.ا ّره. اين بار الواري را از ميان ا ّره مي كرد. اصلا متوجه
حضور من نبود
كنار در دكان ايستادم. پاي چپم را از پشت اندكي بلند كردم
و خم شدم. يعني مثلا دارم كفشم را درست مي كنم. گل
را با دست راست گرفته بودم و دست خود را به چهار
چوب در دكان تكيه داده بودم. يعني چهار چوب را گرفته
ام
كه نيفتم. گل از بيرون ديده نمي شد. فقط او مي توانست
گل را درون چهار چوب دكانش ببيند، عاقبت سر بلند
:كرده بود تا ببيند اين كيست كه دهانه در دكان را مسدود
كرده، يا شايد هم خوب مي دانست. گفت
.سلام -
:همان طور كه با پاشنه كفشم كلنجار مي رفتم رو به سوي
او كردم و گفتم
.سلام -
نمي دانستم نفسم چطور بالا مي آيد. گل را در دستم ديد.
صبر كردم تا مرد رهگذري كه مي گذشت دور شود و در
پيچ كوچه ناپديد شود. گل را رها كردم و به راه افتادم. و
دقيقه سكوت و دوباره صدي ارّه. به سقاخانه رسيدم. پيچه
.را بالا زدم. شمعها را با عجله روشن كردم
.خدا كند به حقّ پنج تن خانم جان راحت فارغ شود -
:انگار از خدا خجالت مي كشيدم. باز آهسته گفتم
.من هم از اين عذاب فارغ شوم -
خواستم برگردم. چند نفر در زير بازارچه بودند. صبر
كردم. اين دست و آن دست كردم. پا به پا شدم تا همه
بروند.
.ولي يكي مي رفت و يكي مي آمد. بالاخره به در دكان
رسيدم. مي خواستم رد شوم. بازارچه شلوغ بود
.خانم كوچولو -
بر جا ميخكوب شدم. شاخه گل روي ميز نجّار بود. چشمانم
از فرط وحشت گشاد شدند. واي اگر آقا جانم اين را اين
جا ببيند! راستي كه هنوز بچه بودم. انگار در تمام دنيا فقط
در يك خانه گل محبوبه شب وجود داشت. انگار نمی
دانستم آقا جان و همه اهل خانه گرفتار درد زايمان مادرم
هستند. تازه اگر هم آقا جان فارغ بود اصلا
نمي داد كه به اين دكان زپرتي نگاه بيندازد. چه رسد به
گل را در آن تشخيص بدهد و آن را به اين كه اين شاخ
:دختر وجيه و تربيت شدە خودش ربط بدهد. او گل را
برداشت
اين مال شماست؟ -
.نه، مال شماست
از چه بابت؟ -
.اجرت قاب عكس -
خنديد و من خوشحال شدم. دندان هايش رديف و سفيد و
محكم بود. مثل اين كه مشكل فقط دندان هاي او بود كه
كمتر از دندان هاي پسر عطاالدوله نبودند. قربان قدرت
خدا بروم. اين شاگرد نجار در اين دكان كوچك چه قدر
زيباتر از پسر محترم و زيباي شازده خانم مي نمود. يا
شايد به چشم من اين طور بود. الحق كه جاي او اين جا
نبود.
:جاي او در كاخ پادشاهي بود. سكوت برقرار شد. گفتم
.جلوي چشم نگذاريدش -
.به چشم -
خم شد و گل را پشت الوارها گذاشت. آن چنان كه ديگر از
بيرون ديده نمي شد. اگر چه به نظر من عطر آن تا ته
.بازارچه پرده دري مي كرد
اسم شما چيه دختر خانم؟ -
.دو طرف بازاچه را نگاه كردم. چه موقع خلوت شده بود؟
نمي دانم
.محبوبه
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_حسینی
✨امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند:
نشانههاى مؤمن پنج چيز است:
۱ـ پنجاه ركعت نماز (نماز يوميه و نمازهاي نافله)
۲ـ زيارت اربعين
۳ـ انگشتر به دست راست كردن
۴ـ بر خاك سجده كردن
۵ـ بسم الله الرحمن الرحيم را در نماز بلند گفتن.✨
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🏴🏴🏴🏴
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
#ختم_روزانه
✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨
📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹.
قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج)
دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷
#التماس_دعا_برای_ظهور
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🏴🏴🏴🏴
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_حسینی
✨امام مهدی (عجلاللهتعالیفرجه الشریف) فرمودند:
هر صبح و شام بر تو گريه و شيون مى كنم و در مصيبت تو به جاى اشك، خون مى گريم. ✨
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🏴🏴🏴🏴
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_حسینی
✨امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
هر كس كه امام حسين عليه السلام را در روز عاشورا زيارت كند بهشت بر او واجب مىشود.✨
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🏴🏴🏴🏴
Ali Akbar Ghelich - Entekhab (128).mp3
8.41M
دل پر زخم زمین گفته کسی می آید
زده فریاد که فریاد رسی می آید
#من_الغریب_الی_الحبیب
@hedye110
#تلنگر
👈 قناعت از ديدگاه سلمان فارسی
✍روزی سلمان، اباذر را به مهمانی دعوت كرد و اباذر نيز دعوت سلمان را قبول نمود و به خانه وی رفت. هنگام صرف غذا سلمان چند تكه نان خشك را از كيسه بيرون آورد و آنها را تر كرد و جلوی اباذر گذاشت.
هر دو با هم مشغول ميل غذا شدند. اباذر گفت: اگر اين نان ...
#التماس_دعا_برای_ظهور
#خدایا_کمک_کن_مؤمن_شویم
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🏴🏴🏴🏴
هرگناهیکهانسانمرتکبشوداثریاز کثیفیوتاریکیدردلاوبهجامیگذاردو
ازاینرومیلوشوقاونسبتبهاعمال
صالحونیکوکممیشود.
@delneveshte_hadis110
_ شک ندارم که پس از مرگ ملائک گویند از دل قبر خیز که مهمان داری (((:🖤
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🏴🏴🏴🏴