eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
﷽ يك روز پيامبر به دخترش حضرت فاطمه(س) رو كرد و فرمود: "اى فاطمه! هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد مهمان را احترام نمايد". آرى، اين دستور اسلام است كه ما بايد احترام مهمان خود را بگيريم، چرا كه مهمان، براى صاحب خانه مايه رحمت و بركت است. از طرف ديگر امام صادق(ع) در سخنى مى فرمايد: "كسى كه در مسجد نماز بخواند و به انتظار نماز بعدى بنشيند، او مهمان خدا است و بر خداوند است كه به مهمان خود اكرام نمايد". آرى، خدايى كه خود دستور داده است تا ما از مهمان احترام بگيريم، آيا مى شود كه مهمانان خود را فراموش كند؟ وقتى براى خواندنِ نماز جماعت به مسجد مى روى و نماز مغرب را مى خوانى و منتظر مى مانى تا نماز عشا شروع شود بايد بدانى كه اين لحظاتِ بين دو نماز بهترين لحظات عمر تو مى باشد. تو در اين لحظات، مهمان خدا هستى و خداوند با مهربانى و رحمت خويش از تو پذيرايى مى كند. مبادا خودت را از فيض اين مهمانى محروم كنى. مسجد و نماز جماعت مى توانند آن قدر مقام تو را بالا ببرند كه فرشتگان حسرت آن مقام تو را بخورند. تلاش كن تا همواره در اين مهمانى خدا شركت كنى و بر سر سفره رحمت او بنشينى و به اين وسيله پله هاى كمال و معنويّت را طى كرده، در زمره بندگان خاصّ او قرار گيرى.❤️❤️❤️❤️ <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
يك روز شخص محترمى به نزد من آمد و در مورد مشكلاتِ زندگى خود با من سخن گفت. ظاهراً در زندگى او مشكلات زيادى وجود داشت و او به هر درى زده بود، نتوانسته بود اين مشكلات را برطرف نمايد. او مى گفت: "هر دعايى كه فكر كنيد، خوانده ام; هر كار خيرى كه به ذهنم مى رسيده است، انجام داده ام امّا نمى دانم چرا اين گره از زندگى من باز نمى شود و من مدّت هاست كه در تنگنا قرار دارم، مثل اينكه خدا با من قهر كرده است. هر چه صدايش مى زنم، جواب مرا نمى دهد! آخر چه كنم؟". من خيلى متعجّب شدم، چه كمكى به او مى توانستم بكنم، او راه هاى زيادى را رفته بود و نتيجه نگرفته بود. پيش خودم گفتم: خدايا! كمك كن تا مشكل اين بنده تو را حل كنم. يك دفعه به ذهنم رسيد از او سؤال كنم كه خانه شما كجا است و در كدام محل زندگى مى كنى؟ وقتى او آدرس خانه اش را داد، فهميدم كه خانه او در نزديكى مسجدى قرار دارد. از او سؤال كردم: آيا به مسجدِ محل مى روى؟ معلوم شد كه او سالهاى سال است به مسجد نرفته است. من براى او سخن امام صادق(ع) را گفتم: "مسجد نزد خدا از همسايگان خود شكايت نمود كه آنها به من بى اعتنا هستند". و خداوند فرمود: "به عزّت و جلالم، من نماز آنها را قبول نمى كنم و هرگز رحمت خود را بر آنان نازل نخواهم نمود". آرى، مسجد عزيز است و حرمت دارد و خود خدا قسم خورده است كه هر كس به مسجد بى اعتنا باشد، او را از رحمت و مهربانى خود دور مى كند! مهربانىِ خدا با ناراحتىِ مسجد جمع نمى شود. كسى كه خانه اش در نزديكى مسجد باشد و بدون عذر در مسجد حاضر نشود، نمازش مورد قبول خدا واقع نمى شود. نمى شود به مسجد كه خانه خدا است، بى اعتنا باشيم و توقّع داشته باشيم كه مورد مهربانى صاحب خانه قرار گيريم. آرى، كسى كه به مسجد بى اعتنا باشد از رحمت خدا دور است! به آن مرد گفتم: "تو روزى چند بار از كنار اين مسجد رد مى شوى، اين مسجد در نزديكى خانه تو است و تو به آن بى اعتنا هستى، براى همين است كه هر چه خدا را صدا مى زنى، جوابت را نمى دهد". او سرش را پايين انداخت و به فكر فرو رفت. حدود يك ماه از اين جريان گذشت كه دوباره آن مرد به خانه من آمد، در حالى كه بسيار شاداب بود و روى دستانش جعبه شيرينى قرار داشت. 💐💐💐💐💐💐 <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🌴 🌴 🌴 خورشيدِ روز هفتم ذى الحجّه در حال غروب كردن است. در كوفه غوغايى به پا شده است. همه از هانى مى گويند، عدّه اى مى گويند كه هانى شهيد شده است. جوانان قبيله مُراد شمشيرهاى خود را در دست گرفته اند و در يك چشم به هم زدن، قصر ابن زياد را محاصره كرده اند. آنها مى خواهند انتقام خون هانى را بگيرند. صداى مردم به گوش هانى مى رسد، اكنون او اميدوار شده است كه يارانش، او را از زندان نجات خواهند داد. آيا هانى نجات پيدا خواهد كرد؟ ابن زياد خود را در محاصره جوانانى مى بيند كه سراسر شور و خروشند. او هرگز فكر نمى كرد كه با چنين وضعيّتى روبرو شود. هانى به او گفته بود كه اگر مرا بكشى، در آتش غضب يارانم خواهى سوخت. ابن زياد مى داند كه ديگر كارى از دست سربازانش بر نمى آيد. تعداد سربازان او بسيار كمتر از اين جوانانى است كه قصر را محاصره كرده اند. راه فرارى هم براى ابن زياد نمانده است. در اينجا شمشير، كارى نمى تواند بكند; امّا زبان شُرَيح قاضى مى تواند معجزه كند. نمى دانم شُرَيح قاضى را مى شناسى يا نه؟ او در زمان حضرت على(ع) قضاوت كوفه را به عهده داشت و مردم كوفه به او اعتماد زيادى داشتند. اينجاست كه ابن زياد از اين اعتماد مردم سوء استفاده مى كند و شُرَيح قاضى را با پول بسيار زيادى كه به او مى دهد همراه و همگام خود مى كند. نگاه كن! بالاى پشت بام قصر را مى گويم. چه مى بينى؟! اين شُرَيح قاضى است كه آنجا ايستاده است. گوش كن! او دارد با مردم سخن مى گويد: اى مردم، آرام باشيد! من اكنون نزد هانى بودم، حال او خوب است. 🌹🌷💐🌹💐 <=====●●●●●=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <=====●●●●●=====>
🌳 🌳 ﷽ يك نفر از جاى خود بلند مى شود و با صداى بلند با مردم كوفه اين چنين سخن مى گويد : "اى مردم كوفه، واى بر شما، آيا اين گونه امام خود را يارى مى كنيد ؟ آيا از خدا نمى ترسيد ؟" . امام به سوى نُخَيله ] اردوگاه كوفه [ حركت مى كند، و مغيره بن نوفل را به عنوان جانشين خود در شهر قرار مى دهد و از او مى خواهد تا مردم را به جهاد تشويق كند . امام ده روز در نُخَيْله مى ماند ; امّا جمعيّت زيادى به اردوگاه نمى آيند . معاويه با لشكر شصت هزار نفرى به سوى كوفه مى آيد، براى مقابله با لشكر معاويه، نياز به نيروهاى زيادى است. امام بار ديگر به شهر كوفه باز مى گردد و در مسجد به منبر مى رود و اين چنين مى گويد : اى مردم ، من مى توانم به خلوت تنهايى پناه ببرم و خدا را عبادت كنم ولى بدانيد اگر من حكومت را به معاويه واگذار كنم شما در حكومت او هرگز روز خوش نخواهيد ديد . من مى بينم روزى را كه فرزندان شما در آستانه خانه هاى فرزندان معاويه ايستاده باشند و از آنها آب و غذا بخواهند ولى كسى به آنها چيزى ندهد. آرى، مردم كوفه خيال مى كنند كه اين پول هاى معاويه ادامه پيدا خواهد كرد، آنها نمى دانند كه اين پول هايى كه معاويه براى آنها مى فرستد براى اين است كه اكنون حكومت خود را در خطر مى بيند ; امّا وقتى كه خطر برطرف بشود ظلم و ستم هاى او هم شروع خواهد شد . به هر حال، تعدادى از مردم به سوى نُخَيْله ] اردوگاه نظامى كوفه [حركت مى كنند و امام لشكر خود را سامان دهى مى كند و به سوى معاويه به راه مى افتد . امام در مسير راه به ساباط (نزديك شهر مدائن) مى رسد و دستور مى دهد تا لشكر اردو بزنند. امام مى خواهد چند روزى اينجا بماند تا نيروهاى كمكى از شهرهاى ديگر عراق به او ملحق شوند. https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9