eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
👌 فردی هنگام راه رفتن، پایش به سکه ای خورد. تاریک بود، فکر کرد طلاست!✨ کاغذی را آتــــ🔥ـــش زد تا آن را ببیند. دید ۲ ریالی است!! بعد دید کاغذی که آتش زده، 💶 هزار تومانی بوده!! 🕳 گفت: چی را برای چی آتش زدم! ✅🗝 و این حکایت زندگی خیلی از ماهاست، که چیزهای بزرگ را برای چیزهای کوچک آتش میزنیم و خودمان هم خبر نداریم!😔 💢اعمالمان را با یک حرف 💢(تهمت، غیبت، دروغ، ریا و ...) 💢آتش نزنیم. ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110 <====🍃🌺🌻🍃====>
🕰 –تو مگه تازه آشتی نکردی؟ باز اون شوهر و بچت رو ول کردی امدی اینجا؟ –ول نکردم. اونام میان. من امده بودم این نزدیگی خرید کنم. وقتی مامان زنگ زد خریدم رو ول کردم امدم ، به اونام گفتم خودشون بیان. شامم در خدمت شماییم. وارد اتاقم شدم. حوصله هیچ کس را نداشتم. ولی مگر میشد به امینه بگویم برود، می‌خواهم با درد جدیدم تنها باشم. با خودم فکر ‌کردم موضوع را با خواهرم در میان بگذارم. چون ممکن بود ستاره دختر همسایه مان دیر یا زود مرا لو بدهد. ولی به راز داری‌ امینه اعتماد نداشتم. شاید با خود ستاره در میان بگذارم بهتر باشد. می‌توانم از او بخواهم که به کسی چیزی نگوید. ستاره متاهل بود و در هفته سه روز پسرش را پیش مادرش می‌گذاشت و به باشگاه میرفت. مربی بود. مدام هم هر کسی را میدید توصیه به ورزش و به خصوص پیاده روی می‌کرد. خودش هم روزهایی که کلاس نداشت مادرش را به زور به پیاده روی می‌برد. گاهی هم در همان باشگاه ماساژ انجام میداد. امینه وارد اتاق شد و مشکوک نگاهم کرد. روی تخت نشست. –چی شده؟ من فکر کردم وقتی ببینمت از خوشحالی بال درآوردی. مامان یه چیزایی می‌گفت. –چیزی نشده. فقط میخوام دوباره باهاش حرف بزنم. آخه اون دفعه درست حرف نزدیم. اصلا بد حرف زد. می‌خوام بیشتر بشناسمش. نکنه از این مردای زور گو و بد اخلاق باشه. امینه پوزخند زد. –تو که گفتی هر جور باشه جواب من مثبته. از روی تخت بلند شدم. –حالا من یه چیزی گفتم. –اگه بد‌ حرف زد پس چرا همون موقع چیزی نگفتی؟ –خب اون موقع هول شده بودم. تو این چند روز بیشتر فکر کردم. دیدم زندگی با دعوا و بی اخلاقی فایده‌ایی نداره. از نگاه امینه معلوم بود که حرفهایم برایش قابل باور نیست. –یعنی میخوای بگی یهو اینقدر عاقل شدی؟ پشت چشمی برایش نازک کردم. –ولی اُسوه یه چیزی بگم؟ –مثلا اگه من بگم نگو نمیگی؟ –چرا میگم. –خب پس چرا می‌پرسی؟ –حالا ما یه بار خواستیم به خواهر بزرگترمون احترام بزاریما، ببین خودت نمیخوای... –خیلی خب بگو دیگه. لبخند کجی زد. –به نظر من جوابت مثبته. تو ازش خوشت امده، از چشات معلومه. از حرفش دلم ریخت ولی سعی کردم هیجان درونم را استتار کنم. خیلی ناشیانه خندیدم. –زیاد اون آرایشگاهه میری؟ کنجکاو پرسید؟ –آرایشگاه؟ –آره، همون که فال مال می‌گیره، آخه پیشگویی می‌کنی. بلند شد و آرام ضربه‌ایی بر سرم زد. –نگاه کن، منم فکر کردم چی میخواد بگه. آخه یعنی من تو رو بعد از این همه سال نمی‌شناسم. تابلویی. سعی کردم خودم را بی‌تفاوت نشان بدهم. دستش را گرفتم و سمت در اتاق کشیدمش. –بیا بریم آشپزخونه ببینیم مامان چیکار میکنه. –مامان خوشحاله. هم به خاطر تو. هم به خاطر این که مشکل همسایه تا حدودی فعلا تا یه مدتی حل شده. –چطوری؟ یعنی گوشت و چیزای دیگه قراره ارزون بشه؟ –نه بابا، مثل این که توی این جلسه‌ی پیاده روی تو پارک، یه خانمی جایی رو به مامان معرفی کرده که گوشت رو ارزونتر میشه خرید. مامان هم به همسایه گفته که بره بخره. همسایه‌ام رفته خریده. البته می‌گفت خیلی سخت و وقت گیر بوده، ولی بالاخره تونسته بخره. حالا روزای دیگه هم قراره بره. الان ناراحتی مامان فقط شوهر دادن توئه. در دلم گفتم: "خدایا دستت درد نکنه، باز ما امدیم یه جا یه کار خیر کنیم تو ضد حال زدی؟ شده تو یه کاری می‌کنی که این دولت از فردا طرح گوشت رایگان بزاره، تا گوشتهایی که من واسه پری‌خانم خریدم رو بریزه واسه گربه‌های محل. ولی دیگه نمیشه چون به خاطر خودت گوشت خریدم نه پری‌خانم. گربه‌ها هم بخورن همونه." ... ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110 <====🍃🌺🌻🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته رمضان ✍ ساعت ها خواب نمی مانند... این منم، که عمريست، در خواب_زیستن را، تجربه میکنم... ⚜ساعت ها، خواب نمی مانند... هر سحر، دور چشمان تو می گردند... و در جذبه مهربانی ات، چونان ذره ای فنا شده ، گم می شوند... ⚜خواب مانده، منم که هر رمضان، بوسه بارانم می کنی... و باز...چونان آهوی رمیده ای، از آغوشت، می گریزم.... ⚜در این سحر هم آرام، پلکهایم را باز میکنی... و خودت اولین لبخندی میشوی، که چشمان تارم، می بیند و به شوق می آید.... ✍راستی... من مانده ام!!! تو بنده دیگری، جز من نداری، که حتی یک نگاه هم، رهايم نمی کنی؟؟ و... من.... چنان فراموشت می کنم، که گویی هزار دلبر عاشق پیشه، جز تو، احاطه ام، کرده است.... ⚜مرا ببخش... دلبر همه چیییز تمام... سجاده ام...بوی عطر گرفته است... عطر "مغفرت" تو را.... این سحر را به نام "مغفرتت"... می گشایم... و نام تو را... چنان جرعه جرعه، سر می کشم...که نور چشمانت، تمام لجن های قلبم را، به چشم برهم زدنی.. تار و مار کند... قنوت من...و نام نامی تو.....؛ یا غفار.....یا غفار... یا غفار..... ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110 <====🍃🌺🌻🍃====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
ادامه ی برخى از ويژگيهاى حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها خاتون دوسرا : 1- شفاعت گسترده بالاترين جايگاه شفاعت، از آن رسول گرامى اسلام است كه در قرآن‏ كريم از آن به «مقام محمود» تعبير شده است. و گستردگى آن باجمله بلند: (ولسوف يعطيك ربك فترضى) بيان گرديده است. همانا دو تن ازبانوان خاندان رسول مكرم شفاعت گسترده‏اى دارند كه بسيار وسيع ‏و جهان شمول است و مى‏ تواند همه اهالى محشر را فراگيرد: 1- خاتون محشر، صديقه اطهر، حضرت فاطمه زهرا سلام الله ‏عليها.  2- شفيعه روزجزا در مورد شفاعت گسترده حضرت زهرا سلام الله عليها همين بس كه‏ شفاعت، مهريه آن حضرت است و به هنگام ازدواج پيك وحى طاقه‏ ابريشمى از جانب پروردگار آورد كه در آن، جمله «خداوند مهريه ‏فاطمه زهرا را شفاعت گنهكاران از امت محمد(ص) قرار داد.» باكلك تقدير نقش بسته بود. اين حديث از طريق اهل سنت نيز آمده است. بعد از فاطمه زهرا سلام الله عليها از جهت گستردگى شفاعت،هيچ كس و حد اقل هيچ بانويى به شفيعه محشر، حضرت معصومه ‏دخت موسى بن جعفر سلام الله عليها نمى‏ رسد، كه امام به حق‏ناطق، حضرت جعفر صادق(ع) در اين رابطه مى‏ فرمايد: «تدخل بشفاعتها شيعتناالجنه باجمعهم‏»: «با شفاعت او همه شيعيان ما وارد بهشت مى‏ شوند.» ادامه دارد 🌻❤️🌻❤️🌻❤️🌻❤️🌻❤️ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🥰سلام خدمت دوستانی که عاشق هنرن🥰 این تخفیف تمیدید نمیشه😐. اگه عاشق کار سنتی و مدرن هستی بیا👍 که کلی ایده ناب برای نظم منزل و... داره 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌸کلی باکس نظم دهنده جذاببب🌸 🌺 ست سیسمونی 🌺 🌸 ست جهازیه🌸 🌺 دکوراسیون لوکس منزل🌺 🌸کیف های جذاب کار دست 🌸 🌺 فرشینه های جذاب بافتنی🌺 🌸 عروسک های دستبافت جذاب🌸 🌺 اولین کانال اقساطی در ایتا 😱 فقط کافیه بزنی رو محصولات👆👆👆👆👆 شما دعوتید به این کانال 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 با افتخار تولید ایرانیم🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/1126498326C41f5db3f48 یه سر بزنی بیرون نمیتونی بری 😎😎
بسم الله الرحمن الرحیم الهی به امید تو 🌹💖🦋🌹💖🦋 دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ زَیّنّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والکَفافِ واحْمِلنی فیهِ علی العَدْلِ والإنْصافِ وامِنّی فیهِ من کلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِکَ یا عِصْمَةَ الخائِفین. خدایا، مرا در این ماه به پوشش و پاک دامنی زینت ده و به لباس قناعت و اکتفا به اندازه حاجت بپوشان و بر عدالت و انصاف وادارم نما و مرا در این ماه از هرچه می ترسم ایمنی ده، به نگهداری ات ای نگهدارنده هراسندگان. 🦋💖🌹🦋💖🌹🦋💖🌹
بخوان دعای فرج را دعا اثـر دارد دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا ز پشت پرده ی غیبت به ما نظـر دارد بخوان دعای فرج را به یاد خیمه ی سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110 <====🍃🌺🌻🍃====>
صبح زیـــباتون بخیر لبتون گل چشماتون نور کامتون عسل لحنتون مهر حرفاتون غزل حستون عشق دلتون گرم حالتون خوبِ خوبِ خوب ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110 <====🍃🌺🌻🍃====>
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110 <====🍃🌺🌻🍃====>
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110 <====🍃🌺🌻🍃====>
✍️ تلنگر 💙وقتی کاری انجام نمی شه ، شاید خیری توش هست ، صبر کن 💛وقتی مشکل پیش بیاد ، شایدحکمتی داره 💜وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتما ًدرسی است که باید یاد بگیری 🧡وقتی بهت بدی می کنند ، شاید وقتشه که تو خوب بودن رو یادشون بدی 💚وقتی همه ی درها به روت بسته می شه ، شاید با صبر و بردباری در دیگری به روت باز بشه و خدا بخواد پاداش بزرگی بهت بده ❤️وقتی سختی پشت سختی میاد ، حتماً وقتشه روحت متعالی بشه 💗وقتی دلت تنگ می شه ، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110 <====🍃🌺🌻🍃====>
🕰 پشت کامپیوتر نشسته بودم و به مشتریها نگاه می‌کردم. یکی دو نفر بیشتر برای خرید نیامده بودند. به علت گرانی دیگر از آن شلوغی قبل خبری نبود. صدف پرسید: –خب، پس دیروز که من نیومده بودم خبرهایی بوده، ولی کاش میشد که بشه. –اهوم. حالا تو چرا دیروز نیومدی؟ –خواستگاری نگار بود. –وا! نگار که پشت کنکوریه، الان چه وقته ازدواجشه. شانه‌ایی بالا انداخت. –مامان و بابام میگن خانواده خوبی هستن حیفه که جواب رد بدیم. فکر کنم چشمشون از من ترسیده. –البته آره، درس رو همیشه میشه خوند. من تو سن خواهر تو بودم فکر می‌کردم درس و دانشگاه وحی منزله، ولی حالا با این اوضاع نظرم کاملا عوض شده. –چی بگم، دیگه منم کم‌کم مثل خواهرت دارم اعتقاد پیدا می‌کنم که بختت رو بستن. یه کم این خواستگاریهات غیر عادیه. –ای بابا بخت من رو نبستن. بخت همه‌ی پسرهای به سن ازدواج رو بستن که نمیان با دخترها ازدواج کنن. من که اتفاقا بختم باز شده. چشمهایش را گرد کرد. –چطور؟ اینطور که میرم دنبال یه شغل نون و آب دار. حقوق بخور نمیر این کارم بمونه واسه این صارمی برج زهرمار. شانه‌ایی بالا انداخت. –حالا فکر کن رفتی، با طرز فکری که تو داری پول واست شوهر نمیشه؟ زندگی نمیشه؟ بعد انگار فکری به سرش زده باشد فوری ادامه داد: –البته چرا که نشه. پسرهای الان همه دنبال پولن. پولدار که بشی خواستگاراتم زیاد میشه. لباسها را از مرد میان سالی که جلوی پیشخوان ایستاده بود گرفتم و گفتم: –میخوام صد سال سیاه زیاد نشن. من که بعد از ازدواج اصلا کار نمی‌کنم. –وا! آخه یه جوری واسه درآمد بالا ذوق می‌کنی که... –می‌خوام حقوقم بیشتر بشه یه کمک خرجی واسه خانوادم باشم، می‌بینی که اوضاع گرونی رو. کلا خودمم فعلا راحت تر زندگی می‌کنم. –حالا چه کاری هست؟ بعد از کشیدن کارت مشتری لباسهایی را که در نایلون گذاشته بودم را تحویلش دادم و گفتم: –یه شرکت کوچیک داره، احتمالا حسابدارش میشم. –حسابدار یه شرکت کوچیک همچین حقوقی هم نداره ها. همان لحظه صدای زنگ گوشی‌ام بلند شد. صدف نگاهی به صفحه‌‌اش که نزدیک سیستمم بود انداخت و با تعجب پرسید: –این دیگه کیه؟ "راستی؟" همانطور که گوشی را برمی‌داشتم گفتم: –اسمش راستینه من اینجوری سیو کردم. نمیدونم چرا زنگ زده. لابد دوباره یه نقشه‌ی جدید کشیده. –الو، سلام. خیلی سرد جواب سلامم را داد و گفت: –اُسوه خانم زنگ زدم بگم، فردا یه سر بیایید شرکت تا با محیط اینجا آشنا بشید که اگر خوشتون امد همینجا مشغول به کار بشید. نمیدانم من توهم داشتم یا او با لحن خاصی اسمم را صدا می‌کرد، هر چه بود برای چند لحظه نفسم بند می‌آمد. سعی کردم عادی باشم. –چی شده که اینقدر عجله می‌کنید؟ – مادرتون به مادرم خبر دادن که ما دوباره باید حرف بزنیم شما هنوز راضی نشدید. مادرم می‌گفت اگه بازم راضی نشدید خودش میخواد باهاتون حرف بزنه و راضیتون کنه. گفتم یه وقت فکر نکنید به حرفی که زدم عمل نمی‌کنم و به مامان حرفی نزنید که... –نگران نباشید. اگه وعده‌ایی هم نمی‌دادید من حاضر نبودم حتی یک لحظه با کسی که هنوز تکلیفش با خودش روشن نیست زندگی کنم. "چه دروغ بزرگی گفتم" بی تفاوت به حرفهایم گفت: – اگر مادرم حرفی زد که شما رو راضی کنه کوتاه نیایید ها. "حالا فکر میکنه چه تحفه‌اییه" چشمانم را در حدقه چرخاندم. –دلیل قانع کننده پیدا کردید؟ من چی بهشون بگم؟ –آره دلیلی که مو لا درزش نمیره. بهش بگید کسی رو دوست دارید وخانوادتون راضی به ازدواجتون با اون نیستن. شما هم با کس دیگه‌ایی نمی‌تونید ازدواج کنید. بعد ازش خواهش کنید که بی‌خیالتون بشه و مطلبی که گفتید رو بروز نده. –یعنی دروغ بگم؟ مکثی کرد. –تا حالا نگفتید؟ این بار من مکث کردم. "بهش چی می‌گفتم، دلم نمی‌خواست با این حرفها مادرش رو کاملا از خودم ناامید کنم." –حالا یه کاریش می‌کنم. تشکر کرد. –آدرس شرکت رو براتون می‌فرستم. همین که گوشی را قطع کردم، صدف گفت: –چی شد؟ دندانهایم را روی هم فشار دادم. –یعنی میخوام خفش کنم. بعد حرفهایی که زده بود را برایش تعریف کردم. صدف فکری کرد و گفت: –یه جوری از زیر زبونش بکش ببین چی شده که داره همه چیز رو خراب می‌کنه. شاید قابل حل کردن باشه. با انگشتم روی صفحه‌ی موبایل نقش میزدم. –نم پس نمیده، مگه چیزی رو درست و حسابی توضیح میده. –خب یه نقشه بکش که مجبور بشه بگه. پرسیدم: –یعنی چیکار کنم؟ صدف به پشت سرم اشاره کرد. وقتی برگشتم آقای صارمی دست به سینه ایستاده بود و با ناراحتی نگاهمان می‌کرد. برگشتم و قیمت لباسی را که مشتری آورده بود را وارد سیستم کردم و زیر لب به صدف گفتم: –یعنی باید لال بشیم و حرفم نزنیم؟ خب مشتری نیست مگه تقصیر ماست. ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110 <====🍃🌺🌻🍃====>
✅ یک نکته از قرآن ✍استاد قرائتی: صورت‌گری انسان در رحم مادر، تنها بدست اوست. «هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ»؛ حالا که صورت‌بندی‌ها به دست خداست، یکدیگر را به خاطر شکل و قیافه سرزنش نکنیم. «هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ» 📚آیه ۶ سوره آل عمران ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110 <====🍃🌺🌻🍃====>
✍امام صادق (علیه السلام) : شدیدترین بلاها در بین آفریدگان ، نخست به پیامبران و سپس به اوصیاء می رسد ، و آنگاه به مثل و شبیه ترین مردم به آنها ، مؤمن به مقدار نیکی‌هایش آزموده می‌شود ، هر که دینش درست و کارش نیک باشد، بلایش شدیدتر است .چرا که خدای عز وجل دنیا را مایه پاداش مؤمن قرار نداده ، و همینطور دنیا را وسیله عذاب کافر نیز قرار نداده ، اما آن که دینش نادرست و کارش سُست باشد ، بلایش اندک است بلا به انسانِ مؤمنِ پرهیزکار زودتر می رسد تا باران به سطح زمین . 📚اصول‌کافی(ط-الاسلامیه)ج۲،ص۲۵۹ ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110 <====🍃🌺🌻🍃====>
روایت شده است که حضرت امیرالمومنین علیه السلام هنگام افطار این دعا را زمزمه می‌کردند:  «بِسْمِ اللّهِ اَللّهُمَّ لَکَ صُمْنا وَعَلى رِزْقِکَ اَفْطَرْنا فَتَقَبَّلْ مِنّا اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»  خدایا براى تو روزه  گرفتیم و با روزى تو افطار می‌کنیم پس از ما بپذیر که به راستى تو شنوا و دانایى. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✨﷽✨ ✍امام علی عليه السلام: بسا روزه دارى كه از روزه اش جز گرسنگى و تشنگى نصيب نگردد. وبسا نمازگزارى كه از ايستادنش به نماز جز بيدارى وزحمت سود نگيرد 📚حکمت 145نهج البلاغه توضیح: درراستای این حکمت ارزشمند درآیه 3 سوره «غاشیه» مطلبی مهم است. آنجا که حال عده ای مجرمان شرح داده می شود و مى فرماید: «(عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ); پیوسته عمل کرده و خسته شده اند (و نتیجه اى نگرفته اند)» و دلیلش آن است که نه معرفت کافى براى عمل داشتند نه شرایط آن را رعایت کردند و نه موانع آن را برطرف نمودند و حتى گاهى با اعمال ناشایست خود اگر بهره اى هم از اعمال پیشین برده بودند آنها را حبط و باطل نمودند در روایات اسلامى تأکید زیادى برآداب نماز وروزه وسایر عبادات شده است تا عبادات افزون بر عمل به تکلیف، به درجه قبولى درنزد پرورگار برسد کلام حکیمانه فوق ناظر به تمام این امور نیز هست; کسانى که روزه مى گیرند; اما انواع گناهان را درحال روزه انجام مى دهند; ظلم مى کنند، مال مردم مى خورند، آبروى مسلمانان را مى ریزند وبا غیبت و تهمت افراد بى گناه را آزار مى دهند به یقین این گونه اشخاص از روزه خود جز گرسنگى وتشنگى بهره اى نمى برند ‌‌‌‌ ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110 <====🍃🌺🌻🍃====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
👈کانال روانشناسی ، همسرداری و تربیت فرزند خانواده خوشبخت 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ که در این کانال به مواردی چون : ✅اخلاق فردی و اجتماعی ✅مشکلات کودکان و نوجوانان ✅مهارت زناشویی ✅مهارت حل تعارض ✅رفتار صحیح با فرزندان 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ✳️ به خانواده خوشبخت بپیوندید، تا مهارت های خوشبختی را بیاموزید، چرا که برای زندگی بهتر مهارت ها را باید آموخت، لطفا سوالات خود را به آیدی بنده در کانال گذاشته شده بفرستید لینک کانال: 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3950313565Ce02df5906e 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️🌸🍃 🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
خانواده خوشبخت 🌸🌿🌸🌿 ✅بامهارت همسرداری ✅مهارت فرزند پروری و... ✅ و درمیان گذاشتن گره های زندگیتان در آیدی کانال و راهنمایی شما 👈می توانید خوشبختی را تجربه کنید فقط باید خودتان بخواهید. &&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&& ✳️ به خانواده خوشبخت بپیوندید. 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3950313565Ce02df5906e 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰🌸🍃
بسم الله الرحمن الرحیم الهی به امید تو دعای روز سیزدهم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ طَهّرنی فیهِ من الدَنَسِ والأقْذارِ وصَبّرنی فیهِ علی کائِناتِ الأقْدارِ ووَفّقْنی فیهِ للتّقی وصُحْبةِ الأبْرارِ بِعَوْنِکَ یا قُرّةَ عیْنِ المَساکین. خدایا، مرا در این ماه از آلودگی ها و ناپاکی ها پاکیزه ام کن و بر شدنی های مورد تقدیرت شکیبایم گردان و به پرهیزگاری و هم نشینی با نیکان توفیقم ده، به یاری ات ای روشنی چشم مستمندان. 🦋❤️🌻🦋❤️🌻🦋❤️🌻
بخوان دعای فرج را دعا اثـر دارد دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا ز پشت پرده ی غیبت به ما نظـر دارد بخوان دعای فرج را به یاد خیمه ی سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110 <====🍃🌺🌻🍃====>
✨﷽✨ 💠ریشه اخلاص💠 ✍حاج آقا قرائتی: آنكه گرفتار ریا مى ‏شود، هنوز به مرحله یقین و باور نرسیده است. على علیه السلام مى‏ فرماید: «الاخلاصُ ثَمَرةُ الیَقین» ( فهرست غررالحكم) اخلاص، نتیجه یقین است. ممكن است انسان به خدا و قیامت و پاداش و... علم داشته باشد، ولى علم انسان، تا به مرحله یقین و باور نرسد، آن تأثیر گذارى لازم را نخواهد داشت. همه مى‏ دانند كه مرده، قادر بر انجام كارى نیست، امّا خیلى‏ ها، در همان حال، از مرده مى ‏ترسند. ریاكار، هر چند ممكن است به خدا و قیامت و حساب و كتاب، آگاه باشد، ولى آگاهى او چون به مرحله یقین نرسیده، از اخلاص دور مى ‏شود. این یقین هم در سایه عبادت بسیار فراهم مى‏ آید. قرآن مى ‏گوید: «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى‏ یَأْتِیَكَ الْیَقِینُ» (حجر، آیه 99) آنقدر عبادت كن تا یقین به تو برسد. اگر یقین داشته باشیم كه عالم، محضر خداست، عزت و ذلّت به دست اوست، دنیا و جلوه‏ هاى آن، سرمایه هایى كم سود و گذرا و فریبنده است، به اخلاص در عمل كشیده مى ‏شویم. 📚 کتاب پرتوی از اسرار نماز، محسن قرائتی ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
✅آیا این حدیث موجود است که می‌گوید «اگر چیزى براى جبران گناهان خود پیدا نکردید صلوات بفرستید.» ✍چنین روایتی از امام رضا(ع) نقل شده است: هر که نمی‌تواند کارى کند که به سبب آن گناهانش زدوده شود بر محمّد و خاندان او بسیار درود فرستد؛ زیرا صلوات گناهان را ریشه‌کَن می‌کند. طبیعی است که چنین صلواتهایی زمانی کارساز خواهد بود که پشیمانی و توبه، پشتوانه آن بوده و صلوات را به عنوان عمل صالح بعد از توبه در نظر بگیریم و معنایش آن نیست که همچنان تصمیم بر ادامه گناه داشته و گمان کنیم که با صلوات می‌توان اثر آن را برداشت. 📚 ابن بابویه(شیخ صدوق)، محمد بن على، الأمالی، ص۷۳، تهران، کتابچى، چاپ ششم،۱۳۷۶ش. ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
🕰 صدف رو به مشتری از لای دندانهایش که نیشخند به مشتری میزد گفت: –هیس.هنوز همونجا ایستاده هیچی نگو. آن روز تا آخر ساعت کاری نشد با صدف حرف بزنیم. بعد از ساعت کاری راستین پیام داد که قرار شده فردا غروب دوباره به خانه‌ی ما بیایند. نزدیک خانه که رسیدم، دوباره دختر همسایه را دیدم که همراه پسر کوچکش می‌رفت. با خوشحالی به طرفش رفتم و سلام کردم و بعد از احوالپرسی با خودم فکر کردم چطور سر صحبت را باز کنم. –راستی ستاره جون باشگاه چه خبر؟ هنوزم ماساژ انجام میدی؟ ستاره با لبخند جواب داد: –اره هست. الانم دوره‌های پیشرفتش رو دارم میرم. –عه چه جالب. اتفاقا گفتم یه بار بیام پیشت، جدیدا گاهی گردن و کتفم درد میگیره. –با یه جلسه زیاد جواب نمیده، حداقل سه یا چهار جلسه باید بیای. –باشه پس یه وقت بهم بده بیام پیشت. کمی فکر کرد و گفت: –فردا همین موقع بیا، البته یه نیم ساعت زودتر. –باشه، پس شمارت رو هم بده، یه وقت لازمم میشه. شماره‌اش را گرفتم و در موبایلم ذخیره کردم. فردای آن روز با کلی چانه زدن با آقای صارمی دو ساعت مرخصی گرفتم تا هم بتوانم پیش راستین بروم، هم پیش ستاره. باید تا نزدیک غروب کارهایم را تمام می‌کردم. از حیاط نقلی ساختمان رد شدم و از چند پله بالا رفتم. دکمه‌ی آسانسور را زدم. آدرس را دوباره نگاهی انداختم، "طبقه‌ی دوم واحد شش". زنگ واحد را فشار دادم. با باز شدن در یک لحظه خشکم زد. خانمی که در را باز کرد فرم لبهایش آنقدر توی چشم بود که لحظه‌ی اول فکر کردم مشکل مادر زادی دارد. ولی بعد که با دیدنم لبخند زد متوجه شدم پروتز کرده است. واقعا شبیهه بعضی از عکسهای کاریکاتور بود. هفت قلم آرایش برای توصیف آرایش این خانم به نظرم خیلی کم لطفی‌بود. بالاخره زحمت کشیده و وقت گذاشته است. با یک شمارش سرانگشتی و کمی دقت تعداد اقلام آرایشش را باید حداقل دو رقمی حساب می‌کردم. –شما خانم مزینی هستید؟ لبخند زورکی زدم و نگاهم را از لبهایش به چشم‌هایش دادم و با تکان سرم جواب مثبت دادم. چشم هایش هم کمتر از لبهایش نداشت. مژه‌هایش آنقدر بلند و فر بود که احساس کردم اگر کمی با سرعت بیشتری پلک بزند پرواز کردنش حتمی ‌است. به خصوص با آن هیکل و قد نحیف و کوتاهش تلاش زیادی برای پرواز نیاز نداشت. به نظرم این جسته‌ی ظریف و جمع و جور نیازی به این همه آرایش بی‌رحم و خشن نداشت. از جلوی در کنار رفت و گفت: –خوش آمدید، بفرمایید. آقای چگینی منتظرتون هستن. دستی به روسری‌ام کشیدم و وارد شدم. روبرویم سالن کوچکی بود که میز منشی سمت راست و یک آکواریوم استوانه‌ایی گوشه ایی از آن قرار داشت. منشی به داخل اتاق رفت و ورود مرا خبر داد. آنجا دو اتاق و یک آشپزخانه‌ی کوچک داشت. منشی به طرفم آمد و گفت: –بفرمایید آقای چگینی گفتن برید داخل. وارد اتاق شدم. راستین از پشت میزش بلند شد و خوش آمد گفت. تعارفم کرد که روی صندلی که جلوتر از میزش قرار داشت بنشینم. خودش هم روبرویم نشست. چند دقیقه ایی با گوشی‌اش ور رفت. با حرص با کسی چت می‌کرد. انگار نه انگار من هستم. برای این که کارش را تلافی کرده باشم گفتم: –ببخشید میشه کارتون‌ رو زودتر بگید من کار دارم باید برم. نگاهی به ساعت مچی‌اش انداخت. –ساعت کاری که یک ساعت دیگه تموم میشه، مگه دوباره می‌خواهید سرکارتون برگردید؟ برای درآوردن حرصش جواب دادم: –نخیر، با کس دیگه‌ایی قرار دارم باید زودتر برم. گوشی‌اش را کناری گذاشت و صورتم را کاوید. انگار می‌خواست بفهمد جدی گفته‌ام. –میشه بپرسم با کی قرار دارید؟ موضوع ملاقات با ستاره را نخواستم بروز بدهم. فقط گفتم: –با یکی از دوستانم. مشکوک نگاهم کرد، انگار برایش جالب شده بود. –خودم می‌رسونمتون نگران دیر شدنتون نباشید. "میخوای برسونی که بفهمی من با کی قرار دارم؟ کور خوندی." –نه ممنون. همون دیروز دختر همسایه ما رو با هم دید کافیه، حالا هنوز اون رو درست نکردم ممکنه یکی دیگه... –چقدر براتون مهمه، خب ببینن. –برای شما مهم نیست؟ –نه به اندازه‌ی شما. –چون دختر نیستید. –والا باز به پسرا، دخترای الان که هیچی براشون مهم نیست. بی‌تفاوت گفتم: –من جزوه اونا نیستم. حالا این بحث رو بزاریم برای بعد. پایش را روی آن یکی پایش انداخت و به چشم‌هایم زل زد. معذب شدم. –میشه کارم رو برام توضیح بدید؟ ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>