#سلام_امام_زمانم
اربعین یعنی...
بازگشت به سوی امام هر زمان
اربعین دراین زمان یعنی لبیک یامهدی
اربعین یعنی...
اجتماع قلوب برای یاری امام غریب
اربعین یعنی...
اللهم عجل لولـیک الفرج
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
تمدن صلح آمیز اربعین.mp3
28.91M
#اربعین_چیست؟
از صفر تا صد، همهی آنچه که باید دربارهی #اربعین بدانیم؛
ـ بررسی بُعد تاریخی اربعین!
ـ بررسی بُعد بینالمللی اربعین!
ـ بررسی بُعد سیاسی و اجتماعی اربعین!
ـ بررسی بُعد آخرالزمانی و معنوی اربعین!
#Arbaeen2021
#استاد_شجاعی 🎤
#آخرالزمان
@
#اربعین_حسینی
ما را پناه نیست به جز کشتی نجات
راه نجات ماست از این دار مشکلات
بر پرچم سیاه غمش تکیه می کنم
جانم فدای ماتم لب تشنه ی فرات
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#اللهم_الرزقنا_زیارت_الکربلا
YEKNET.IR - zamine 3 - safar 1401 - motiee.mp3
8.32M
🔳 #زمینه #امام_زمان #اربعین
قدم قدم موکبارو میگردم
ستون ستون دنبال یک نشونم
🎤 #میثم_مطیعی
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
بسوز ای دل که امروز اربعین است
عزای پور ختم المرسلین است
قیام کربلایش تا قیامت
سراسر درس، بهر مسلمین است
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#اللهم_الرزقنا_زیارت_الکربلا
#سلام_امام_زمانم
ای منتقم خون #حسین ادرکنی😔
حضرت مهدی(عج) فرمودند:
«همانا من دعا می کنم برای هر مؤمنی که به یاد آورد مصیبت جد شهیدم را و سپس دعا کند برای تعجیل فرج و تاییدم.»
(مکیال المکارم ، جلد۲ ، صفحه۷۵)
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
┄┅─✵💔✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
@hedye110
🏴🏴🏴🏴🏴
#سلام_امام_زمانم
عشق یعنی انتظـــــار و انتظـــــار
عشق یعنی هرچه بینی عکس یار
عشق یعنی دیـــــده بر در دوختن
عشق یعنی در فـراقـــش سوختن
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@delneveshte_hadis110
#بامدادخمار🪴
#قسمتپنجاههفتم
🌿﷽🌿
:با رنجش از جا برخاستم و گفتم
.مي روم دست هايم را بشويم -
دايه از پله ها پايين دويد و با پارچ از پاشير آب آورد. آب
حوض كثيف و لجن گرفته بود. مي دانست كه به آن
دست نمي زنم. رحيم هم همراهم آمد. دايه آب ريخت و ما
دست و دهانمان را شستيم و خشك كرديم. رحيم رفت
تا چراغ بادي را روشن كند و روي پله دالاني بگذارد كه
به در كوچه منتهي مي شد تا دايه هنگام رفتن جلوي پاي
خود را ببيند. بيچاره فيروز خان گرسنه و تشنه توي
كالسكه منتظر دايه بود. با وجود اصرار من، دايه جانم
لازم نديده
:بود كه به او شام بدهد و گفته بود
چه خبر است؟ لازم نيست اول غروب شام بخورد. مي
رود خانه شامش را مي خورد. دير كه نشده! نترس از -
.گرسنگي نمي ميرد
دايه مرا از پله ها بالا و به اتاق تالار برد و در آن جا در
بين آن اتاق و اتاق كوچك تر را كه زفاف من نيز بود،
گشود. رختخواب ساتن صورتي را روي زمين پهن كرده
بود. هر دو چراغ الله را كه شمع در آن ها مي سوخت به
آن
جا آورد و دو طرف طاقچه نهاد. الله هاي رنگين روشن با
نقش ناصر الدينشاه كه با سبيل هاي چخماقي از روي
:طاقچه به من نگاه مي كردند. دايه دست مرا گرفت و گفت
.بنشين
روي لحاف دو زانو نشستم و دست ها را بر زانو نهادم.
مثل مرغ سركنده بودم. تنم مي لرزيد. چهر ه ام به سوي
در
بود. انگار ميان دود و ِمه احاطه شده بودم. منتظر ناشناخته
اي بودم كه چاذب و موحش بود. تنها بودم. بي كس بودم.
.طرد شده بودم. با اين همه به تنها پناهي كه بعد از اين در
زندگي داشتم دل سپرده و اميدوار بودم
:دايه شصت تومان در كف دست من نهاد و گفت
...اين را آقا جانت دادند تا به تو بدهم. خودت خرجش كن -
:مكثي كرد و افزود
سفره را جمع كرده ام. ولي فرصت نكردم ظزف ها را
بشويم. خانم جان منتظر است. گفته اند زود برگردم. -
شوهرت بد مردي نيست. ماشاالله مقبول است. . مبادا يادت برود كه خودت كي هستی
ّاز كار كوتاه نيا. دلم مي خواست امشب اينجا
بمانم، خانم جانت اجازه ندادند. ولي مرتب مي آيم و بهت
سر
.مي زنم
نمي فهميدم چه مي گويد. گيج بودم. منگ بودم. هول بودم.
مثل مست ها سكندري مي خوردم. انگار خواب مي ديدم.
:گفتم
.اين را بده به فيروزخان -
:و دو تومان كف دستش گذاشتم. گفت
.زياد است -
:گفتم
.عيبي ندارد. اين هم براي خودت
سه چهار تومان هم به خودش دادم. تعارف كرد. نمي
گرفت. به اصرار دادم. پيشاني مرا بوسيد و از جا بلند شد
و از
در بيرون رفت و آن را بست. بعد صداي در تالار را
شنيدم كه بسته شد. سپس صداي پاي او را بر پله
صحبت
:هايش را با رحيم كه مي گفت
.جان شما، جان محبوبه -
و خداحافظي كرد. صداي كش كش قدم ها، صداي بسته
شدن در كوچه، صداي پاي اسب ها و چرخ هاي كالسكه را
شنيدم كه در خانه بزرگ پدري هرگز شنيده نمي شد. چه
قدر اين خانه به كوچه نزديك بود. دايه رفت. گذشته من
رفت، زندگي بي خيال و كودكانه من رفت. بايد ول كنم.
بايد اين فكرها را از سر بيرون كنم. در اين خانه تنها مانده
ام. با رحيم كه نمي دانم كجاست! كه نمي دانم چرا نمي آيد!
آخر كار خودم را كردم. اين چه كاري بود كه كردم؟
اين اتاق كوچك كه با تعجب به دور و بر آن نگاه مي كنم
خانه من است؟ آخ، مادرم را مي خواهم. آقا جان را.
خجسته را كه با هم كتك كاري كنيم.منوچهر را كه با او
بازي كنم. دايه جانم را، دده خانم و فيروز خان و حاج علي
را
كه نفهم كي صبح مي شود و كي شام! كي و چه طور غذا
پخته مي شود. كي سفره پهن مي شود! كي جمع مي شود!
حالا با اين همه ظرف كه در مطبخ تل انبار شده چه كنم؟
نه نبايد گريه كنم. دلم مي خواهد همه اين ها را در خواب
ديده باشم. صبح كه بيدار مي شوم در خانه خودمان باشم...
آه، صداي پاي رحيم است كه از پله ها بالا مي آيد. چه
قدر خوب است كه زنش شدم. چه قدر خوب است كه اينجا
هستم. در تالار باز و بسته شد. زندگي در خانه پدرم چه
سوت و كور بود. بي مزه بود. دِر قدر اتاقي كه در آن
نشسته بودم گشوده شد. خانه پدرم دور شد. همه چيز از
يادم
.رفت
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نامهٔ عاشقانه ازامام زمان..
استاد حامد کاشانی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🏴 🕊🕊🕊🏴