eitaa logo
دلنوشته های دلتنگی
105 دنبال‌کننده
9 عکس
10 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
پادشاهی در منطقه سر سبز و شاداب حکمرانی می کرد روزی بیمار شد و طبیبان از درمان بیماریش عاجز ماندند و از شاه عذر خود را خواستند و از دستشان کاری ساخته نیست شاهم مجبور شد جانشین خود را قبل از وفات اعلام نماید. شاه گفت من کسی را انتخای می نمایم که یک شب در قبری که برای من اماده کرده اند بخوابد! این خبر در سراسر کشور پخش شد ولی کسی پیدا نشد در قبر بخوابد تا اینکه یک مرد فقیر حاضر شد در قبر بخوابد فقط یک شب و فردا صبح پادشاه مردم شود. مرد فقیر در قبر خوابید و روزنه ای برای نفس کشیدن و هوا هم گذاشتند تا نمیرد و همه رفتند. در خواب دید که نکیر و منکر بااالای قبرش امدند سوال میپرسند و فقیر پاسخ می دهد تا اینکه پرسیدند؛در دنیا چه داشتی؟ فقیر گفت؛ فقط ی مرکب خر ناتوان داشتم هیچ چیز نداشتم. از رفتار فقیر با خر پرسیدند واینکه چرا در فلان و فلان روزها بر خر خود زیاد بار گذاشتی که توان بردنش را نداشت و پرسیدند و در فلان روز به خرت غذا ندادی مرد فقیر بخاطر این ظلم ها که بر خرش کرده بود چند شلاق اتشین خورد که برق از سرش پرید از خواب بیدار می شود و در وحشت در قبر ارام میگیرد تا اینکه صبح می شود و همه به دیدار پادشاه جدیدشان می ایند تا از قبر بیرونش کنند همین که قبر را باز می کنند مرد فقیر پا به فرار می گذارد و مردم پی او صدا می زنند پادشاه فراز نکن مرد فقیر با جیغ و داد می گوید به خاطر تنها خری که داشتم این قدر عذاب شدم اگر پادشاه همه مردم شوم وای به حالم... ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست هر چه خوردی مال مور و هرچی هستی مال گور هر چه داری مال وارث،هرچه کردی مال توست.... 🌺🌹دلنوشته های دلتنگی...🌹🌺 🌹 @serat230 🌹
داشتم از نماز میگفتم که جلو اومد گفت: می بخور، منبر بسوزان، نکن! . گفتم: منبر سوزاندن هست، بیچاره اونی که این منبر رو درست کرده چرا باید اونو بسوزنی؟! وقتی می بخوری و مست میشی و عقلت از کار میافته بعد راحت فحش میدی و تجاوز میکنی! تازه اگه آتیش دیگه‌ای نسوزونی.. خب اینا هم هست.. تازه ساکن میخانه بشی اون وقت دیگه کمتر میری خونه.. بیچاره اهل خونه.. اینم یه دیگه.. . بعد اینا چه ربطی به نماز داره.. خب نماز بخون، هم نکن.. . یه چیزی زیر لب گفت و رفت.. نفهمیدم چی گفت راستش.. 🌺🌹دلنوشته های دلتنگی...🌹🌺 🌹 @serat230 🌹
♦️تصاویری از پرنده مشهور ابابیل که در قرآن آمده و به فرمان خدا هزاران ابابیل با ریگ مانع از حمله فیل سواران به کعبه شدن. 🌺🌹دلنوشته های دلتنگی...🌹🌺 🌹 @serat230 🌹
سلام چقدر بازار شایعات داغ شده.... این متن رو دقیق بخونیم تا نسبت به بعضی پیام ها حساس تر بشیم....
yon.ir/mjid00 ⛔️ متن شایعه " ‌خرافات ... کارگردان مجید مجیدی در فیلم‌رنگ خدا در خاطراتش چنین نوشته :جهت تهیه قسمتی از فیلم به روستایی رفتیم بخاطر اینکه نخواهیم مسافتی را تا امامزاده های اطراف طی کنیم وبچه ها اذیت نشوند یک اتاقک کوچک شبیه امامزاده بنا کردیم و چند بازیگر نقش های خود را در آن قسمت ایفا کردند بعد از اتمام فیلمبرداری چون یک بنای معمولی بود آن را جهت لانه گزینی پرندگان سالم رها کردیم و رفتیم . بعد حدود دو سال خبردارشدم که امامزاده ساختگیمان تبدیل به زیارتگاه مهمی شده اول باور نکردم جهت حصول اطمینان به آن روستا سفر کردم دیدم واقعیت دارد برای روشنگری بااهالی صحبت کردم وگفتم که این اتاقک را ما بخاطر تهیه فیلم شبیه امامزاده درست کرده ایم اما دیدم مردم خصوصا پیران وبزرگان محل به شدت ناراحت شدند و حرف مرا توهین تلقی کردند و به گونه ای افراطی و احساساتی آن اتاقک را یک امامزاده شفا دهنده می دانند . دیدم اگر بیشتر پافشاری کنم احتمال دارد صدمه ببینم مصلحت دیدم که با اداره اوقاف آن منطقه صحبت کنم تا از آن طریق مردم را از این جهل برهانم به اداره اوقاف مراجعه کردم و موضوع را بیان کردم که ناگهان مسوول اوقاف برآشفته شد وگفت این حرفها چیست می زنی این امامزاده شجره نامه دارد و بعد شجره نامه اش را به من نشان داد من هم مات و مبهوت بدون خدا حافظی از آن محل خارج شدم که دم درب یکی از کارکنان اوقاف که آدم منطقی تری بود به من گفت دوست عزیز برای خودت دردسر درست نکن مردم این بنا را مقدس میدانند حالا هر چه تو می خواهی دست وپا بزن بعد تازه فهمیدم ریشه جهل وخرافات در مردم چقدر عمیق است " 🔴 در پاسخ به شایعه "خاطره مجید مجیدی از ساخت یک امامزاده جعلی !!" : 1️⃣ این شایعه صحت ندارد و چنین خاطره ای از "مجید مجیدی" و هیچ کارگردان دیگری یافت نمی شود! 2️⃣ نسخه های اولیه این متن از قول یک کارگردان تلویزیونی منتشر شد که عدم ذکر نام وی، نام منطقه، نام امامزاده جعلی و... همگی نشانه غیرواقعی بودن آن بود! بعدها از نام آقای مجیدی صرفا برای اعتبار بخشی به این متن جعلی استفاده شد! yon.ir/mjid01 3️⃣ نویسنده در حالی ادعا کرده جهت اذیت نشدن بچه ها به امامزاده نرفتیم و یک امامزاده ساختیم، که اعتراف کرده به روستایی که امامزاده در آن بوده رفته است! آیا رفتن به یک مکان عمومی سخت تر بوده یا ساختن یک بنا! 4️⃣ ادعای برخورد عجیب اداره اوقاف منطقه، جهت القای شبهه عدم اعتبار تمام امامزاده هاست! در حالیکه ثبت هر امامزاده روند خاص خود را دارد! yon.ir/mjid02 5️⃣ برخلاف ادعای متن در مورد پذیرش و رسمیت دادن به امامزاده های جعلی، شاهد تخریب و امحای بقاع جعلی و موارد فاقد شناسنامه معتبر در سطح کشور بوده ایم! shayeaat.ir/post/367 🌷حق جو و حق طلب باشیم🌷 🌺🌹دلنوشته های دلتنگی...🌹🌺 🌹 @serat230 🌹
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 چند لحظه خلوت با خودم.... معلم به بچه ها گفت : تو یه کاغذ بنویسید به نظرتون شجاع ترین آدما کیان ؟ بهترین متن جایزه داره یکی نوشته بود: غواص که بدون محافظ تواقیانوس با کوسه ها شنامیکننه یه نفر نوشته بود : اونا که شب میتونن تو قبرستون بخوابن یکی دیگه نوشته بود : اونایی که تنها چادرمیزنن تو جنگل از حیوونا نمیترسن . و... هر کی یه چیزی نوشته بود اما این نوشته دست ودلشو لرزوند ، تو کاغذ نوشته شده بود : شجاع ترین آدما اونان کـه خجالت نمیکشن و دست پدرمادرشونو میبوسن...نه سنگ قبرشونو... قطره اشکی بر پهنای صورت معلم دوید.به همراه زمزمه ای افسوس منهم شجاع نبودم یادمون باشه تو خونه ای که [بزرگترها] کوچک میشن [کوچکترها] هرگز بزرگ نمیشن قدر این دو تا گوهر بی همتا را تا هستند بدونم. ... 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🌺🌹دلنوشته های دلتنگی...🌹🌺 🌹 @serat230 🌹
🌺🌹دلنوشته های دلتنگی...🌹🌺 🌹 @serat230 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹دلم می‌خواهد! ▫️وقتی بنای مخالفت با جوجه ای به نام "دلم می‌خواهد" نداشته باشیم، این جوجه تبدیل به غول بی شاخ و دم و اژدهای وحشتناک و بی‌رحمی خواهد شد که ما را به اسیری خواهد کشید؛ نه می‌میریم که از دستش راحت شویم و نه اجازه حیات به ما خواهد داد. نه می‌توانیم از او به جایی شکایت کنیم و نه جای دفاعی برای ما باقی می‌گذارد. 🌺🌹دلنوشته های دلتنگی...🌹🌺 🌹 @serat230 🌹
ﺯﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ؟ ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﺎﺩﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ؟ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ 3ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺑﻌﺪﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ طناب ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍي ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ طناب ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ، ﻭ ﺍﻻﻥ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ . ﻫﻨﻮﺯ ﺻﺤﺒﺖ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ، درب خانه حضرت داوود را زدند، و ايشان اجازه ورود دادند، ده نفر از تجار وارد شدند و هرکدام کيسه صد ديناري را مقابل حضرت گذاشتند، و گفتند اينها را به مستحق بدهيد. حضرت پرسيد علت چيست؟ ايشان گفتند در دريا دچار طوفان شديم و دکل کشتي آسیب ديد و خطر غرق شدن بسيار نزديک بود که درکمال تعجب پرنده اي طنابی بزرگ به طرف ما رها کرد. و با آن قسمتهاي آسيب ديده کشتي را بستيم و نذر کرديم اگر نجات يافتيم هر يک صد دينار به مستحق بدهيم حضرت داوود رو به آن زن کرد و فرمود: خداوند براي تو از دريا هديه ميفرستد، و تو او را ظالم مي نامي. اين هزار دينار بگير و معاش کن و بدان خداوند به حال تو بيش از ديگران آگاه هست. خالق من بهشتي دارد، «نزديک زيبا و بزرگ»، و دوزخي دارد به گمانم «کوچک و بعيد» و در پي دليلي ست که ببخشد ما را، گاهي به بهانه ی دعايي در حق ديگري... شايد امروز آن روز باشد 🌺🌹دلنوشته های دلتنگی...🌹🌺 @serat230
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 هر چه دلت خواست نه آن می شود هر چه خدا خواست همان می شود 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🌺🌹دلنوشته های دلتنگی...🌹🌺 @serat230
🌺🌹دلنوشته های دلتنگی...🌹🌺 ✍ دلنوشته های دلتنگی 👇 @delneveshteha
💢 🔸 ۲۴ بهمن ۵۰| ۶۰ نفر زیر بهمن خفه شدند شاهنشاه در سن موریتس اسکی می کرد!! 🔹 ۲۹ اسفند ۹۷| بر اثر بارندگی‌های شدید در استان‌های گلستان و مازندران سیل جاری شد. این سیل‌ها موجب خسارت‌های مالی برای ساکنین این استان‌ها و همچنین فوت دو کودک شد ولی آقای استان دار گلستان در سفر خارج از کشور به سر میبرد 🔸 ۳ فروردین ۹۸| رئیس جمهور هم که در جزیره قشم به سر می‌برد بعد از گذشت ۳ روز از وقوع سیل سهمگین در گلستان، تنها به تماس تلفنی با مسئولان اکتفا کرده است. ✍ آقایان این مردم انقلاب کردند تا این روحیه های طاغوتی خفه شوند. مردم از روحیه طاغوتی متنفرند چه با کروات باشد چه با یقه آخوندی!! 🌺🌹دلنوشته های دلتنگی...🌹🌺
حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا -1 💠﷽💠 💠 تقصیر من است یا ؟ 🔴 : 💠 به راحتی می‌شود آدم‌ها را با حرف‌هایشان شناخت. فرض کنید یک خودکار روی طاقچه است! 👈 به یکی می‌گویی برو بیار. می‌رود می‌گردد. خودکار هست [اما] پیدایش نمی‌کند. می‌گوید: «نمی‌بینم». 👈 به دومی می‌گویی برو. [خودکار] هست [اما] پیدایش نمی‌کند. می‌گوید: «نیست». 💠آن که می‌گوید نمی‌بینم یک دارد؛ آن که می‌گوید نیست، یک شخصیت. 💠آن که می‌گوید نمی‌بینم ... و نقص‌ها را متوجه می‌داند. فردا اگر اتفاق ناخوشی در زندگی‌اش افتاد، پای خدا [را] وسط نمی‌کشد، به حساب خودش می‌گذارد، چون اینجا به حساب خودش گذاشت. گفت ضعف من هست. «من» نمی‌بینم. 💠 اما آن که می‌گوید« نیست» ... فردا هر اتفاقی بیفتد، می‌کند. به دوش خدا، روزگار، ( و...) می‌اندازد. 🔅من و شما از کدام دسته‌ایم؟ 🌺🌹دلنوشته های دلتنگی...🌹🌺 @serat230
هدایت شده از خبرگزاری رسا
bazrpashiok[1].pdf
2.95M
🔸فایل پی دی اف کتاب «فصل بذرپاشی» 🆔 @rasanews_agency
داستان واقعی یک مسافر 👇 👨‍✈️سلام. چند روز پیش سفری با اسنپ داشتم.(بعنوان مسافر). اونروز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم، آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود. راننده حدودا ۴۰ سال داشت و آرامش عجیبی داشت و باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیم بگم. هیچی نگفت و فقط گوش میکرد. صحبتم تموم که شد گفت یه قضیه‌ای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹ تومنی ۱۲ شده بود. گفتم بفرمایید. برام خیلی جالب بود و برای شما از زبان راننده می‌نویسم. 🔘یه مسافری بود هم سن و سال خودم ، حدودا ۴۰ساله. خیلی عصبانی بود. وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت: چرا انقدر همکاراتون ......(یه فحشی داد) هستند. از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود. گفتم چطور شده، مسافر گفت: ۸ بار درخواست دادم و راننده‌ها گفتن یک دقیقه دیگر میرسند و بعد لغو کردند. من بهش گفتم حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن. 🔘این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت حکمت کیلو چنده و این چیزا چیه کردن تو مختون و با گوشیش تماس گرفت. مدام پشت گوشی دعوا میکرد و حرص می‌خورد.( بازاری بود و کلی ضرر کرده بود). حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد و من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم. سن خطرناکی هست و معمولا همه تو این سن فوت میکنن. چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول میکشه. 🔘من سر پرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ..... هستم و مسافر نمی‌دونست. خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی!!! دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم. من اونموقع شیفت بودم و بیمارستان بودم. تازه اونموقع فهمید که من سرپرستار بخشم. اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد. گفتم دیدی حکمتی داشته. خدا خواسته اون ۸ همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری. تو فکر رفت و لبخند زد. من اونموقع به شدت ۴ میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ کسی نبود به من قرض بده. رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم. تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود! حکمت خدا دو طرفه بود. هم اون مسافر زنده موند و من هم سکه رو ۴میلیون و چهارصد هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد. همیشه بدشانسی بد شانسی نیست. ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم. 🔘اینارو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باطری و زاپاسم ناراحتیمو فراموش کردم. من هم به حکمت خدا فکر کردم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸بغض و اشک استاد ۹۵ ساله ایرانی دانشگاه هاروارد در یک ارتباط زنده با برنامه تلویزیونی در ایران 🔹استاد احمد مهدوی دامغانی نزدیک به ۳۵ سال می‌شود که به ایران نیامده است. 🔹استاد دامغانی: جسمم در آمریکاست اما ۳۵ سال است که هر شب در خواب به ایران می‌آیم/ امیدوارم پیش از مرگم امام رضا(ع) را زیارت کنم و در مشهد دفن شوم. 🌺🌹دلنوشته های دلتنگی...🌹🌺 @serat230‍ ارتباط با ادمین: @
سلام این روزها میبینیم که یه عده ... از ترس کرونا با مردم دست نمیدن ، باشه ، قبول ولی کاش از ترس خدا هم : 👈 با نامحرم دست نمی‌دادند ! 👈 به مال حرام دست نمی زدند ! 👈 به بیت المال دست درازی نمی کردند ! 👈 از کم کاری و کم فروشی دست می کشیدند ! 👈 از یتیمان دستگیری میکردند ! 👈 و .... وقتی برای اون بیماری جسمی "احتمالی" اینقـدر اهمیت قائلند ؛ ولی چرا اهمیتی برای این بیماری روحی "قطعی" قائل نیستند ؟؟؟ اندکی تفکر.....🤔🤔🤔🤔🤔 🌺🌹دلنوشته های دلتنگی...🌹🌺 @serat230
37.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه طلبه هستی این کلیپ رو گوش بده تا هم باور کنی صاحب داری هم قدر خودتو بیشتر بدونی واقعا ارزش دانلود داره 🌷🌷اهداف و آداب طلبگی🌷🌷 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1237254201C3af4e31f2a
هدایت شده از 🌏 دنیای عجایب 🌏
چشم بعد از گریه این شکلی میشه، حالا هی واسه آدمای اشتباه و بی ارزش گریه کنین🙄 🌍 @Ajibehaa 🌍
هدایت شده از 🌏 دنیای عجایب 🌏
چند سالتون بود فهمیدین آمریکا و روسیه چهار کیلومتر فاصله دارن؟ 🌍 @Ajibehaa 🌍
سلام علیکم عرض ادب و احترام امشب داشتم فکر می کردم به 1299/12/29🤔 دقیقا صد سال قبل اون شب آخرین شب قرن بود و امشب هم آخرین شب قرن... از اونهایی که اون شب بودند و نوروز اون سال را جشن گرفتند شاید تعداد انگشت شماری زنده باشند....😔 البته اونم شاید... حتی اسمی هم از خیلی‌ها شون نیست... فقط یک قاب عکس از بعضی هاشون رو طاقچه بعضی خونه ها هست... ولی اونا همه رفتند و با اعمال خودشون محشورند... اما اون چیزی که ذهنمو مشغول کرد این بود که...🤔 چشم به هم بزنیم شده دقیقا صد سال آینده... یعنی 1499/12/29... اون وقت هیچ کدام ما نخواهیم بود... حتی بچه های ما هم دیگه نیستند... اون موقع کجاییم... شاید گوشت و پوست بدنمون هم خوراک مورها شده باشد... اما خودمون کجا خواهیم بود... رفتم به حال و هوایی که قبل از طلبه شدنم داشتم.... بیت شعری که شاید یکی از دلایل طلبه شدنم بود... 👇🏻 🌷🌷روز ها فکر من این است و همه شب سخنم...🌷🌷 🌷🌷که چرا غافل از احوال دل خویشتنم...🌷🌷 🌷🌷از کجا آمده ام،آمدنم بهر چه بود...🌷🌷 🌷🌷به کجا میروم آخر ننمایی وطنم...🌷🌷 اما... جواب این سوالات در بیت بعد اومده... 🌷🌷مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک... چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم...🌷🌷 صد سال آینده مثل امشب نسل ما دور هم نشسته اند و دارند متناسب با علم اون روز با وسایل ارتباطی موجود که نمی‌دونیم چیه به هم تبریک میگن سال جدید و آغاز قرن جدید رو... اون موقع هیچ کدام از آنها اصلا نمیدانند کرونا چیه... نمی‌دونند مردم ما چه سختی هایی در این سال کرونایی کشیدند... نمیدونند چقدر فشار اقتصادی کمر جامعه را خم کرد... نمیدونند چقدر پدر شب عید شرمنده زن و بچش شد... اصلا براشون هم مهم نیست الان چه اوضاعی هست.... همینطور که ما هیچ اطلاعی از صد سال قبل نداریم و اصلا هم برامون مهم نیست اون موقع چه اوضاعی بوده و چه مشکلاتی ... بگذریم.... بعد از این همه فکر و پرحرفی به یک نتیجه رسیدم... اونم شعری که اولین بار از آیت الله مجتهدی رحمة الله علیه شنیدم.... 🌷🌷🌷🌷دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ...🌷🌷🌷 🌷🌷🌷ای هیچ ز بهر هیچ بر هیچ مپیچ...🌷🌷🌷 در هر حال امیدوارم سال جدید و قرن جدید براتون آغاز یک دوره شادی و نشاط و خوشبختی باشه و سالی پر از خیر و برکت در سایه بندگی خدا براتون آرزو می کنم. امیدوارم اگر کدورت و یا ناراحتی از بنده دارید حلال بفرمایید. خواهشمندم برای بنده هم دعا بفرمایید. اقل الطلبه 1399/12/29 ساعت22