eitaa logo
دلنوشتـه🇵🇸
8.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
800 ویدیو
11 فایل
بـسـم الله الـرحمن الـرحیم حرمت بس که شبيه است به محراب نماز هرکه آمد به تماشاي تو در سجده فتاد کپی با ذکر صلوات آزاد حرفاتونو اینجا میخونم payamenashenas.ir/delneveshtehrj
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ سر صبح بردن نام حسین بن علی میچسبد: السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ♥️ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ✍ @delneveshtehrj
هر آنکس که نمک گیرِ سرِ خوانِ شما باشد دگر در حلقه دامت اسیر و مبتلا باشد یکی دیدم دعا می‌کرد با جان و دلی عاشق خوشا آن دل که در عمرش گرفتارِ رضا باشد ✍ ️@delneveshtehrj
🕳 با طناب کسی تو چاه رفتن ✔️شبی هنگام خواب، صاحب خانه متوجه دزدی شد که وارد خانه شده است. صاحب خانه با زیرکی و به دروغ، به همسرش گفت مقداری پول در چاه داخل حیاط پنهان کرده ام تا از دست دزدان در امان باشد، دزد که صدای صاحب خانه را شنید فریب حرف صاحب خانه را خورد و خوشحال به داخل چاه رفت، سپس صاحب خانه به زنش گفت خانم چون هوا خیلی گرم است امشب رختخواب را در حیاط روی در چاه پهن کن، دزد که در پی یافتن پول به داخل چاه رفته بود هنگامی که از یافتن پول نا امید شد خواست که از چاه بیرون بیاید، اما دید که صاحب خانه روی در چاه خوابیده و به همسرش وعده خرید طلا می دهد و می گوید برای تو چنین و چنان می کنم، دزد از داخل چاه بلند فریاد زد، آهای زن صاحب خانه، من با طناب شوهرت به چاه رفتم، اما تو مواظب باش با طناب او در چاه نروی. بدین ترتیب دزد به دام افتاد. ✍ ️@delneveshtehrj
جا برایِ منِ گنجشک زیاد است ولی به درختانِ خیابانِ تو عادت دارم... ✍ ️@delneveshtehrj
دلنوشتـه🇵🇸
جا برایِ منِ گنجشک زیاد است ولی به درختانِ خیابانِ تو عادت دارم... #علی_اکبر_رشیدی #امام_رضا ✍ ️
🍃 من که گنجشکم، دلم برگی ست در آغوشِ باد شیر هم باشم دلم میمیرد از دلتنگی ات... ✍ ️@delneveshtehrj
✨ 💌عاشق که نباشی ؛ "پاییز" می شود مثلِ تمامِ فصل ها ... نه با آمدنش ذوق می کنی ، نه از رفتنش دلت می گیرد . عاشق که نباشی ؛ حواست به ته مانده ی پس اندازِ توی جیبت است ، یا اضافه ی پولی که از راننده ی تاکسی می گیری ... و دغدغه ات این است که امروز چای ات را با قند بنوشی یا بدونِ قند . عاشق که نباشی ؛ برگ های سبز و نارنجی ، برایت شبیهِ هم اند و کافه ها فقط یک مکان معمولی اند برایِ نشستن و نفس کشیدن ... آدم ها بدونِ تفکیکِ جنسیت ، در ذهنت تداعی می شوند ، شعر ، فقط ترکیبِ کلمات است و موسیقی ، فقط تلفیقِ نت ها و حنجره ... عاشق که نباشی ؛ جهانت هیجانِ زیادی برایِ لبخند ندارد ، اما خیالت راحت است که کسی را هم برایِ از دست دادن نداری . عاشق که نباشی ؛ پیر می شوی اما موهایت سیاه می مانَد ...! ♥️ ✍ @delneveshtehrj
📚 ملانصرالدین برای خرید پاپوش نو راهی شهر شد، در راسته ی کفش فروشان انواع مختلفی از کفش ها وجود داشت که او می توانست هر کدام را که می خواهد انتخاب کند. فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا ملا آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد. ملا یکی یکی کفش ها را امتحان کرد، اما هیچ کدام را باب میلش نیافت. هر کدام را که می پوشید ایرادی بر آن وارد می کرد. بیش از ده جفت کفش، دور و برِ مُلّا چیده شده بود و فرشنده با صبر و حوصله ی هر چه تمام به کار خود ادامه می داد. ملا دیگر داشت از خریدن کفش ناامید می شد که ناگهان متوجه ی یک جفت کفش زیبا شد. آنها را پوشید. دید کفش ها درست اندازه ی پایش هستند. چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد. بالاخره تصمیم خود را گرفت. می دانست که باید این کفشها را بخرد. از فروشنده پرسید: قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟ فروشنده جواب داد: این کفش ها، قیمتی ندارند. ملاگفت: چه طور چنین چیزی ممکن است. مرا مسخره می کنی؟ فروشنده گفت: ابدا، این کفش ها واقعا قیمتی ندارند، چون کفش های خودت است که هنگام وارد شدن به مغازه به پا داشتی... ❗️این داستان زندگی اکثر ما انسان هاست. همیشه نگاهمان به دنیای بیرون است. ایده آل ها و زیبایی ها را در دنیای بیرون جست وجو می کنیم. خوشبختی و آرامش را از دیگران می خواهیم. فکر می کنیم مرغ همسایه غاز است. خودکم بینی و اغلب خودنابینی باعث می شود که انسان خویشتن را به حساب نیاورد و هیچ شأنی برای خودش قائل نباشد❗️ ✍ ️@delneveshtehrj
ز بند غم ز هیاهوی غصه آزاد است کسی که مرغ دلش شد فقط اسیر حسین ✍ ️@delneveshtehrj
✨ سر صبح بردن نام حسین بن علی میچسبد: السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ♥️ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ✍ @delneveshtehrj
دلی ده که در حرص و آز بر ما باز نشود و قـناعــتی ده که چشم امید ما جز بروی تو باز نشود دستم گیر که دست آویــز ندارم و عـذرم بپذیر که پای گریز ندارم ✍ ️@delneveshtehrj
✨ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ...! +من توبه کنم قبول میکنی..؟ _وقتی که توبه میکنی.. ♥️ ✍ @delneveshtehrj
✨ همه ما عاشق آفریده شده‌ایم اما معشوقمان را خودمان انتخاب می‌کنیم ♥️ ✍ @delneveshtehrj
✨ ﻧﮕﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻧﮕﺎﻫﺖ ، ﺍﻟﮑﯽ! ﻣﺜﻼ ﺭﻓﺘﻪ ﺯ ﺳﺮ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯾﺖ ، ﺍﻟﮑﯽ! ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺻﻼ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻩ ﻣﯿﺎﯾﯽ ﯾﺎ ﻧﻪ … ﻣﺜﻼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺩﻟﻬﺮﻫﺎﯾﺖ ، ﺍﻟﮑﯽ! ﻫﺮﺷﺐ ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﺧﻮﺷﯽ ﺍﻭﻝ ﺷﺐ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻢ … ﻣﺜﻼ ﻏﻢ ﻧﺸﺪﻩ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯾﺖ ، ﺍﻟﮑﯽ! ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻫﻤﻪ ﻗﺼﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺧﺒﺮﻧﺪ … ﻣﺜﻼ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﻟﻢ ﺍﻫﻞ ﺷﮑﺎﯾﺖ ، ﺍﻟﮑﯽ! ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺧﻮﺏ ﻭ ﻣﺘﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ … ﻣﺜﻼ ﺳﮓ ﻧﺸﻮﻡ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ، ﺍﻟﮑﯽ ♥️ ✍ @delneveshtehrj
همیشه یک راه حل دیگر هم وجود دارد ✏ روزگاری یک دهقان در قریه زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد. دهقان دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد دهقان نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر دهقان ازدواج کند قرض او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: ... اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود. این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت! سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد. دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود. در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است.... و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است. ✍ ️@delneveshtehrj
بهار شو بیا در آغوشم … بگذار تمام شکوفه ها در دستهای من برویند…! ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ ✍ ️@delneveshtehrj
بنشین که تو را نیست کسی یارتر از من... ✍ ️@delneveshtehrj
پنجشنبه‌ۍ آخره ساله و داریم به استقبال بهار مۍرویم ، در حالیڪه نه مثل یمن زیر بمباران دشمنیم نه مثل غزه، در خاڪ و خون نه مثل سوریه و عراق، داعش‌زده نه مثل افغانستان، گرفتار طالبان نه مثل پاریس، وحشت‌زده و این همه را شهدا و ڪه خون دادند تا ما در آرامش بمانیم.... ✍ ️@delneveshtehrj
🏴✨ دلم روشن نگاهم گرم حالم احسن‌الاحوال به لطف تو چه سالۍ مۍشود امسال ڪه ایران در تو مۍبیند بهار سرزمینش را ڪنار سفره هفت سینش را ‌شهادت‌امام‌موسی‌کاظم‌ع‌برهمگان‌تسلیت.. ✍ ️@delneveshtehrj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فردا که هر کسی به شفیعی برد پناه چشم تمام خلق به موسی بن جعفر است... ✍ ️@delneveshtehrj
♥️🤚 دوای دردِ مــــرا هیچکس نمیفهمد... به جزکسی که شب جمعه کــربلا رفته... 👇 اَلسَّـــلامُ عَلَـــى الْحُسَیْنِ وَ عَلـى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلـــــى اَولادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🥀 ✍ ️@delneveshtehrj
دلنوشتـه🇵🇸
#شب_زیارتی_اربابم♥️🤚 دوای دردِ مــــرا هیچکس نمیفهمد... به جزکسی که شب جمعه کــربلا رفته... #همه_
بــــا نیـم نگـاهِ مهـربانــت بنویــس آقـا بـه عطـای بی کرانت بنویـــس آمد دگر،آخرین شـب جمعه ی سال در زُمـره ی خِیـل زائرانـت بنویـس ✍ ️@delneveshtehrj
در این هوای بهاری، شدم دوباره هوایی بهار می‌رسد اما، بهار من! تو کجایی؟ چه برکتی،چه نویدی،چه‌سبزه‌ای‌و چه عیدی؟ به سال نو چه امیدی؟ اگر دوباره نیایی ✍ ️@delneveshtehrj
اوّل‌دفترِسالم بنویسید حسین برڪت روزی و مالم بنویسید حسین 🌸 ✍ ️@delneveshtehrj
•|یاباب‌الحوائج|• . . وا می کند بر روی ما بن‌بست ها را باب الحوائج شد بگیرد دست ها را «قاسم صرافان» ✍ ️@delneveshtehrj
🍂 سال هم که نو شود، از بهار خبری نیست طرف‌های ما بهار... با حضور "تـو" می‌آید ✍ ️@delneveshtehrj