هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنج شنبه است و ياد درگذشتگان😔
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
❣ التماس دعا ❣
پنجشنبه ها و بوی حلوای خیرات،
یاد آدم های رفته و عکس های یادگاری،
دلتنگی های اجباری...💔😔
یادی کنیم از درگذشتگان،
پدران و مادران آسمانی
با ذکر فاتحه و صلوات🌹
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
پدرم یه بار که یه آدم مهمی فوت کرده بود گفت «میگن وقتی اسکندر مقدونی داشت میمُرد توی بستر به اطرافیانش گفت وقتی من رو دارید دفن میکنید دستم رو از گور بیرون بگذارید تا همه مردم دستِ خالی من رو ببینند که اسکندرِ جهان گشا که نصف دنیا رو تصرف کرد وقتی مُرد با دست خالی رفت و هیچ چیزی نتونست با خودش ببره»
این حکایت همیشه به یادم موند و امشب که یکی از بستگان فوت کرد دوباره به یادش افتادم !!!
به قول سهراب سپهری :
رود دنیا جاریست
زندگی آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی که به هنگام ورود آمده ای
دست ما در کف این رود به دنبال چه میگردد؟
《 #هیچ #ودیگرهیچ !!! 》
🌐
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
🔻چاقی یکی از علل ایجاد کبد چرب
✍افراد چاق روزی یک عدد سیب با پوست بخورند
تا کبد را پاکسازی کنند
✍وهمچنین مصرف روزانه درصبح ناشتا
از ابتلا به سرطان درامان نگه میدارد...
👇👇
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺آخرهفته تون زیبا
🍃یه آرزوی زیبا
🌺یه دعای قشنگ
🍃برای تک تک شمامهربانان
🌺الهی شادیاتون زیادغم هاتون کم
🍃و زندگیتون پراز عشق باشه
🌺درکنار خانواده خوش باشید❣
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ثروت
🌟روز پنجشنبه ۲ رڪعت نماز بـہ
نیت ڪسب مال و ثروت بخواند و
سپس سوره یاسین بخواند و این
عمل را تا ۳ روز به عمل آورد اکمل
خواهد بود
📕گوهر شب چراغ جلد ۲ ص ۱۵۷
#اجابت_حاجات
🌟هر ڪس”سوره حدید”را جھت
برآمدن حاجـت در شب جمـعہ ۷ بار
بدون فاصـله و پشت سر هـم بخواند
اثر عجیب دارد
📖مشکل گشای معنوی
#درمان_تنگی_نفس
🌟بہ جهت تنگے نفس(آسم یا آلرژی)آیه ۱۱ سوره فرقان را بخواند
📗درمان با قران۶۶
#خلاصی_از_زندان
🌟هـرگاه ڪسی در زندان باشد
هر روز ۱۰۲۱ بار بخواند به زودے
خلاص شود
یا خالِصُ یا خَلّاص یا خِضرُ یا اِلیاس
📓کونوز الاسرار ۴۷/۲
#تبدیل_دشمنی_به_دوستی
🌟“سوره مبارڪه تحریم” را به جهت
مهربانے دشمن ۲۱ مرتبه با نیت خالص,بخواند دشمنی تبدیل به دوستی گردد
📘خواص آیات قرآن۱۷۸
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#ذڪر_درمانے #ادای_قرض
اگر کسی #مقروض است
و نمی تواند قرض خود را پرداخت کند
40 روز متوالی که شروع آن پنجشنبه باشد
در هر روز96 مرتبه اسم « #الوفی» را بخواند
📚 مخازن ۴۹۵/۱
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
#سرگذشت_واقعی #شهیده_زینب_کمائی
⭕️ #من_میترانیستم ⭕️
👈قسمت 3️⃣3️⃣
زینب هم خیلی دلش می خواست با آنها به بیمارستان برود، ولی سن و سالش کم و خیلی هم لاغر و ضعیف بود. او آرام نمی نشست. هر روز صبح به جامعه ی معلمان که دو ایستگاه پایین تر از خانه ی ما بود می رفت. جامعه ی معلمان در زمان جنگ فعال بود. یک کتابخانه داشت و کارهای فرهنگی انجام می داد. زینب که دختر نترس و زرنگی بود، صبح برای کار به آنجا می رفت و ظهر به خانه برمی گشت. گاهی وقتها هم شهلا همراهش به آنجا می رفت. جامعه ی معلمان با خانه ی ما فاصله ی زیادی نداشت. آنها پیاده می رفتند و پیاده برمیگشتند. زینب آن سال، سوم راهنمایی بود. ولی شش ماه از سال می گذشت و همه ی بچه های از کلاس و درس عقب مانده بودند. این موضوع خیلی مرا عذاب میدادہ دلم نمی خواست بچه هایم از زندگی عادیشان عقب بمانند، ولی راهی هم پیش پایم نبود. بعضی از روزها برای سرزدن به مینا و مهری به بیمارستان شرکت نفت می رفتم. از اینکه خوابگاه داشتند و با دوستانشان بودند، خیالم راحت بود. آنها کارهای پرستاری و امدادگری مثل آمپول زدن و بخیه کردن را کم کم یاد گرفتند. یک روز که به بیمارستان رفته بودم، با چشم های خودم دیدم که مرد عربی را که ترکش خورده بود به آنجا آورده بودند. آن مرد، هیکل درشستی داشت و سر تا پایش خونی بود. با دیدن آن مرد خیلی گریه کردم و به خانه برگشتم و پیش خودم به دخترهایم افتخار کردم که میتوانند به زخمی ها کمک کنند.
یکی از روزهای بهمن ۵۹. یک هواپیمای عراقی، بیمارستان شرکت نفت را به باران کرد. مینا و مهری هم آن روز بیمارستان بودند. زینب در جامعه ی معلمان خبر را شنید. وقتی به خانه آمد، ماجرای بمباران را گفت. باشنیدن این خبر، من سراسیمه به مسجد سراغ مهران رفتم. در حالی که گریه می کردم، در مسجد قدس منتظر مهران ایستادم. مهران که آمد، صدایم بلند شد و گفتم: مهران، خواهرهایت شهید شدند... مهران، گل بگیر تا روی جنازه ی خواهرهایت بگذارم... مهران، مینا و مهری را با احترام خاک کن. نمی دانستم چه میگویم. انگار که فایز میخواندم و گریه می کردم. نفسم بند آمده بود. مهران که حال مرا دید، آرامم کرد و گفت: مامان، نترس، نزدیک بیمارستان بمباران شده. مطمئن باش دخترها صحیح و سالم هستند. به بیمارستان هیچ آسیبی نرسیده، من خبرش را دارم. با حرف های مهران آرام شدم و به خانه برگشتم. با اینکه رضایت کامل داشتم دخترها در بیمارستان کار کنند، ولی بالاخره مادر بودم. بچه هایم عزیز بودند. طاقت مرگ هیح کدامشان را نداشتم.
شب ها در تاریکی کنار نور فانوس، من و مادرم با شهلا و زینب و شهرام می نشستیم.صدای خمپارهه ها قطع نمی شد. مخصوصاً شب ها سر و صدا بیشتربود. چندین بار نزدیک خانهٔ ما هم خمپاره خورد. با وجود این خطرها، راضی به ماندن در خانه مان بودیم. در خانه ی خودم احساس راحتی و آرامشی می کردم. راضی بودم همه با هم کنار هم کشته بشویم، اما دیگر آواره نشویم. همیشه هم اعتقاد داشتم که اگر میل خدا نباشد، برگی از درخت نمی افتد. اگر میل خدا بود، ما زیر توپ و خمپاره هم سالم می مانديم وگرنه که همان روزهای اول جنگ ما هم کشته می شدیم.
اسفندماه، مهرداد از جبهه ی آبادان آمد و مهران خبر برگشتن ما را به اش داد. مهرداد لباس سربازی تنش بود و یک اسلحه هم در دستش بود. او با توپ پر و عصبانی به خانه آمد. آمد که لب باز کند و دوباره ما را مجبور به رفتن کند، که مادرم او را نشاند و همه ی ماجراهای تلخ رامهرمز را برایش گفت. شهرام و شهلا و زینب هم وسط حرف های مادرم چیزهایی می گفتند. مهرداد از شدت عصبانیت سرخ شده بود. او از من و بچه ها شرمنده شده بود و چیزی نمی توانست بگوید. مهران و مهرداد هنوز هم با ماندن ما در آبادان مخالف بودند. از طرفی نگران توپ و خمپاره و هواپیما بودند و از طرف دیگر، مواد غذایی در آبادان پیدا نمی شد و آنها مجبور بودند خودشان مرتب نان و مواد غذایی تهیه کنند و برای ما بیاورند که کار آسانی نبود. اول جنگ، رزمنده ها در پایگاههای خودشان هم مشکل تهیهٔ غذا را داشتند؛ ما هم اضافه شده بودیم. پسرها هر روز نگران بودند که ما بدون نان و غذا نمانیم.
مهران، دوستی به نام حمید يوسفيان داشت. خانوادهٔ حمید بعد از جنگ به اصفهان رفته بودند. حمید به مهران پیشنهاد کرد که خانهای در اصفهان محلهٔ دستگرد، خیابان چهل توت و در نزدیک خانهٔ خودشان برای ما اجاره کند و هرچه زودتر ما را از آبادان به اصفهان ببرد. مهران قبول کرد و همراه حمید یوسفیان به اصفهان رفت که انجا را ببینید و اگر خوشش آمد، خانه ای اجاره کند. خانوادهٔ محمد، آدمهای با معرفت و مومنی بودند. آن ها به مهران کمک کردند و یک خانه ی ارزان قیمت در محله ی دستگرد اجاره کردند.
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
#سرگذشت_واقعی #شهیده_زینب_کمائی
⭕️ #من_میترانیستم ⭕️
👈قسمت 4️⃣3️⃣
مهران به آبادان برگشت. دو ماهی بود که ما آبادان بودیم. در این مدت، برق نداشتیم و از آب شط هم استفاده می کردیم. از اول جنگ، لوله ی آب تصفیه ی شهری قطع بود و ما مجبور بودیم از آب شط که قبلا فقط برای شست وشو وآبیاری، باغچه بود، برای خوردن و پخت غذا استفاده کنیم. با همه ی این سختی ها حاضر نبودم برای بار دوم از خانه ام جدا شوم ولی مهران و مهرداد به ما اجازه ی ماندن نمی دادند. زینب گریه می کرد و اصرار داشت که آبادان بماند، او حاضر نبود به اصفهان برود. مهران که به زور با ماندن مهری و مینا در بیمارستان، آن هم باش شرط و شروط راضی شده بود، وقتی حال زینب را دید، گفت: همه ی دخترها باید به اصفهان بروند و مینا و مهری هم حق ماندن ندارند. مینا، که وضع را اینطوری دید و می دانست که اگر کار بالا بکشد، مهران و مهرداد دوباره بنای مخالفت با آنها را می گذارند، زینب را توی اتاق برد و باهاش حرف زد. مینا به زینب گفت: مامان به تو و شهلا و شهرام وابسته تر است. مامان طاقت دوری تو را ندارد، تازه تو هنوز کلاس سوم راهنمایی هستی؛ اگر در آبادان بمانی خیلی از درس عقب می مانی. اگر تو بنای مخالفت را بگذاری و همراه مامان به اصفهان نروی، مهران و مهرداد، من و مهری را هم مجبور می کنند که با شما بیاییم، آن وقت هیچ کدام نمیتوانیم در آبادان بمانیم و به شهرمان کمک کنیم، تو باید کنار مامان بمانی تا مامان غصه ی دوری مارا تحمل کند. زینب، که دختر مهربان و فهمیده ای بود و حاضر به ناراحتی خواهرهایش نبود، حرف مینا را قبول کرد. او باوجود علاقه ی زیادش برای ماندن در آبادان که این علاقه کمتر از علاقه ی مهری و مینا هم نبود، راضی به رفتن شد. هروقت حرف من وسط می آمد، زینب حاضر بود به خاطر من هرچیزی را تحمل کند. مینا به او کفت: مامان به تو احتیاج دارد. زینب باشنیدن همین یک جمله راضی به رفتن از آبادان شد. از وقتی بچه بود. آرزو داشت که وقتی بزرگ شد،کارهای زیادی برای من انجام بدهد. همیشه میگفت: مامان، وقتی که بزرگ شدم تو را خوشبخت می کنم.» بعد از اینکه همه ی ما قبول کردیم که مهری و مینا در آبادان بمانند، مهران با هردوی آنها شرط کرد که اولاً به هیچ عنوان از محیط بیمارستان خارج نشوند و تنها جایی نروند، و دوما خیلی مراقب رفتارشان باشند.مهران در آبادان بود و قرار شد مرتب به آنها سر بزند و دورادور مراقب آنها باشد.
من دو تا دخترم را در منطقه ی جنگی به خدا سپردم و همراه مادرم و بچه های کوچک ترم راهی دستگرد اصفهان شدم. دوباره همه ما با ساک های لباسمان راهی چوئبده شدیم تا با لنج به ماهشهر برویم. چند تا تخم مرغ آب پز و مقداری نان برای غذای توی را همان برداشتیم که بچه ها توی لنج گرسنه نمانند. زینب خیلی ناراحت و گرفته بود. چند بار از من پرسید: مامان، اگر جنگ تمام شود، به آبادان برمی گردیم؟ ... مامان، به نظرت چند ماه باید دور از آبادان بمانیم؟ زینب می خواست مطمئن شود که راه برگشت به آبادان بسته نیست و بالاخره یک روزی به شهرعزیزش برمی گردد. وقتی سوار لنج شدیم، تازه جای خالی مینا و مهری پیدا شد. سفر قبل همه با هم بودیم. جنگ چه به سر ما آورده بود! از هفت تا اولادم، سه تا برایم مانده بود. بابای بچه ها هم که دور از ما مشغول کارش بود. هر چقدر لنج از چوئبده دور می شد و نخل های آن دورتر می شدند. دلم بیشتر می گرفت. در خواب هم نمیدیدم که سرنوشت ما این طوری رقم بخورد. مینا و مهری را به خدا سپردم. مهران و مهرداد را هم به خدا سپردم. خدا در حق بچه هایم مهربان تر از من بود. از خدا خواستم که چهار تا اولادم را حفظ کند و سالم به من برگرداند.
چند ساعتی که از حرکتمان گذشت. بچه ها کم کم اخم هایشان باز شد و به حالت عادی برگشتند. از همه بی خیال تر شهرام بود. شاد بود و به هر طرف می دوید. تخم مرغ ها را به بچه ها دادم که بخورند. زینب و شهلا تخم مرغ هارا توی سر هم می زدند تا ترک بردارد و پوستش را بگیرند. هر دو میخندید و با هم شوخی می کردند. از شادی آنها دل من هم باز شد. خوشحال شدم که خدا خودش به همه ی ما صبر داد که بتوانیم این شرایط سخت را تحمل کنیم. مادرم مایه ی دلگرمی من و بچه هایم بود. چارقد سفیدی زیر چادر سرش بود و با صورت گردش لبخند می زد و با یک دنیا آرزو، به شهرام و شهلا و زینب نگاه می کرد.
همه ی ما در انتظار آینده بودیم. نمیدانستیم در اصفهان چه پیش می آید. اما همه دعا می کردیم تجربه ی زندگی تلخ در رامهرمز برایمان تکرار نشود.
ادامه دارد...
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
💠امام حسن عسکری علیه السّلام:
🌀شادی کردن در حضور غمگین از ادب به دور است.
📚تحف العقول، 489
💠🌀💠🌀💠🌀
💠امام حسن عسکری علیه السّلام:
🌀وصال خداوند سفری است که جز با مرکب شب زنده داری به دست نمی آید.
📚بحار الأنوار، ج 78، ص 379
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی
#شراب
💠صحت و قبولی💠
✴دو واژه برای بسیاری از مردم درست روشن نشده است و آن واژه صحت و قبولی است.صحت آن جا به کار می رود که عمل شرایط لازم را دارا باشد و واژه قبول در آن جا به کار می رود که از کمال آداب لازم برخوردار باشد. بنابراین آن جا که واژه قبول نشدن یک عمل مطرح می شود؛ نه این است که نباید انجام داد و یا بعدا آن عمل را قضا نمود.
◀مثلا در روایت آمده است :
کسی که شراب بخورد نمازش تا چهل روز قبول نمی شود؛
بعضی از مردم از روایت فوق چنین برداشت کرده اند که چهل روز اعمالشان باطل است،
پس بهتر آن است که در این مدت نماز نخوانند؛ در حالی که نمازشان در این مدت از کمال لازم برخوردار نیست نه این که صحیح نیست.
#بایدحتمانمازبخوانندمنتهاثوابش_کم_میشود
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
🌸✨وَرَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ ﴿۵۸﴾
🌸✨و پروردگار تو آمرزنده و
🌸✨صاحب رحمت است ا(۵۸)
📚 سوره مبارکه الكهف
✍بخشی از آیه ۵۸
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#آیه_درمانے
#ویـــژه_پــنـجـشـنـبـه_ها
#در_باب_گشایش_اموروکارها
❣هر کس در روز پنجشنبه
سیصد مرتبه این دعا را بخواند:👇
🍂 بسم الله الّرحمن الّرحیم مَن کانَ یُریدُ العِزّةَ فلِلّهِ العِزّةُ جَمیعاً(سوره فاطر آیه ۱۰)
👈✨نزد علماء و فضلاء عزیز شود.
👈✨ تحصیل علوم بر او آسان شود.
👈✨ خبرهای خوش بشنود که از آن خوشحال و خشنود شود.
👈✨از مال دنیا غنی شود.
👈✨بر دشمن پیروز شود
👈✨و جمله مرادات یابد ان شاءالله.
┅┄🍃┄┄💕💕┄┄🍃┄┅
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهر #ترینیداد
گشت و گذار در این شهر که در كشور #کوبا (میراث #جهانی #یونسکو ) است مانند قدم زدن در #گذشته است.
ساختمان ها قديمي بدون تغيير و خیابان های #سنگفرش شده حس و حال جالبي را به وجود مي آورند.
معماری اين شهر اغلب مربوط به قرن هفدهم تا نوزدهم است، زمانی که #ترینیداد از تجارت #شکر و برده رونق گرفت.
حال و هواي سرزنده شهر را ميتوان در ميدان مركزي شهر كه پوشيده از سنگ فرش است ديد.
در بالای میدان مركزي #کلیسای #نئوکلاسیک #تثلیث مقدس (Iglesia Parroquial de la Santisima Trinidad) قرار دارد.
از دیگر #جاذبه هاي #توريستي ترینیداد، کلیسا و #صومعه #سنت #فرانسیس (Iglesia y Convento de San Francisco) ، با برج #ناقوس، موزه معماری استعمار (استعمار Museo de Arquitectura)
گالری هنری و خانه ای بزرگ ساخته شده در سال ١٨١٢ كه هنوز #نقاشی های دیواری و کف مرمر آن از زمان قديم حفظ شده است.
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
#داستان_واقعی_بسیار_زیبا
#تقوا
✍استاد فاطمي نيا مي گويد :
✅علامه جعفری از پدر آیت الله خویی، مرحوم آسید علی اکبر خویی، نقل می کند در قدیم در شهر خوی یک زنی بسیار زیبا بوده. چون شهر کوچک بود همه هم را می شناختند این دختر زیبا نصیب جوانی شد. مکه ای برای این جوان واجب شد. این جوان ذهنش بد جوری مشغول شد که در این مدت طولانی که باید با شتر و...سفر کنم این زن را به چه کسی بسپارم. نزد مقدسی رفت که زنش به او بسپارد او قبول نمی کند و می گوید نامحرم است، چشممان به او می افتد به گناه می افتیم. داشی در خوی بوده مشهور بوده به علی باباخان.
به او گفت: می خواهم بروم مکه می خواهم زنم را به شما بسپارم. دخترهایش را صدا زد و گفت: او را ببرید داخل. خیالت تخت برو مکه. جوان رفت مکه بعد از شش هفت ماه با اشتیاق رفت در خونه علی باباخان زنش را تحویل بگیرد. در زد گفت: آمده ام زنم را ببرم. گفتند: بابا علی خان نیست ما نمی توانیم او را تحویل دهیم.
💭 گفت: بابا علی خان کجاست؟ گفتند: تبریز.راه زیادی بود و ماشینی نبود بالاخره خودش را رساند به تبریز. علی باباخان را پیدا کرد. گفت: اینجا چه می کنی؟ گفت: تو این زن را سپرده بودی به من. شنیده بودم که این زن زیبا است. ترسیدم حتی در این حد که بیاد به ذهنم که ببینم این چه شکلی است. به همین دلیل تو که رفتی من تمام مدت را رفتم تبریز تا تو برگردی.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #نماهنگ زیبای امام مهربونم
حرم یعنی آرامش...
🎤 کربلایی حنیف طاهری
#امام_رضا_علیه_السلام
#پیشنهاد_ویژه_دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هفت_حاجت #بسیارمجرب
به جهت هفت نیت ، جاه و بستن زبان و رفعت و قبول و عامه استجابت و گشایش کارها و جهت دوستی خلایق این اوراد را بخواند . عدد کبیر 3336 بار است و عدد صغیر 66 بار است
يس وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ
ص وَالْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ
ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ
ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚کونوز الاسرار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❗️نکته : اگر به عدد کبیر خونده بشود بهتر است ولی اگر وقت تنگ هست و یا شرایط اجازه نمی دهد می توان به عدد صغیر خواند و همان تاثیر را دارد...
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#دعا_درمانے
#توانگری👆
🌹🍃هركس در #شب_جمعه
۷بار اين دعا را بخواندو۷۰بارصلوات بفرستد
خداوند تعالی او را غنی گرداند💰
📚گوهر شب چراغ ج 1ص 115
#باب_وسعت_رزق
┅═ঈঊ ☆♡☆ ঊঈ═┅
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#آیه_درمانے
💑 #محبت_بین_زوجین
💚 #ایده_معنوی
🔰اگر همسرت کم محبت است و یا بهانه گیر است:
👈این آیات رابنویسد:
☆《زُیَّنَ لِلناسِ حُبُ الشَّهواتِ مِنَ النِّساءِ وَالْبَنینَ وَالْقَنٰاطٖیرِالْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالاَنْعٰامِ وَالْحَرْثِ ذٰلِکَٔ مَتٰاعُ الْحَیٰوةِ الدُّنْیٰا وَاللهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَٔابِ》
📗(سوره آل عمران/۱۴)
☆《سُبْحٰانَ الَّذٖی سَخَّرَلَنٰا هٰذا وَمٰا کُنّٰالَهُ مُقْرِنٖینَ》
📙(سوره زخرف/۱۳)
💎را بنویسد و با خود دارد و درهنگام نوشتن ۱۳۲صلوات بفرستد و در پایان بگوید :
☆《اَللَّهُمَّ اَلقِ مَحَبَّتٖی فی قلب فلان بن فلان
(نام مطلوب با پدرش را برد)》
❣❣❣❣❣❣
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#آیه_درمانی
#درمان_غم_و_اندوه
✍هرگاه ڪسی آیہ۱۷و۱۸
"سوره انعام"رادروقت خواب
هفت باربانیت خالص بخواند
چون بیدارشودغم واندوه
اوزایل شود
📚خواص آیات قران کریم۵۴
ڪلیڪ↩️
#ذڪرهاےگرـღگشا⬆️
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
مطابق #محاسبات_نجومی
#تقویم_نجومی_اسلامی_جمعه
۲۴ بهمن ۱۳۹۹ هجری شمسی
۲۹ جمادی الثانی ۱۴۴۲ هجری قمری
۱۲ فوریه ۲۰۲۱ میلادی
☝ #صدقه در جمعه پاداش مضاعف دارد.
🌸 اذکار روز جمعه:
- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ( 100مرتبه )
- یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه)
- یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن
🌸 روز جمعه برای امور زیر خوب است:
🔹شروع کارهای مهم
🔹 دیدار با امرا، مشایخ و بزرگان
🔹باز کردن دکان و شرکت زدن
🔹خرید و فروش
🔹شروع شرکت
🔹امورکشاورزی
🔹مسافرت در دریا نیکوست
🔹آغاز درمان و معالجات
🔹مسافرت خوب است بعدازظهر با صدقه همراه باشد.
🌹 نوازدی که امروز به دنیا بیاید حالش خوب است هرگز فقیر نگردد انسان عابد و پاکدامن باشد و خوب و صالح تربیت گردد ان شاالله .
🌷برای #مباشرت، امروز.... پس از وقت فضیلت نماز #عصر بعد از ظهر مجامعت، #استحباب ویژه دارد و فرزند حاصل از آن دانشمندی مشهور. و شهرتش جهانگیر گردد ان شاالله .
🌷#مباشرت، در #این_جمعه_شب (شبِ شنبه) به قصد بچه دار شدن دستور خاصی وارد نشده است اما برای سلامتی خوب است.
✂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، خوب نیست و موجب گوشه گیری و افسردگی می گردد.
♦خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری خوب است و باعث قوت دل انسان می گردد..
🔹جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبی است و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕 جمعه برای بریدن، دوختن، خریدن و پوشیدن #لباس_نو روز بسیار مبارکی است و باعث برکت در زندگی و طول عمر می شود..
🚫 جمعه ها طبق برخی روایات، برای #نوره_کشیدن (رفع موهای بدن با نوره) مناسب نیست.
🕥️️ وقت استخاره در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است .
🌸سوره های امروز :
سوره جمعه، #قدر، فتح،اعلی، منافقون
سوره قدر در هنگام عصر خوانده شود بهتر است.
#اوقات_شرعی_به افق #️تهران
🔸اذان صبح: ۳۰ : ۵ 🔸طلوع آفتاب: ۵۴ : ۶
🔸اذان ظهر: ۱۹: ۱۲ 🔸غروب آفتاب:۴۳ ::۱۷
🔸اذان مغرب: ۰۲ : ۱۸ 🔸نیمه شب شرعی : ۳۷: ۲۳
💫ذات الکرسی عمود۱۲:۳۲
❣دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است.
🔴ذات الکرسی مخصوص روز #جمعه است
📚 منابع مطالب ما:
الدروع الواقیة سید بن طاووس، سایت کانون قرآنی، وسائل الشيعه ؛ ج7 ، باب 190، حلیة المتقین، ختوم و اذکار، ج 1، ص 423، مفاتیح الجنان و بحارالانوار و تقویم المحسنین شیخ محدث کاشانی
▪🍃▪🍃▪🍃▪🍃▪️🍃▪️🍃
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرامش یعنی؛
در میان صدها مشکل
عین خیالت هم نباشد
لبخند بزنی... زندگی کنی...
چون میدانی خدایی داری
که هوایت را دارد...
آرامش مهمانِ همیشگیِ خانه هایتان
شبتون سرشار از آرامش 🌙
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله النور ..
مهربانان
صبحتون با نور خدا روشن
ونور خدا بر قلبتان جاری
صبحی سرشار از
انرژیهای مثبت
اتفاقهای بی نظیر
وسر آغاز یک حرکت جدید
و پر از خیر وبرکت
براتون آرزومندم
🌻بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌻
🌼خدایا به امیدتو🌼