1.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مـاه پشت ابر من (:💔′
#حسینستوده | #امامزمان
تولدِ تو مبارکست بر تمام جهان
این روزها اما بیشتر از همه مبارکست بر
#بزرگشاهزادهیروم ؛ حضرتنرجسخاتون ...
خوشقدماست بانو خوشقدماست :)))🤍
3.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تولدت مبارک بابایی ترین دختر دنیا🙂🤍
#حسینستوده | #حضرترقیه
گفت : راستی جبهه چطور بود؟!
گفتم : تا منظورت چه باشد؟
گفت : مثل حالا رقابت بود؟!
گفتم : آری
گفت : در چی؟!
گفتم : در خواندن نماز شب
گفت : حسادت هم بود؟!
گفتم : آری
گفت : در چی؟!
گفتم : در توفیق شهادت
گفت : جِرزنی هم بود؟!
گفتم : آری
گفت : برا چی؟!
گفتم : برای شرکت در عملیات
گفت : بخور بخور بود؟!
گفتم : آری
گفت : چی میخوردید؟!
گفتم : تیر و ترکش
گفت : پنهان کاری بود؟!
گفتم : آری
گفت : در چی؟!!
گفتم : نصف شب واکس زدن کفش
بچه ها
گفت : دعوا سر پست هم بود؟!
گفتم : آری
گفت : چه پستی؟!
گفتم : پست نگهبانی سنگر کمین
گفت : آوازم می خوندید؟!
گفتم : آری
گفت : چه آوازی؟!
گفتم :شبهای جمعه دعای کمیل
گفت : اهل دود و دم هم بودید؟!
گفتم : آری
گفت : صنعتی یا سنتی؟!
گفتم : صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب
گفت : استخر هم می رفتید؟!
گفتم : آری
گفت : کجا؟!
گفتم : اروند، کانال ماهی ، مجنون .
گفت : سونا خشک هم داشتید؟!
گفتم : آری
گفت : کجا؟!
گفتم :تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ، طلائیه،....
گفت : ببخشید زیر ابرو هم بر میداشتید؟!
گفتم : آری
گفت : کی براتون بر میداشت؟!
گفتم : تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه
گفت : پس بفرمائید رژ لبم میزدید؟!
گفتم : آری
خندید و گفت : با چی؟!
گفتم : هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان
سکوت کرد وچیزی نگفت...
- بنویسید به روی ِکـفنم بعد از مـرگ
خـادمی ِرقـیهۜ کـار ِهـر روزش بـود .. : )!
ساکن عراق بود میگفت:
شنیدم که تومان ایران به پایینترین سطح خود در برابر دلار سقوط کرده است. احساس شادی عجیبی کردم و به همسرم گفتم: “این یک فرصت بینظیر است، میروم ارز تبدیل کنم تا در سفر آیندهمان به ایران سود ببریم!”
به صرافی رسیدم، جایی که مملو از جمعیت بود. صرافیای را که میشناختم صدا زدم و گفتم: “عجله کن برایم تبدیل کن، تومان ضربه فنی شد!” اما او با لبخندی آرام پاسخ داد: “بله، اما نوبتت را صبر کن!”
در حالی که منتظر نشسته بودم، مردی پنجاهساله با سیمایی موقر و آرام در کنارم نشسته بود. او تسبیحی از خاک کربلا در دست داشت و چشمانش آرامشی عمیق را نشان میداد. ناگهان قطره اشکی بر گونهی صافش جاری شد و با صدایی آرام اما پر از درد گفت:
“برادر، از حرفت دلم شکست.”
احساس شرمندگی کردم و با تردید پرسیدم: “چرا حاجی؟”
او با چشمانی که حکمت سالها را در خود داشت به من نگاهی انداخت و پرسید: “آیا شیعه هستی؟”
سریع جواب دادم: “بله، قطعاً!”
سرش را با اندوه تکان داد و گفت: “به نظر میرسد که آنطور که باید، در زیارت عاشورا تأمل نکردهای… چگونه میتوانی از سقوط ارزش پول کشوری که پرچمدار تشیع است، خوشحال باشی؟ کشوری که مردمش بهای تحریمها و دشمنیها را به دلیل ایستادگی در برابر استکبار و ظلم میپردازند؟”
لحظهای سکوت کردم، سپس پرسیدم: “این چه ارتباطی با زیارت عاشورا دارد؟”
او با اندوه لبخند زد و گفت: “مگر در زیارت امام حسین (ع) نمیگویی: (من با کسانی که با شما در صلحاند، در صلح هستم و با کسانی که با شما در جنگاند، در جنگ هستم)؟ پس چگونه از ضعف اقتصادی کشوری که در کنار مستضعفان ایستاده، خوشحال میشوی؟ کشوری که خون فرزندانش در عراق، سوریه، یمن و فلسطین برای دفاع از عقیده و مقدسات جاری شده است؟ آیا خون فرمانده سلیمانی را فراموش کردهای، کسی که جانش را فدا کرد تا سرزمینهای ما مورد تجاوز قرار نگیرد و ناموسمان محفوظ بماند؟”
سکوتی سنگین بین همه حاکم شد، گویی کلماتش ما را از خواب غفلت بیدار کرده بود. سپس با صدایی پر از یقین ادامه داد:
“من فقط کالای ایرانی میخرم و از حمایت اقتصاد کشورهایی که به سوی سازش رفتهاند، خودداری میکنم. زیرا هر درهمی که به آنها برسد، به گلولهای تبدیل میشود که بر سر کودکان یمن، سوریه و عراق فرود میآید.”
سرم را پایین انداختم و از شادیای که بیمعنا بود، شرمنده شدم…
تومان سقوط نکرد، بلکه ما در آزمون سقوط کردیم، و تومان ما را شرمنده کرد!
1.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نامت دلیلِ گریه ی
بی اختیارِ منِ رضا جانم:)🙂♥️