🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#سعید_علیزاده
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
- صبحم بھ طلوعِ
- دوستت دارم توست˘˘!
- ˼#ایهاالعزیزقلبم♥️˹
#ذکرروزپنجشنبه
ــــ ـ بِھنٰامَت با اله الا الله الملک الحق المبین🌸
۱۰۰ صلوات روزانه هدیه به امام زمان عج ❤️
در شلوغیهـای دنیـا
ما به دنبال تـویـیم 🦋
شلوغی های محشر
به دنبالمان بگرد🙃"
#برای_برادرم_بابک
شهدایی🥹🥹
در شلوغیهـای دنیـا ما به دنبال تـویـیم 🦋 شلوغی های محشر به دنبالمان بگرد🙃" #برای_برادر
🌿خاطرات شهید:
شــــب ورود به بوکمال بود. تمـــام گـــــردان
داشت وارد شهر می شـــد. برخـــی از مردم
هنوز تو شهر بودند. 👀ما گـــروه موشکی
بودیــــــم باید جـــــــا های خاصــی مســـــــتقر
می شدیم چـند دقیقه ای رفتیــــم بالای یه
خونه و مراقـب اطراف بودیم. یه پیرمرد به
همراه 3 تا بچه که از 3-4 ساله تا 10-11
ساله با لباس های پاره پوره و قیافه هـای
حموم نرفته جلــــوی ساختمــــون نشســته
بودند که ما بدونیم اونجا خـــانواده زندگی
می کنه. 🏚
ما ایرانی هاهم که عاشق بچه کوچولو
خواستیم یکم بچه ها رو نوازش کنیم.
فکرش رو بکن بچه ای که تمام عمرش
داعشی دیده حالا با دیدن ما که لباس
نظامی پوشیدیم قطعا می ترسه...😣
لباس منم طرحش مثل لباس داعشی ها
بود. موقعی که رفتیم نزدیکشون اون بچه
کوچیکه ترسید و چند قـــــدمی عـقب رفت
ما هم دیگه کاریش نداشتیم موقع بیرون
اومـــــدن از خونه نتونــــستم جلو خودم رو
بگـــــــیرم و بچه هـــــــا رو بـــــغل کـــــــــردم و
بوسیدمشون😘 شـــهید عـارف رفت از تو
ماشین باقلوا آورد و به بچه ها تعارف کرد
باقی بچه های تیم هم اومدند و اون بچه
ها رو کمی نوازش کردند و باهاشون دست
دادند
شهید بابک راننده ما بود. 🚙
سوئیچ رو بهش دادم گفــــتم بشین بریم.
گفــــــت حوصــــله ندارم خـــــــودت بشــــین
نشستیم تو ماشین و و همین که حرکت
کردیم بابک زد زیر گریه اون لحــــــظه بود
که از اعماق قلبم حسرت اون لحــــــظشو
خوردم🥺
#شهید_بابک_نوری_هریس
برادرشهیدم🥹🥹
- هشت سال
مهمان سنگرهای غیرت بـودید
- هشت سال
قلبهایتان با ترکشها همسایه بود
- هشت سال
برایمان وصیّت نامه نوشتید
- هشت سال
جراحت ترکشهای سرخ ِسُربی را
تحمل کـردید ...
- هشت سال
فاصلهی رسیدن تا کربلا را
برایمان کوتاه کردید
و اینک ماییم و راهی ناتمام ...
و یک قرار با شما ،در انتهای همین راه ...
هفته دفاع مقدس
بر غیورمردان و حماسهسازان ،
جانبازان ، ایثارگران ، خانوادههای
معظم شهدا و مردم قهرمانایران گرامیباد.
#سالروز_دفاع_مقدس
شهیدبهقلبتنگاهمیکند🫀؛اگرجاییبرایشگذاشتهباشي
میآید؛میماند؛لانهمیکند🌱
تاشهیدتکُند . .
#برای_برادرم_بابک
۵ دستور از امام محمد باقر علیه السلام که در قلب شهید وجود داشت!
هرچند من کمتر آدمی رو دیدم اینگونه باشه !(حتی ادعا دارهاش! مذهبی هاش!)
حسادت می کنند...حسادت نکن!
تکذیب می کنند...آرام باش
ستایش می کنند...فریب نخور
مردم بد می خوانندت اندوهگین مشو
نیک می خوانند مسرور مباش
آنگاه از ما خواهی بود👌
✴️شهید_نوری
برادرشهیدم🥹🥹🥹
●موقع پرو لباس مجلسی بهم گفت:«هنوزنامحرمیم.تابپسندی برمیگردم» رفت با سینی آب هویج بستی برگشت.برای همه خریده بود جز خودش!گفت میل ندارم.
●وقتی خیلی اصرار کردیم مادرش لوداد که روزه گرفته است.ازش پرسیدم حالا چرا امروز؟!گفت میخواستم گره ای تو کارمون نیفته و راحت بهت برسم.
✍️راوی: همسرشهیدمحسن حججی
📎پ ن: فرازی از وصیت نامہ #شهید_حججی
نمیدانم چہ شد ڪہ سرنوشت مرا بہ این راه پُرعشق رساند
بدون شڪ ،
شیر حلال مادرم ...
لقمہ حلال پدرم ...
و انتخاب همسرم ...
در آن اثر داشتہ
#شهید_محسن_حججی
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☽︎دوستتداࢪم☾︎
چونتنهاترین
فڪرتنهاییمَنی.
☽︎دوستتداࢪم☾︎
؛چونزیباترین
لحظاتزندگیمَنی.
☽︎دوستتداࢪم☾︎
چونزیباترین
رویایخوابمنی.
☽︎دوستتداࢪم☾︎
چونزاییدهی
احساسِپاڪمَنی.
☽︎دوستتداࢪم☾︎
چونبهیڪنگاه،
؏ـِشقمَنی.
☽︎دوستتداࢪم☾︎
چونتنهاترین
ستارهزندگیمَنی.
☽︎دوستتداࢪم☾︎
چونتنهاترین
مصراعشِعرمنی.
☽︎دوستتداࢪم☾︎
چوندوستداشتنتو
نهدَلیلیداردونهقانونی!
☽︎دوستتداࢪم☾︎
#عاشقانہ
😍😍😍
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#انتظاری_که_خیلی_طول_نکشید!
🌷نرسيده به سقز، يكی از ماشينها كه مينیبوس بود از ستون خارج شد و شروع كرد به گاز دادن. بعداً فهميديم رانندهاش فكر كرده، چون توی شهر هستيم، خطر كمين هم از بين رفته است. زياد فاصله نگرفته بود كه افتاد تو كمين. همان اول كار يك تير به پای راننده مينیبوس خورد. مينیبوس پر از نيرو بود؛ داشت به سمت پرتگاه میرفت. تنها دعا و توسل بود كه به دردمان خورد. يك لحظه ديدم مينیبوس لبه پرتگاه ايستاد. لاستيكش به يك سنگ بزرگ گير كرده است. بچهها پريدند بيرون و تو سينه كوه سنگر گرفتند.
🌷تا محمود خودش را رساند به سر ستون، محمد يزدی با كاليبرش آتش شديدی ريخت روی سر ضدانقلاب. تيربار آخر ستون هم آمد كمك. بيشتر نيروهای تازه وارد، نمیدانستند كمين يعنی چه و اينطور جاها بايد چه كار كنند. محمود چند تا از بچهها را از سمت راست گردنه كشاند بالا. يك گروه را هم از توی جاده حركت داد طرف خود گردنه، جاییكه بيشتر حجم آتش دشمن از آنجا بود. مانده بودم كه تاكتيك محمود چيست و چه نقشهای دارد، اما مطمئن بودم كه منطقه و دشمن را خوب میشناسد. انتظارم خيلی طول نكشيد؛ ضدانقلاب از سه طرف محاصره شد. حالا ديگر هيچ راهی جز فرار نداشت، فرار هم كرد....
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید معزز سردار محمود کاوه
راوی: شهید معزز ناصر ظریف
#طبس 🏴
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄