9.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•⊰﷽⊱•
سلام رفیق شهیدم🥹🥹
"بَـــــرای خُــــــدآ بـٰــــآشِــــــــیـم تـٰـــا
نـٰازِمـٰان رآ فَـقَــط او بِــکِشَــد😌
وَ هــــمَـآنـٰا نـــاز کِـــشیدَن خُـــــدا
مَعنایَــش شَھآدَت اَسـت♥️!"
❥#ابراهیمبابکنوید_دلها
شهدایی
شهدایی🥹🥹
. کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦. شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦. #پـــــــارت_هفتم🌸/#جوادین🕊 توی خیابان شهید
.
کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦.
شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦.
#پـــــــارت_هشتم🌸/#جوادین🕊
مدتی بعد مدارس باز شد. من فکر کردم که هادی فقط در تابستان می خواهد کار کند، اما او کار را ادامه دادا فهمیدم که ترک تحصیل کرده. با او صحبت کردم که درس را هر طور شده ادامه دهد، اما او تجدید آورده بود و اصرار داشت ترک تحصیل کند. کار را در فلافل فروشی ادامه داد. هر وقت میخواستم به او حقوق بدهم نمی گرفت، می گفت من آمده ام پیش شما کار یاد بگیرم. اما به زور مبلغی را در جیب او می گذاشتم. مدتی بعد متوجه شدم که با سید علی مصطفوی رفیق شده، گفتم با خوب پسری رفیق شدی. هادی بعد از آن بیشتر مواقع در مسجد بود. بعد هم از پیش ما رفت و در بازار مشغول کار شد. اما مرتب با دوستانش به سراغ ما می آمد و خودش مشغول درست کردن فلافل می شد.بعدها توصیه های من کارساز شد و درسش را از طریق مدرسه ی دکتر حسابی به صورت غیر حضوری ادامه داد. رفاقت ما با هادی ادامه داشت خوب به یاد دارم که یک روز آمده بود اینجا، بعد از خوردن فلافل در آینه خیره شد می گفت: نمی دانم برای این جوش های صورتم چه کنم؟ گفتم: پسر خوب صورت مهم نیست، باطن و سیرت انسانها مهم است که الحمدالله باطن تو بسیار عالی است. هر بار که پیش ما می آمد متوجه میشدم که تغییرات روحی و درونی او بیشتر از قبل شده. تا اینکه یک روز آمد و گفت وارد حوزه ی علمیه شده ام، بعد هم به نجف رفت.اما هر بار که می آمد حداقل یک فلافل را مهمان ما بود. آخرین بار هم از من حلالیت طلبید با اینکه همیشه خداحافظی می کرد، اما آن روز طور دیگری خداحافظی کرد و رفت .....
#ادامه_دارد🦋همراهمون باشید
شهدایی
شهدایی🥹🥹
سلااااام😊 خب رفقا بریم ادامه کتاب رو باهم ورق بزنیم😉 👇👇👇👇👇 شهدایی
✨💫✨💫✨💫✨💫✨
#سلام_بر_ابراهیم✋🌻✨
#قسمت_ششم
💥بارها میدیدم ابراهیم، با بچههائی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند رفیق میشد.😕
آنها را جذب ورزش میکرد و به مرور به مسجد و هیئت میکشاند.😐
یکی از آنها خیلی از بقیه بدتر بود. همیشه از خوردن مشروب و کارهای خلافش میگفت! 😑اصلاً چیزی از دین نمیدانست. نه نماز و نه روزه، به هیچ چیز هم اهمیت نمیداد. 😒
حتی میگفت: «تاحالا هیچ جلسه مذهبی یا هیئت نرفتهام.🙄
به ابراهیم گفتم: «آقا ابرام اینها کی هستند دنبال خودت مییاری!؟ 😒
با تعجب پرسید: «چطور، چی شده؟!»😳
#ادامه_دارد....
شهدایی
✨💫✨💫✨💫✨💫✨
شهدایی🥹🥹
✨💫✨💫✨💫✨💫✨ #سلام_بر_ابراهیم✋🌻✨ #قسمت_ششم 💥بارها میدیدم ابراهیم، با بچههائی که نه ظاهر مذهبی داش
✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
گفتم: «دیشب این پسر دنبال شما وارد هیئت شد. بعد هم آمد و کنار من نشست. 😐حاجآقا داشت صحبت میکرد. از مظلومیت امام حسین(ع) و کارهای یزید میگفت.😔
این پسر هم خیرهخیره و با عصبانیت گوش میکرد. وقتی چراغها خاموش شد به جای اینکه اشک بریزه، مرتب فحشهای ناجور به یزید میداد!!😳
ابراهیم داشت با تعجب گوش میکرد.😐
یکدفعه زد زیر خنده.😂 بعد هم گفت: «عیبی نداره، این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه نکرده. مطمئن باش با امام حسین(ع) که رفیق بشه تغییر میکنه.☺️
ما هم اگر این بچهها رو مذهبی کنیم هنر کردیم.😍
#ادامه_دارد☺️
شهدایی
✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
شهدایی🥹🥹
✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫 گفتم: «دیشب این پسر دنبال شما وارد هیئت شد. بعد هم آمد و کنار من نشست. 😐حاجآقا داشت صحب
✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
💥 دوستی ابراهیم با این پسر به جایی رسید که همهی کارهای اشتباهش را کنار گذاشت.😇 او یکی از بچههای خوب ورزشکار شد.💪
چند ماه بعد و در یکی از روزهای عید، همان پسر را دیدم. بعد از ورزش یک جعبه شیرینی خرید و پخش کرد. 🍰
بعد گفت: «رفقا من مدیون همهی شما هستم، من مدیون آقا ابرام هستم.😍 ازخدا خیلی ممنونم. من اگر با شما آَشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و... »☺️🌺
ما هم با تعجب نگاهش میکردیم. با بچهها آمدیم بیرون، توی راه به کارهای ابراهیم دقت میکردم.🤔 چقدر زیبا یکییکی بچهها را جذب ورزش میکرد، بعد هم آنها را به مسجد و هیئت میکشاند و به قول خودش میانداخت تو دامن امام حسین.☺️❤️
🌹🍃پایان قسمت ششم🌹🍃
شهدایی
.
#چالش_شهدایی_یــهویی😃😎
به اندازه درصد شارژ موبایلت برای
رفیق شهید صلوات بفرست😍⚡️
📱درصد شارژ گوشیت + اسم رفیق
شهیدت رو ایـنجا بـفرست👇👇👇
@Zinabfh
💯ساعت ۲۰ پایان چالش💯
شهدایی
شب جمعه است و دلم کرببلا میخواهد
کربلا هم که دلِ غرقِ صفا میخواهد
چه کنم من که ندارم به جز این قلبِ سیه
دلِ من از تو حسین قدری دوا میخواهد
🌱 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيـتُ وَ بَقِىَ اللَّــيْلُ
وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُم
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَـــــيْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن "؏🤚🏼💔...
شهدایی
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#محمود_مراد_اسکندری
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
شهدایی
•° |﷽|°•
ای پرده نشین حرم غیب الهی🔮
بـــــــیرون شــــو از ایــــن پــــرده کـــــه
مقصود جهانی..(:🙃
#الهم_عجل_الولیک_الفرج 🌱
شهدایی
شهدایی🥹🥹
•° |﷽|°• ای پرده نشین حرم غیب الهی🔮 بـــــــیرون شــــو از ایــــن پــــرده کـــــه
«📃🌾»
سلام رفیق شهیدم🥹🥹🥹
دوست شهید؛
اگر کـــسی در خواستی میکــرد و
در عین حال توان انجام دادنــش
را داشت دریغ نمیکرد و کـــــارش
را راه میانداخت 🤝
خــــیلی هم اهل شـــوخی بود😄
یک زمان هایی آن قـــدر شـــــوخی
میکـرد که آدم خسته میشد🤒
از عـــقب مـــاشین مــــیپرید جــلو
و از جــــــــلو مـــــیپرید عــــقب🏃♂
پــــــــــــسر پـــــــــر تـــــــــحرک و پـــــــر
جــــــــــــنب و جـــــــــــوشی بــــود🤗
در اعتکاف ها و شب جــمعه ها
که با هم برای دعـــای کـــمیل به
مــــــهدیه شـــهر میرفتیم، از ته
دل گریـــــــــه مــــــیکرد و اشـــــــک
میریخت، تعجب مـیکردم😳
کــــــــه ایـــن هــــــمه گــــــــریه را از
کـــــجا مـــــیآورد🤔🥲!»
#شهیدمدافعحرمبابکنوری🦋
شهدایی
#حتما_بخونین
👩ﺩﺧﺘﺮﻱ ﯾﻚ موبایل ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ...📱
ﭘﺪﺭﺵ ﻭﻗﺘﻲ آنرﺍ ﺩﯾﺪ،
👴ﮔﻔﺖ : ﻭﻗﺘﻲ ﺁﻧﺮﺍ ﺧﺮﯾﺪﻱ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻛﺎﺭ ﻛﻪ ﻛﺮﺩﻱ چه ﺑﻮﺩ؟⁉️
👩ﺩﺧﺘﺮ : ﺭﻭﻱ ﺻﻔﺤﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ﭼﺴﭗ ﺿﺪ ﺧﺮﺍﺵ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﯾﻚ ﻛﺎﻭﺭ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺧﺮﯾﺪﻡ .😊
👴ﭘﺪﺭ : ﻛﺴﻲ ﻣﺠﺒﻮﺭﺕ ﻛﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻜﻨﻲ؟⁉️
👩ﺩﺧﺘﺮ : ﻧﻪ !😐
👴ﭘﺪﺭ : ﺑﻪ ﻧﻈﺮﺕ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻛﺎﺭ ﺑﻪ ﺷﺮﻛﺖ ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﺍﺵ ﺗﻮﻫﯿﻦ ﻧﺸﺪ؟⁉️🤔
👩ﺩﺧﺘﺮ : ﻧﻪ ﭘﺪﺭ ! ﺍﺗﻔﺎﻗﺎً ﺧﻮﺩ ﺷﺮﻛﺖ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﻣﯿﻜﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﯾﻦ ﻛﺎﻭﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﻨﯿﻢ .☺️
👴ﭘﺪﺭ : ﭼﻮﻥ موبایلت ﺯﺷﺕ ﻭ ﺑﻲ ﺍﺭﺯﺵ ﺑﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻛﺮﺩﻱ؟⁉️
👩ﺩﺧﺘﺮ : ﺍﺗﻔﺎﻗﺎً ﭼﻮﻥ ﺩﻟﻢ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺿﺮﺑﻪ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﻭ ﺍﺯ ﻗﯿﻤﺖ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻛﺮﺩﻡ😌
👴ﭘﺪﺭ : ﻛﺎﻭﺭ ﻛﻪ براش گذاشتی ﺯﺷﺖ ﺷﺪ؟⁉️🧐
👩ﺩﺧﺘﺮ : ﺑﻨﻈﺮﻡ ﺯﺷﺖ ﻧﺸﺪ ;🤔 ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺯﺷﺖ ﻫﻢ ﻣﯿﺸﺪ , ﺑﻪ ﺣﻔﺎﻇﺘﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ گوشیم ﻣﯿﻜﻨﺪ ﻣﻲ ﺍﺭﺯﺩ .😊
👴ﭘﺪﺭ نگاه ﺑﺎ ﻣﺤﺒﺘﻲ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
🌸ﺩﺧﺘﺮﻡ "! ﺣﺠﺎﺏ " ﯾﻌﻨﻲ ﻫﻤﯿﻦ ....
ﺣﺠﺎﺏ_ﻋﺰﺕ_ﺍﺳﺖ_ﻧﻪ_ﻣﺤﺪﻭﺩیت
#حجاب
شهدایی