#مراسم تشییع شهید جهاد مغنیه :
مراسم تشییع شهید جهاد مغنیه در بخش جنوبی بیروت برگزار شد. در این مراسم جمعیت فراوانی از نقاط مختلف لبنان به این بخش از بیروت آمده بودند. سید ابراهیم امین السید رئیس دفتر سیاسی حزبالله بر پیکر جهاد مغنیه نماز خواند. پیکر متبرک شهید جهاد عماد مغنیه پس از تشییع در کنار پدرش عماد مغنیه به خاک سپرده شد
#روایت هایی ناشنیده از عماد و جهاد مغنیه
پرده اول؛ صحبت غافلگیر کننده «جهاد» در مهمانی پدر بزرگ
روز یکشنبه یازدهم ژانویه بود. همه بچهها و نوهها به مناسبت ولادت حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) به یک میهمانی بزرگ در منزل پدربزرگ (پدر همسر شهید عماد مغنیه) دعوت بودند.
از همه نوهها درخواست شده بود برای این جلسه، صحبتی کوتاه آماده کنند و طی چند جمله بگویند که برای سال جدید میلادی چه برنامهای دارند؟ همه نوهها صحبت کردند. هرکس صحبت میکرد، بقیه خوب گوش میدادند که از برنامه او آگاه شوند. سپس راجع به برنامههای یکدیگر اظهار نظر میکردند. تا اینکه نوبت به «جهاد» رسید.
یکی استکان چای را که در حال نوشیدنش بود زمین گذاشت و دیگری پوست کندن میوهاش را به زمانی دیگر موکول کرد؛ همه مهمانها نگاهشان را به «جهاد» دوخته بودند. آنها میترسیدند مبادا صحبتهای «جهاد» به گوششان نرسد یا کلمهای از آن را نشنوند. حق هم داشتند؛ چراکه او تحصیلات عالیه خود را در رشته مدیریت و در یکی از بهترین دانشگاههای منطقه یعنی دانشگاه آمریکایی بیروت (LAU) میگذراند. «جهاد» تا فارغ التحصیلی فقط به اندازه پاس کردن یک درس فاصله داشت. او داوطلبانه به دانشجوهای ترم پایین تدریس میکرد و علاوه بر اینها علاقه زیادی به کارگردانی و تهیه کنندگی فیلمهای کوتاه داشت. او یک فیلم کوتاه با نام «جوان مجاهد» ساخته و کارگردانی کرده بود.
#شهید جهاد مغنیه😥🥹🥹
#تربیت پدر
از همه اینها گذشته جهاد تربیت یافته فرمانده شهید، «عماد مغنیه» (حاج رضوان) بود. همان «حاج رضوانی» که با رهبری نظامی حزب الله لبنان در جنگ با رژیم صهیونیستی افسانه شکست ناپذیری این رژیم را در هم شکست. همان که پلیس فدرال آمریکا برای کشتن وی ۵ ملیون دلار مژدگانی تعیین کرده و بعد از مدتی آن را به ۲۵ ملیون دلار افزایش داده بود.
«جهاد» تربیت یافته پدری بود که برای او و همه طرفداران مقاومت مایه فخر بود. به راستی چقدر جای «حاج رضوان» در جمع فامیل خالی بود. کاش او هم اینجا بود و اکنون برنامه جوان رعنایش را میشنید و به او افتخار میکرد.
جوانی که همه چیز تمام است. هم شور جوانی را دارد و هم حکمت پیران را! جوانی که فقط ۲۴ بهار را پشت سر گذاشته ولی صحبتهایش همچون مردان پا به سن گذاشته، بوی پختگی میدهد.
پس چرا نباید اعضای فامیل برای شنیدن سخنان او اینگونه سراپا گوش نباشند؟! ولی «جهاد» با گفتن تنها یک جمله، همه را غافلگیر کرد؛ او گفت: «من برنامهام برای سال بعد را هفته آینده میگویم».
#شهید جهاد مغنیه😥😥🥹🥹
#پرده دوم؛ «جهاد» به وعدهاش عمل کرد
درست یکشنبه هفته بعد دوباره همه اعضای فامیل خانواده در همان محل هفته پیش، دور هم جمع شدند. ولی این بار خانه مملو از کسانی شده بود که برای همدردی با خانواده شهید «مغنیه» آمدند. بله! برنامهای که «جهاد» از آن صحبت میکرد، شهادت بود.
رفت و آمد شروع شده بود. زنان با چادرهای مشکی به خانه میآمدند. برخی از زنان فامیل و جمعی از شخصیتهای سیاسی کنار پیکری که با پارچه سفید و سرخ پیچیده شده بود، نشستند و در حال گفت و گو بودند. در سالن بزرگ پذیرایی قرائت قرآن و دعا شروع شده بود. دعای مخصوص وداع با شهیدان را نیز میخواندند: «یا شهید الله اشفع لنا عندالله»
مادربزرگ، خاله و جمعی از زنان دیگر، جمله «جهاد» را که هفته پیش روز تولد پیامبر (ص) گفته بود و قرار بود جزئیاتش را برای فامیل بیان کند، نقل میکردند و اشک میریختند.
مادربزرگ که دیگر غم از دست دادن این عزیز دلش را به درد آورده بود، بغض لبریزش را با خواندن لالایی بیرون ریخت و گفت: «جهادم! چه زود از بینمان پر کشیدی، چه زود به آرزویت رسیدی» و ادامه داد: «الحمدلله که سرنوشت این خاندان شهادت است. شهادت هم هدیهای است که خدا به اولیای خاصش می دهد». آخر «جهاد» چهارمین گل پرپر شده خانواده «مغنیه» بود.
#شهید جهاد مغنیه🥹🥹🥹😥😥
#پرده سوم؛ بدرقه شهید جهاد مغنیه تا «روضه الشهدا»
کمی بعد از اذان ظهر زمان خداحافظی با «جهاد» بود. پیکر او بر دستان جمعی از همرزمانش به سمت «روضة الشهدا» حمل شد. در میان هلهله برخی زنان این صدای بلند به گوش میرسید: «قهرمان، خدا با توست».
پیکر او را به «روضة الشهدا» آوردند. جایی که بسیاری از فرماندهان و رزمندگان شهید حزب الله انتظارش را میکشیدند.
جمعیت انبوه مردم را که میدیدی، گمان میکردی کسی در خانهاش نمانده. رسانهها پآمده بودند. یکی از دوستان او عکسی بزرگ از «جهاد» که با سربند سیاه که با پای برهنه در راهپیمایی روز عاشورا گرفته بود، در دست داشت. او میگفت: «جهاد مثل بقیه جوانان زندگی میکرد، دانشگاه میرفت، ورزش میکرد. شوخی میکرد، ولی آنچه او را از دیگران متمایز میکرد نگاه او به زندگی و شناخت و درک او از حزب الله بود. شناختی که خیلیها از آن بی بهرهاند.»
پیکر «جهاد» را تشییع میکردند درحالیکه مشتهای گره خوردهشان را که خیال باز شدن نداشت، بالا گرفته و فریاد می زدند: «لبیک یا نصرالله». همچنین شعار میدادند: «بداند اسرائیل ملت ما نیست ذلیل».
#شهید جهاد مغنیه🥹🥹😥
#یادگار شهید
یادگار «عماد مغنیه» را کنار مزار پدر پایین گذاشتند. وی پس از هفت سال همسایه پدرش شده بود. زنان درحالیکه به روی پیکرش گل میریختند، تا آنجا که نفس یاریشان میکرد، شعار میدادند. شعارهایی که آمیخته به شکایت نیز بود: «یا امام عصر و زمان، از ظلم زمانه به تو شکایت میکنیم».
«سید ابراهیم امین»، رئیس دفتر سیاسی حزب الله بر پیکر جهاد نماز خواند . مراسم با خواندن زیارت امام حسین (ع)، بدون هیچ سخنرانی پایان یافت.
آری! اینجا جای سخنرانی و سخن گفتن نیست. چه کسی می تواند کلامی بگوید؟ اصلا چه میخواهد بگوید؟ برای مادرش «أم مصطفی»، خواهرش «فاطمه» و مادر بزرگش آرزوی صبر نماید؟ دیگر چه صبری از این بالاتر و زیباتر؟!
همان بهتر که دیگران سکوت کنند و فقط بندگی بیاموزند و غبطه بخورند به کسانی که نه تنها چگونگی حیات که نحوه مماتشان را نیز خود انتخاب میکنند؛ «ومن المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر وما بدّلوا تبدیلا».
#شهید جهاد مغنیه🥹🥹