🏴ماجرای شهادت 13 نوجوان تشنه در عصر عاشورای سال 62 شمسی:
عاشورای سال 1362 شمسی را میتوان جزء عاشوراهایی دانست که دارای بیشترین تقارب با عاشورای سال 61قمری امام حسین علیه السلام است. در عصر عاشورای سال 1362، 13 نفر از رزمندگان اسلام که اکثر آنها را نیروهای بسیجی تشکیل میدادند توسط نیروهای منافقین دستگیر شده و در اوج غربت و مظلومیت در جنگلهای میاندوآب آذربایجان غربی به شهادت میرسند. غلام رشیدیان تنها شاهد عینی و راننده اتوبوس حامل رزمندگان است که کاروان رزمندگان را به سمت جبهههای شمال غرب میبرد. او روز حادثه را این چنین روایت میکند:
اولین باری بود که در روز تاسوعا نیرو به جبهه می بردم. حزن شدیدی فضای اتوبوس را گرفته بود، تعدادی جوان ونوجوان معصوم. شاید اولین سالی بود که بچهها شب عاشورا را در اتوبوس می گذراندند. هر کس برای خودش خلوتی داشت. بعضیها زیر لب روضه می خواندند، بعضی در فکر و برخی دیگر چیزی مینوشتند.
شب فرا رسید کمی خسته شده بودم از آقای نظری که کمک من بود خواستم تا او رانندگی کند و من ساعتی استراحت کنم، زمانی که اتوبوس برای اقامه نماز صبح ایستاد از خواب بیدار شدم.
بعد از خواندن نماز صبح من پشت فرمان نشستم. باید کمی عجله میکردیم تا ساعت 4 عصر خودمان را به مهاباد برسانیم چون بعد ساعت 4 جاده ناامن میشد و تازه تردد ضد انقلاب آغاز میشد و تا صبح روز بعد ادامه می یافت و جاده را ناامن میکرد.
روز عاشورا بود و از گوشه کنار اتوبوس صدای هق هق گریه به گوش میرسید. نمی دانم شاید به دلشان افتاده بود که در روز عاشورای امام حسین، به شهدای کربلا می پیوندند. هر از گاهی آقای نظری پارچ آبی را بین بچهها میگرداند تا بنوشند اما عاشورا بود وکسی لب به آب نمی زد. حال و هوای اتوبوس قابل توصیف نبود.
نزدیک ظهر مقداری نان و خرما بین بچهها تقسیم شد و به عنوان ناهار آن را درون اتوبوس میل کردند. فرصت توقف نداشتیم فقط چند لحظهای را برای اقامه نماز ظهر در سقز ایستادیم. نماز ظهر عاشورایشان دیدنی بود تعدادی نوجوان چهارده پانزده ساله با آن جثه کوچکشان مشغول راز و نیاز بودند.
سریع سوار شدند تا زودتر به مهاباد برسیم، دلهره عجیبی داشتم آقای نظری هم که کنار من نشسته بود حال خوشی نداشت و میگفت خیلی دلم شور میزند. دلمان مثل سیر و سرکه می جوشید و دلیلش را نمی دانستیم که ناگهان متوجه شدم جاده بسته شده است و یک مینی بوس ویک سواری کنار جاده ایستاده بودند.
فکر کردم تصادف شده است. پاهایم را تا آخر روی ترمز فشار دادم، چند نفر با لباس مبدل بسیجی و اسلحه اطراف جاده ایستاده بودند. ناگهان دو سه نفر آرپیجی به دست وسط جاده ظاهر شدند و به سمت ما نشانه رفتند. مصطفی رهایی بلند شد و داد زد: «کومولهها هستند، کومولهها هستند.»
شوکه شده بودم، نمی دانستم چه کاری باید انجام دهم. یکی از منافقین گفت: دستتان را بالا ببرید و ناگهان درب اتوبوس را باز کرد و همه را با اسلحه تهدید کرد. دور تا دورمان را با اسلحه احاطه کرده بودند و نمی شد تکان خورد. کارت اتوبوس و پلاک شخصی آن، آنها را متقاعد کرد که اتوبوس شخصی است.
آنان تمام وسایل بچهها را از جعبه اتوبوس بیرون آوردند و کارت شناسایی آنها را گرفتند. همه آنها بسیجی بودند به جز مصطفی رهایی که کارت سپاه داشت. با تهدید همه را به سمت جنگل بردند و تنها من و آقای نظری مانده بودیم.
نمی دانم چطور باورشان شده بود که ما دو نفر شخصی هستیم و ارتباطی با رزمندگان نداریم و فقط راننده هستیم. در همین حین یک مینیبوس پر از مسافر هم از راه رسید و آن را هم متوقف کردند و در بین آنها سربازی را که به همراه پدر پیرش به مهاباد می رفتند، پیاده کردند و سرباز را همان جا جلو چشمان پدرش کشتند و پیرمرد را به من سپردند و گفتند پیرمرد را سوار کن و برگرد.
تمام حواسم پیش بچهها بود، خدایا چه بر سر بچهها میآورند. جرأت نمیکردم از سرنوشت بچهها بپرسم صدای شنیدن تیر از بین جنگل خیلی مرا بیتاب کرده بود با دلهره تمام پشت فرمان نشستم و با اضطراب اتوبوس را روشن کرده و به سمت نزدیکترین مقر سپاه حرکت کردم.
فردا صبح زود اتوبوس را برداشتم و به محل حادثه حرکت کردیم. ماشین را کنار جنگل گذاشتم و به سرعت به طرف جنگل دویدم. غمبارترین و سخت ترین صحنه عمرم را آن جا دیدم. بدن بیجان و تیرباران شده 13 جوان و نوجوان معصوم که هر یک گوشهای افتاده بودند و در عصر عاشورای سال 1362 به جمع شهدای کربلای 61 هجری قمری پیوستند.
منبع: تسنیم
*پایگاه خبری_تحلیلی مشرق نیوز
#عاشورا
#روایت_شهادت_سیزده_نوجوان_بسیجی
@dghjkb
اعراض پیروان اهل حق از سرنوشت دنیای اسلام ،عامل ایجاد حادثه کربلا
عامل دیگرى که وضع [جامعه اسلامی]را به آنجا رسانید[که حادثه کربلا رخ داد] و انسان در زندگى ائمه علیهم السّلام این معنا را مشاهده مىکند، این بود که پیروان حق که ستونهاى آن اساس واقعىِ بناى ولایت و تشیّع محسوب مىشدند، از سرنوشت دنیاى اسلام اعراض کردند و نسبت به آن بىتوجّه شدند و به سرنوشت دنیاى اسلام، اهمیت نمىدادند. بعضى افراد یک مدّت مقدارى تحمّس و شور نشان دادند که حکّامْ سختگیرى کردند؛ مثل قضیهى هجوم به مدینه در زمان یزید که اینها علیه یزید سر و صدایى به راه انداختند، او هم آدم ظالمى را فرستاد و قتل عامشان کرد. این گروه هم، همه چیز را به کلّى بوسیدند و کنار گذاشتند و مسائل را فراموش کردند. البته، همهى اهل مدینه هم نبودند؛ بلکه عدّهاى بودند که در بین خودشان، اختلاف داشتند. درست عکس تعالیم اسلامى عمل شد؛ یعنى نه وحدت و نه سازماندهى درست بود و نه نیروها با یکدیگر اتصال و ارتباط کاملى داشتند. بنابراین، نتیجه آن شد که دشمن، بیرحمانه تاخت و اینها هم در قدم اوّل، عقب نشستند. این نکته، نکتهى مهمى است.۱۳۷۴/۱۰/۰۵
بیانات در دیدار جمعی از پاسداران
پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
#محرم
@dghjkb
🌿بچهها! سعی کنید یه
دوست خوب و همراه پیدا کنید؛
دوست خوب کسیه که نتونی جلوش گناه کنی؛
پاتو به بهشت باز کنه؛ پاتو به بهشت زهرا،
کنار شهدا باز کنه؛ پاتو به یه جاهایی
وا کنه که تا حالا نمیرفتی!
مثلاً بکشوندت به محله فقیر نشینها
تا کمک کنی به مردم،غم مردم خوردن
رو بهت نشون بده.
#حاج_حسین_یکتا
@dghjkb
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
امام حسين (علیهالسلام) فرمود:
«پنج چيز است كه در هركسى نباشد، خير زيادى در او نيست: عقل، دين، ادب، حيا و خوشخويى».
(حياة الامام الحسين(ع)، ج ۱ ص۱۸۱ )
#امام_حسین علیهالسلام
@dghjkb
نماز عشق دو رکعت است،
رکعت اول در دنیا،
رکعت دوم در جنت لقاءالله،
وضوی آن صحیح نیست مگر با خون.....
#شهید_سیدمرتضی_آوینی
#نماز_اول_وقت
@dghjkb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴سيدعلی لبتر کند جانم فدايش ميکنم!
@dghjkb
7.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای فروش ماسک های تقلبی اروپا به ایران در دوران دفاع مقدس
🔹 این روزهای کرونایی بازار فروش واکسن های خارجی تقلبی بسیار داغ است که بد نیست این اتفاقات را مد نظر قرار دهیم که تاریخ نشان داده که بیگانگان هم دلسوز ما نیستند
@dghjkb
حضرت اباعبدالله علیه السلاّم، هنگام خروج از مدینه، وصیّت نامه ای مرقوم کردند و نزد برادرشان محمّد بن حنفیّه گذاشتند. این نامه حکم وصیت تاریخی سیدالشهدا را دارد. گفتنی است شهدای دفاع مقدس که رهرو سیدالشهدا هستند خود وصیت نامه ای دارند که منشا گرفته از تفکر حسینی،
وصیت اسطوره شهدا
اصل وصیت همانگونه میدانید به زبان عربیست و این تنها ترجمه ای ساده از آن کلمات قصار به فارسی است.
« بسم الله الرحمن الرحیم ...؛ این وصیت حسینبیعلی است به برادرش محمد حنفیه. حسین گواهی میدهد به توحید و یگانگی خداوند و این که برای خدا شریکی نیست و محمد (ص) بنده و فرستاده اوست و آئین حق ( اسلام ) را از سوی خدا ( برای جهانیان ) آورده است و شهادت میدهد که بهشت و دوزخ حق است و روز جزا بدون شک به وقوع خواهد پیوست و خداوند همه انسانها را در چنین روزی زنده خواهد کرد. »
امام در وصیت نامهاش پس از بیان عقیده خویش درباره توحید و نبوت و معاد، هدف خود را از این سفر این چنین بیان کرد:
« من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از شهر خود بیرون آمدم؛ بلکه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منکر و خواستهام از این حرکت، اصلاح مفاسد امت و احیای سنت و قانون جدّم، رسول خدا (ص) و راه و رسم پدرم، علیبنابیطالب (ع) است. پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد ( و از من پیروی کند ) راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند ( و از من پیروی نکند ) من با صبر و استقامت ( راه خود را ) را در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و بنیامیه حکم کند که او بهترین حاکم است.
و برادر ! این است وصیت من به تو و توفیق از طرف خداست. بر او توکل میکنم و برگشتم به سوی اوست. »
*فرآوری: سامیه امینی
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منابع: خبرگزاری فارس، سایت: کانون گفتگوی قرآنی/ عاشورا
#وصیت_شهدا_برای_کربلا
@dghjkb