eitaa logo
Diary
381 دنبال‌کننده
166 عکس
49 ویدیو
0 فایل
ماجراهای من و زنده موندن https://daigo.ir/secret/9381217502 چنل ناشناس: https://eitaa.com/joinchat/1197932831Ce033eeefdb
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از Fiore
نام کتاب: اردوی نفرین شده خلاصه: سارا به همراه برادرش آرون قرار است به اردوی تابستانی کلدلیک بروند. این اردو مخصوص ورزش‌های آبی است. بچه‌ها در دریاچه‌ای که کنار اردوگاه است انواع ورزش‌های آبی را می‌آموزند. سارا دختری وسواسی است که ترجیح می‌دهد به دور از چنین مکان‌هایی باشد و به تنهایی و در استخری تمیز شنا کند. برخلاف او، برادرش هر ساله به چنین اردوهایی می‌رود و عاشق وقت گذراندن در طبیعت است. امسال پدر و مادر سارا او را به اجبار به چنین اردویی فرستاده‌اند تا کمی از وسواس‌ او کاسته شود. اما سارا از اردوی کلدلیک متنفر است؛ دریاچه چندش‌آور و لزج است و او به محض ورود با هم اتاقی‌هایش به مشکل برمی‌خورد. دختر ها از او بدشان می‌آید. سارا تصمیم می‌گیرد وانمود کند غرق شده است، تا همه دل‌شان برای او بسوزد. اما نقشه‌اش آن‌طور که می‌خواهد پیش نمی‌رود. چون زیر آب سرد دریاچه، یک نفر در کمین اوست؛ یک نفر که چشم‌های آبی کم‌رنگی دارد و بدنش شفاف است. او دختری به نام دلا است که قبلا در همین اردوگاه کشته شده است و حالا سارا روح او را می‌بیند. سارا تصمیم می‌گیرد اردوگاه را ترک کند. 🧶نامه ای از فردی ناشناس برای شما: من به مادرم قول دادم که برای برداشتن جعبه‌های قدیمی به زیرزمین بروم. هوا سرد بود و چراغ‌ها سوسو می‌زدند. در انتهای راهرو، یک در کوچک را دیدم که همیشه قفل بود. امروز باز بود. از داخلش بوی شیرینی سوخته می‌آمد. وقتی به داخل نگاه کردم، فقط یک صندلی خالی دیدم که دقیقاً رو به من بود. وقتی برگشتم تا فرار کنم، صدای زمزمه‌ای ضعیف شنیدم که می‌گفت: «منتظرت بودم.» برای https://eitaa.com/diary6
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی زیاد الان اینو درک میکنم((:
11 . آبان
Diary
یکی از بچه های دانشکدمون از ارتفاع افتاده زمین و الان توی کماست ، ممنون میشم اگه براش دعا کنید((:
نموند دختر قشنگمون . . . الان دیگه میشه براش حمد و سوره بخونید؟
خوابگاه یه جامعه خیلی کوچیکه ؛ من از اتاقش برمیگشتم درحالی که داشتم گریه میکردم درحالی که هم اتاقیش تو بغلم گریه کرده بود ، یه دختر دیگه دستش یه جعبه شیرینی بود ، دختر دیگه داشت با گوشی حرف می‌زد و میخندید یکی دیگه درگیر کارای فرداش بود . بچه ها زندگی همینه .
-
نه تنها هم اتاقیام آهنگای مزخرف گوش میدن بلکه از سلیقه موسیقی من اصلا خوششون نمیاد😭😭
آخر هفته ها>>>>>