من الان قدر داشتن خونه و زندگی آدم وار رو درک میکنم و بابتش خوشحالم و اگه نرفته بودم موندن رو نمی فهمیدم . باورم نمیشه که اینو دارم میگم ولی بابت این رفتنه از خدا ممنونم .
بد هست ولی اونقدرا هم بد نبود چون الان خوشحال میشم ، دلیلی دارم که بخندم و گریه کنم ؛ قبلا زندگی خیلی بی احساس تر بود .
کاش میتونستم بگم "باتون حال نمی کنم نمیخوام فردا بریم بیرون" و تمام میشد این قصه .
"اگر راست است که هر کسی یک ستاره روی آسمان دارد ، ستاره من باید دور ، تاریک و بی معنی باشد ؛ شاید اصلاً من ستاره نداشته ام"
-بوف کور-
چقدر خوشحالم که بارها بهشون گفتم که اگه نبودن من نمی تونستم ادامه بدم و قراره بازم بهشون بگم .