شده بخشی از خودت. نه اومده، نه رفته ،همیشه بوده. انقدر موندگاره که دیگه حتی نمیپرسی چرا هست. باهات زندگی میکنه، توی نفسهات جاخوش کرده.
فکر میکنی فراموشش کردی، فکر میکنی تموم شده، رد شده. میگی "الان حالم خوبه" ولی بعد یهو دیرت میشه، یه اتفاق کوچیک میافته، یه چیز خیلی ساده… و اشکت در میاد. بدون اینکه بدونی دقیقاً به خاطر چی.
اون غم هنوز هم هست!فقط بلد شده ساکت باشه. خودش رو قایم کرده تو لحظههای معمولی، تو چیزایی که به نظر مهم نمیان.
فکر میکنی قوی شدی، ولی واقعیت اینه که فقط یاد گرفتی باهاش کنار بیای. یاد گرفتی با غمی زندگی کنی که هیچوقت ترکت نکرده.