eitaa logo
معصومه
55 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
95 فایل
تاسیس:99/5/12 ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/yaserahbary
مشاهده در ایتا
دانلود
👆رسانه‌های غربی هم به پیشبینی رهبرمعظم انقلاب رسیدند ♦️دیلی‌میلی: آمریکا با متحدانش غرق خواهد شد ♦️امام خامنه ای: آمریکا مانند غرق خواهد شد 🇮🇷کانالهای نشریه عبرتهای عاشورا🇮🇷 🌍 eitaa.com/ebratha_ir  ایتا 🌍 splus.ir/ebratha.org  سروش
🔴جزئیات دستگیری جاسوس زن موساد در لبنان ♦️روزنامه الاخبار لبنان امروز دوشنبه جزئیاتی را از دستگیری یک جاسوس سازمان موساد در لبنان و شیوه جاسوسی او فاش کرد و نوشت: طی سال های ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲ میلادی یک عکاس حرفه‌ای به نام «لیال رمضان» با رژیم صهیونیستی ارتباط برقرار کرده و برای مسئولان صهیونیست که با آن‌ها ارتباط داشت، تصاویر و ویدیوهایی از منزل یکی از رهبران جنبش حماس واقع در منطقه «الطریق الجدیده» و همچنین منازل اعضای حزب الله در ضاحیه جنوبی بیروت ارسال کرده بود. گفته شده این عکاس به ازای هر ماموریت جاسوسی خود برای رژیم صهیونیستی مبلغ ۵۰ دلار دریافت می‌کرد. 🇮🇷کانالهای نشریه عبرتهای عاشورا🇮🇷 🌍 eitaa.com/ebratha_ir  ایتا 🌍 splus.ir/ebratha.org  سروش
⭕️شهادت روی پیاده‌رو/ روایتی از نحوه شهادت حمیدرضا الداغی شهید غیرت سبزواری 📌شهادت روی پیاده‌رو ♦️ساعت به نُه و نیم نزدیک می‌شود؛ حمیدرضا دارد می‌رود دنبال دخترش. آوا خانه رفیقش است. حمید رسیده به فلکه سه گوش. افتاده است توی خیابان ابوریحان. آن دور و برها ظاهرا خلوت است. پرنده یا هر چیز دیگری زیاد پر نمی‌زند. چراغ برق های خیابان نفس شان تازه نیست، خوب نمی‌دمند. کتاب فروشی و مغازه اِسنُوا و دیگر جاها تعطیل است. طبیعی ست؛ ساعت نه و نیم شب، آن هم جمعه چرا باز باشند؟! ♦️چشم تیز می کند. می بیند سه پسر افتاده‌اند به جان دو دختر. نزدیک شان شده‌اند. چنگ می‌اندازند سمت دختران. پسر دستش را چنگک می‌کند دور مچ دختر، می گیرد می کشدش حریصانه. حمید خیابان را رد می‌کند پا می گذارد توی پیاده رو. می رود که مثل همیشه مثل دفعه های پیش سد بزند جلوی آدم های نامردی که دنبال لذت طلبی اند. ♦️پسران می‌خواهند دو دختر را به زور ببرند توی ماشین. ماشین شان را آن طرف پیاده رو یا خیابان گذاشته اند. دختر خودش را می‌کشد عقب. نمی‌دانم داد می زند کمک می‌خواهد یا نه. پسر وحشیانه دختر را می‌کشد. حمید که می‌بیند از آن طرف خیابان می آید. داد می‌زند که ول کنید چه کارش دارید؟! ♦️خودش را می رساند. توی دل دختران لرزه افتاده است. نمی‌دانم حمید آن لحظه دخترش آوا آمده بود جلوی چشمش یا نه. ولی هر چه بود رفته بود وسط معرکه که نجات دهد. پسر سیاه پوش، پیرهن می‌زند بالا چاقو را از کمرش می کشد بیرون. حمید با لگد می رود سمت پسر. پسر دوم می پیچد پشت حمید. حمید یک لگد دیگر می زند به پسر جلویی. پسر دوم از عقب چاقو را تند تند فرو می کند توی گُرده حمید. پسر دیگر از جلو چاقو را می زند توی سینه حمید. پسر سوم که لباس زرد پوشیده، ایستاده است نگاه می کند. چاقوست که از جلو و عقب توی تن حمید می رود. حمید نمی تواند نفر عقب را بزند. فقط مشت هایش می رود به سوی جلو. نفر عقب تا جا دارد با سنگ دلی و تیرگی، تیغ تیز فرو می کند. دو مرد از آن طرف پیاده رو می آیند راه شان را کج می کنند می افتند توی سرازیری خیابان و ناپدید می شوند. نبوده اند انگار هیچ وقت. ♦️دو پسر حمید را ول می کنند می ایستند جلویش چیزهایی می گویند. حمید جواب می دهد دستش را می گیرد سمت شان. سه مرد از پشت حمید پیدای شان می شود. یکی از مردها می رود دو پسر را دور می کند. ♦️خون دارد از از زیر پوست حمید می آید. بالا بافت های لباسش را رد میکند میرسد روی پیراهن. پشتش خیسِ خون شده. روی سینه اش هم خون زده و درد می‌کند. از زیر ماسک سفید رنگش یک کله نفس می کشد قلبش می زند. نمیدانم دارد به چه فکر می کند. آوا را یادش هست؟ آمده بود دنبالش؟ منتظر است. ♦️یک موتوری می رسد. حمید را که می بیند سوارش می کند. پیراهن حمید پرخون تر شده. نمی دانم موتور سوار به حمید چیزی میگوید یا نه. فقط گاز می دهد سمت چهار راه دادگستری. می رود بیمارستان. سر چهارراه یک نفر سرش را از پراید در آورده می گوید: «تلوتلو میخورد». موتورسوار تا می آید کاری کند حمید می افتد روی آسفالت. ترافیک می شود. مردم دوره می کنند. مغازه دارها سرک می کشند قاطی جمعیت می شوند. حمید دردش آمده چیزی می گوید: - کمک ♦️یک نفر زنگ می زند115. اورژانس زود می رسد. حمید را میبرند تو. تا میرسد بیمارستان رفته است توى کما. ♦️آوا نشسته است ثانیه میشمارد پدر بیاید زود برود خانه ولی از حمید خبری نیست. آوا شماره خانه را می‌ گیرد می گوید: بابا نیومده کجاست؟ 🔴 👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
⭕️شهادت روی پیاده‌رو/ روایتی از نحوه شهادت حمیدرضا الداغی شهید غیرت سبزواری 📌شهادت روی پیاده‌رو ♦️ساعت به نُه و نیم نزدیک می‌شود؛ حمیدرضا دارد می‌رود دنبال دخترش. آوا خانه رفیقش است. حمید رسیده به فلکه سه گوش. افتاده است توی خیابان ابوریحان. آن دور و برها ظاهرا خلوت است. پرنده یا هر چیز دیگری زیاد پر نمی‌زند. چراغ برق های خیابان نفس شان تازه نیست، خوب نمی‌دمند. کتاب فروشی و مغازه اِسنُوا و دیگر جاها تعطیل است. طبیعی ست؛ ساعت نه و نیم شب، آن هم جمعه چرا باز باشند؟! ♦️چشم تیز می کند. می بیند سه پسر افتاده‌اند به جان دو دختر. نزدیک شان شده‌اند. چنگ می‌اندازند سمت دختران. پسر دستش را چنگک می‌کند دور مچ دختر، می گیرد می کشدش حریصانه. حمید خیابان را رد می‌کند پا می گذارد توی پیاده رو. می رود که مثل همیشه مثل دفعه های پیش سد بزند جلوی آدم های نامردی که دنبال لذت طلبی اند. ♦️پسران می‌خواهند دو دختر را به زور ببرند توی ماشین. ماشین شان را آن طرف پیاده رو یا خیابان گذاشته اند. دختر خودش را می‌کشد عقب. نمی‌دانم داد می زند کمک می‌خواهد یا نه. پسر وحشیانه دختر را می‌کشد. حمید که می‌بیند از آن طرف خیابان می آید. داد می‌زند که ول کنید چه کارش دارید؟! ♦️خودش را می رساند. توی دل دختران لرزه افتاده است. نمی‌دانم حمید آن لحظه دخترش آوا آمده بود جلوی چشمش یا نه. ولی هر چه بود رفته بود وسط معرکه که نجات دهد. پسر سیاه پوش، پیرهن می‌زند بالا چاقو را از کمرش می کشد بیرون. حمید با لگد می رود سمت پسر. پسر دوم می پیچد پشت حمید. حمید یک لگد دیگر می زند به پسر جلویی. پسر دوم از عقب چاقو را تند تند فرو می کند توی گُرده حمید. پسر دیگر از جلو چاقو را می زند توی سینه حمید. پسر سوم که لباس زرد پوشیده، ایستاده است نگاه می کند. چاقوست که از جلو و عقب توی تن حمید می رود. حمید نمی تواند نفر عقب را بزند. فقط مشت هایش می رود به سوی جلو. نفر عقب تا جا دارد با سنگ دلی و تیرگی، تیغ تیز فرو می کند. دو مرد از آن طرف پیاده رو می آیند راه شان را کج می کنند می افتند توی سرازیری خیابان و ناپدید می شوند. نبوده اند انگار هیچ وقت. ♦️دو پسر حمید را ول می کنند می ایستند جلویش چیزهایی می گویند. حمید جواب می دهد دستش را می گیرد سمت شان. سه مرد از پشت حمید پیدای شان می شود. یکی از مردها می رود دو پسر را دور می کند. ♦️خون دارد از از زیر پوست حمید می آید. بالا بافت های لباسش را رد میکند میرسد روی پیراهن. پشتش خیسِ خون شده. روی سینه اش هم خون زده و درد می‌کند. از زیر ماسک سفید رنگش یک کله نفس می کشد قلبش می زند. نمیدانم دارد به چه فکر می کند. آوا را یادش هست؟ آمده بود دنبالش؟ منتظر است. ♦️یک موتوری می رسد. حمید را که می بیند سوارش می کند. پیراهن حمید پرخون تر شده. نمی دانم موتور سوار به حمید چیزی میگوید یا نه. فقط گاز می دهد سمت چهار راه دادگستری. می رود بیمارستان. سر چهارراه یک نفر سرش را از پراید در آورده می گوید: «تلوتلو میخورد». موتورسوار تا می آید کاری کند حمید می افتد روی آسفالت. ترافیک می شود. مردم دوره می کنند. مغازه دارها سرک می کشند قاطی جمعیت می شوند. حمید دردش آمده چیزی می گوید: - کمک ♦️یک نفر زنگ می زند115. اورژانس زود می رسد. حمید را میبرند تو. تا میرسد بیمارستان رفته است توى کما. ♦️آوا نشسته است ثانیه میشمارد پدر بیاید زود برود خانه ولی از حمید خبری نیست. آوا شماره خانه را می‌ گیرد می گوید: بابا نیومده کجاست؟ 🔴 👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
💠 معلّمان و کارگران ما مؤمن و متعهّدند و از اوّل انقلاب بارهای سنگینی را بر دوش گرفته و تحمّل کرده‌اند. ۱۳۸۱/۰۲/۱۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کنایه رحیم پور ازغدی درباره علیرضا اکبری، جاسوسی که اعدام شد:تو ستاد روحانی بوده دور وبر روحانی از این افراد هنوز هستند اگر خودش نباشد ♦️عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در همایش «دانشگاه تراز انقلاب اسلامی مبتنی بر بر گام دوم انقلاب»:آقایی که اعدامش کردند و سه تا داغ مهر داشت کیف کردید؟ نمی‌دانم چه کار می‌کنند. من هر چقدر سرم را محکم به مهر می‌زنم نمی‌شود!ً هر چقدر تو نماز خواندی من هم خواندم! ♦️آقایی که اعدامش کردند سابقه جبهه داشت سابقه پاسداری هم داشت معاون وزیر دفاع هم بود. ده سال اطلاعات به انگلیس می داد. ♦️خودش می گفت انگلیس که می رفت برایش سجاده کنار می گذاشتند که نجاست و طهارت نماز مشکلی نداشته باشد. ببینید چقدر آدم احمق می شود. خدا وقتی آدم را رها می کند خریت مرز نمی شناسد. نجاست و طهارت را رعایت می کند جاسوسی هم می کند 🇮🇷کانالهای نشریه عبرتهای عاشورا🇮🇷 🌍 eitaa.com/ebratha_ir  ایتا 🌍 splus.ir/ebratha.org  سروش
🔴در متروی امارات علاوه بر تفکیک و مناسب‌سازی واگن‌ بانوان روی شیشه اطلاع داده‌اند "100 درهم جریمه آقایانی که وارد واگن خانم‌ها شوند" ♦️اینو برای این نمیگیم که چون امارات این کارو کرده ما هم کار درستی میکنیم اگر قوانین رو سخت‌تر کنیم، نه اگر امارات هم ای کارو نکنه ما باید انجام بدیم، فقط واسه اونایی گذاشتیم که قبله‌شون اونجاهاست 🇮🇷کانالهای نشریه عبرتهای عاشورا🇮🇷 🌍 eitaa.com/ebratha_ir  ایتا 🌍 splus.ir/ebratha.org  سروش
هدایت شده از آگاهسازی
10.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫سوء استفاده شیاطین در محیط های مجازی 🔷خانم‌ها مواظب باشید، ساده لوح نباشید!!!!! بفرستید برای دیگران... @agah_esf
🌹 شرح روایت (علیه السلام) در مورد حضرت (علیه السلام) توسط آیت الله خوشوقت 🇮🇷کانالهای نشریه عبرتهای عاشورا🇮🇷 🌍 eitaa.com/ebratha_ir  ایتا 🌍 splus.ir/ebratha.org  سروش
🌹۱۵ شوال، سالروز شهادت حضرت حمزه(علیه السلام) و وفات حضرت عبدالعظیم الحسنی(علیه السلام) تسلیت باد (( از فیض گنبد و حرم سیدالکریم / دارد هوای کرب و بلا را دیار من)) ▪️مـرا بـا اشکْ، الفـت از قدیم است ▪️ که مرغ دل به صحن غم مقیم است ▪️محبیـن خـون زِ ابـر دیـده بـاریـد! ▪️عزای «حمزه» و «عبدالعظیم» است... 🇮🇷کانالهای نشریه عبرتهای عاشورا🇮🇷 🌍 eitaa.com/ebratha_ir  ایتا 🌍 splus.ir/ebratha.org  سروش
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹️سالیانی است که بر قبله ری رو کردم دست من نیست به احسان شما رو کردم 🔹️هر سلامی به تو دادیم حسن داده جواب بی سبب نیست که در صحن تو هوهو کردیم 🖤وفات سیدالکریم حضرت عبدالعظیم حسنی تسلیت باد .🖤 💫هرچقدر که به ایشان ارادت دارید درشب وفاتشان این کلیپ رو منتشر بفرمایید .
هدایت شده از آگاهسازی
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 الگویی که پیامبر معرفی کرد 🔹 حمزه سید الشهدا، الگویی برای همیشه تاریخ 🗓 به مناسبت ۱۵ شوال، سالروز شهادت حضرت حمزه (ع)، عموی گرامی پیامبر اکرم (ص) @agah_esf