بی بصیرتی و خیانت خواص، عاملی که باعث شد امیرالمؤمنین علیه السلام و امام راحل را مجبور به تقاضای مرگ از درگاه خدا کند، نکند ما هم در تکرار این قضیه سهیم باشیم😢😁😢
@didebanehoshyar
@didebanehoshyar
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
#عزت_پاسپورت
✍حدود شانزده روز قبل در قلب اروپا ، بی سروصدا دو دیپلمات ایرانی از هلند اخراج شدند!!
⭕️اخراج بالاترین سطح برخورد دیپلماتیک بین کشور هاست و معمولا با واکنش تلافی جویانه ای از همان نوع مواجه می شود.
🔴 اما مقامات ایرانی موضوع را کاملا مسکوت گذاشتند و حتی در برابر برخی کنجکاوی های مطلعین،از بیخ منکر همه چیز شدند!
🔴حالا و دو روز بعد از آنکه هلندی ها خودشان از ماجرا پرده برداشتند، دیپلمات های کار کشته و غیور کشورمان ، واکنش شدیدی نشان داده و سفیر هلند را به وزارت خارجه احضار کردند!
🔴 این همان دولتی است که قرار بود عزت را به پاسپورت ایرانی بازگرداند و حالا عرضه صیانت از شأن دیپلمات هایش را هم ندارد!
این رفتار دولت اما زنگ یک خطر خیلی بزرگتر را به صدا در می اورد
🔴 دولتی که در این امور تا این حد پنهان کار و منکر حقایق است، همین الان در مذاکرات فرسایشی با اروپا چه می کند و چه چیزهایی را از مردم پنهان می کند!؟
در طول مذاکرات منتهی به پذیرش برجام، این تجربه تلخ بارها و بارها تکرار شد.
😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢
@didebanehoshyar
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#نکته
#احترام_به_والدین
📝پیرمردی با پسر و عروس و نوه اش زندگی میکرد،
او دستانش می لرزید و چشمانش خوب نمیدید و به سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شکست...
پسر و عروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد…!
آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد. بعد از این که یک بشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شکست، دیگر مجبور بود غذایش را در کاسه چوبی بخورد، هروقت هم خانواده او را سرزنش میکردند، پدر بزرگ فقط اشک میریخت و هیچ نمیگفت...
یک روز عصر قبل از شام، پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازی میکرد. پدر رو به او کرد و گفت: پسرم داری چی درست میکنی؟ پسر با شیرین زبانی گفت: دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست میکنم که وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید…!
یادمان بماند که زمین، بشکل عجیبی گرد است…!😳😳😳
@didebanehoshyar
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ لطفا اگر باور نکردی انکار نکن
🌹 #شهید_احمد_علی_نیری یکی از شاگردان خاص مرحوم آیت الله حق شناس بود ؛ وقتی مردم دیدند که آیت الله حق شناس در مراسم ترحیم این شهید بزگوار حضور یافت و ابعادی از شخصیت او را برای مردم بیان کرد ، تازه فهمیدند که چه گوهری از دست رفته است!
☘مرحوم آیت الله حق شناس درباره شهید نیری گفت: " #در_این_تهران_بگردید. ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می شود یا نه؟"
در بخشی از کتاب #عارفانه نوشته شده است: آیت الله حق شناس ، در مجلس ختم این شهید با آهی از حسرت که در فراق احمد بود ، بیان داشتند: رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی دانم این #جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!"
🍀سپس در همان شب در منزل این شهید بزرگوار روبه برادرش اظهار داشتند: "من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به جز بنده وخادم مسجد ، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم ، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است. #اما_نه_روی_زمین ! بلکه #بین_زمین_و_آسمان_مشغول_تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم #احمد_آقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت #تا_زنده ام به کسی حرفی نزنید...."
📚کتاب عارفانه
@didebanehoshyar
@didebanehoshyar
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#خاطرات_شهدا
💠 بابای بی سر😢
🌹اسمش #بابازادگان بود. صداش ميزدن «بابا»؛ ديگر حوصله «زادگانش » رو نداشتن. گاهي هم سر به سرش ميذاشتن
🌹صدا ميزدن «بابا...» وقتي بر ميگشت #سينه ميزدند و ميگفتن: «قربان نعش بي سرت.»
ميخنديد و سر تكان ميداد .
🌹با بي سيم چي دوتايي آمده بودن بيرون، پتوها رو تكان بدن.
دور و برشان #خاك بلند شد و همه چيز به هم ریخت.
🌹وقتي خاك نشست، ديديم موج انفجار پرتشان كرده توي سنگر، رفتم توي سنگر.
هر دو #شهيد شده بودن.
سر بي سيم چي روي #شانه بابا بود مثل وقتي كه يكي سرش را روي شانه ديگري ميذاره و ميخوابه
#بابا هم سر نداشت.😳😳😳
«بابا قربان نعش بي سرت»
🍃🌹🍃🌹
@didebanehoshyar