eitaa logo
دیده‌بان‌هوشیار
967 دنبال‌کننده
39.4هزار عکس
16.5هزار ویدیو
213 فایل
سلام و عرض ادب متاسفانه این کانال مسدود شد ، در کانال جدید دیده بان هوشیار با لینک زیر در خدمت شما عزیزان هستیم https://eitaa.com/didebaanehoshyar ارتباط با ادمین @sarbaaze0
مشاهده در ایتا
دانلود
💞 💞 💞 😘 🔸در روزهای پیش از فتح فاو بودیم در . به رسم استحباب، ابراهیم و حمید را صدا زدم و پیمان بین خود 👥👤جاری کردیم. 🔹دست ها را در هم گره کرده و قرار گذاشتیم تا در آینده در هر شرایطی یاور هم باشیم و جسم مجروح و یا شهید هم. 🔸به شب عملیات رسیدیم و 💥شدید دشمن امانمان را بریده بود. در ابتدای ورودی شهر با زخم عمیقی برداشتم و زمین گیرم شدم. 🔹خبر به برادران رسید و طبق پیمان برادری که داشتیم، در آنی بالای جسم نیمه جانم آمدند و هن هن کنان و در آن شیارهای پر پیچ و خم، عزم انتقال جسم سنگینم را به عقب کردند. 🔸با حال زاری که داشتم صدای حمید را می شنیدم که زیر لب زمزمه می کرد و از می نالید. از آن همه ای که در او نسبت به خودم می دیدم از برادری خود با او 😍 می بردم. 🔹برای او تمام انرژی خود را جمع کرده و گفتم: "نگران نباش، بخدا خوب خواهم شد و بین شما باز می گردم" 🔸حمید هم با لهجه و عامیانه اش گفت:"بابا کی نگران توهه😳 به خاطر تو داشتم به خودم بد می گفتم که این چه صیغه بود که با تو بستم. حواسم به سنگینت نبود."😳😰 🔹و سالهاست جمله اش نقل هر شده و بهانه ای برای .😊😂 راوی : "محمد رضا سقالرزاده" گردان کربلا
😂😂😂 💠 صیغه برادری 🔸در روزهای پیش از فتح فاو بودیم در . به رسم استحباب، ابراهیم و حمید را صدا زدم و پیمان بین خود 👥👤جاری کردیم. 🔹دست ها را در هم گره کرده و قرار گذاشتیم تا در آینده در هر شرایطی یاور هم باشیم و جسم مجروح و یا شهید هم. 🔸به شب عملیات رسیدیم و 💥شدید دشمن امانمان را بریده بود. در ابتدای ورودی شهر با زخم عمیقی برداشتم و زمین گیرم شدم. 😝 🔹خبر به برادران رسید و طبق پیمان برادری که داشتیم، در آنی بالای جسم نیمه جانم آمدند و هن هن کنان و در آن شیارهای پر پیچ و خم، عزم انتقال جسم سنگینم را به عقب کردند. 🔸با حال زاری که داشتم صدای حمید را می شنیدم که زیر لب زمزمه می کرد و از می نالید. از آن همه ای که در او نسبت به خودم می دیدم، از برادری خود با او 😍 می بردم. 🔹برای او تمام انرژی خود را جمع کرده و گفتم: "نگران نباش، بخدا خوب خواهم شد و بین شما باز می گردم" 🔸حمید هم با لهجه و عامیانه اش گفت: "بابا کی نگران توئه⁉️ به خاطر تو داشتم به خودم بد می گفتم که این چه صیغه بود که با تو بستم😡 حواسم به سنگینت نبود."😳😰 🔹و سالهاست جمله اش نقل هر شده و بهانه ای برای .😊😂 راوی : "محمد رضا سقالرزاده" گردان کربلا 😁 @didebanehoshyar