🏴روایت حرمله (لعنت الله علیه)👆 درباب به شهادت رساندن حضرت علی اصغر (علیه السلام)
@didehban313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مــاجــرای خــــواب دیدن علــــــمدار کربلا
.
#قمربنیهاشم#عباس
#علمدارکربلا #برادر
#عمو#آب#مشک#علقمه
#رقیه#سکینه#قاسم#فرات
@didehban313
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
ﺍَﻟﺴَّﻠٰﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳٰﺎ ﺍَﺑٰﺎ ﻋَﺒْﺪِﺍﻟﻠﻪ
ِﻭَﻋَﻠَﻰ ﺍﻟْﺎَﺭْﻭٰﺍﺡِ ﺍﻟَّﺘﻰ ﺣَﻠَّﺖْ
ﺑِﻔِﻨٰﺎﺋِﻚَ،
ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻣِﻨّﻰ ﺳَﻼﻡُ ﺍﻟﻠﻪِ ﺍﺑَﺪﺍ
ً
ﻣﺎ ﺑَﻘﻴﺖُ ﻭَﺑَﻘِﻰَ ﺍﻟﻠَّﻴْﻞُ ﻭَ ﺍﻟﻨَّﻬٰﺎﺭُ،
ﻭَﻻﺟَﻌَﻠَﻪُ ﺍﻟﻠﻪُ ﺁﺧِﺮَ ﺍﻟْﻌَﻬْﺪِ ﻣِﻨّﻰ ﻟِﺰِﻳٰﺎﺭَﺗِﻜُﻢْ،
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻰ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ،
ﻭَﻋَﻠٰﻰ ﻋَﻠِﻰِّ ﺑْﻦِ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ، ﻭَﻋَﻠﻰٰﺍَﻭْﻻﺩِﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ،
ﻭَﻋَﻠﻰٰ ﺍَﺻْﺤٰﺎﺏ الحسین،
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺍﺟﻌﻞ ﺻﺒﺎﺣﻨﺎ ﺻﺒﺎﺡ ﺍﻻﺑﺮﺍﺭ
ﻭﻻ ﺗﺠﻌﻞ ﺻﺒﺎﺣﻨﺎ ﺻﺒﺎﺡ ﺍﻻﺷﺮﺍﺭ
ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺍﺟﻌﻞ ﺻﺒﺎﺣﻨﺎ ﺻﺒﺎﺡ
ﺍﻟﺼﺎﻟﺤﯿﻦ
ﻭﻻ ﺗﺠﻌﻞ ﺻﺒﺎﺣﻨﺎ ﺻﺒﺎﺡ
ﺍﻟﻄﺎﻟﺤﯿﻦ
ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺍﺟﻌﻞ ﺻﺒﺎﺣﻨﺎ ﺻﺒﺎﺡ
ﺍﻟﻤﻘﺒﻮﻟﯿﻦ
ﻭﻻ ﺗﺠﻌﻞ ﺻﺒﺎﺣﻨﺎ ﺻﺒﺎﺡ
ﺍﻟﻤﺮﺩﻭﺩﯾﻦ
ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺍﺟﻌﻞ ﺻﺒﺎﺣﻨﺎ ﺻﺒﺎﺡ ﺍﻟﺨﯿﺮ ﻭ ﺍﻟﺴﻌﺎﺩﻩ
ﻭﻻ ﺗﺠﻌﻞ ﺻﺒﺎﺣﻨﺎ ﺻﺒﺎﺡ ﺍﻟﺸﺮ ﻭ ﺍﻟﺸﻘﺎﻭﻩ
ﺑﺮﺣﻤﺘﮏ ﯾﺎ ﺍﺭﺣﻢ ﺍﻟﺮﺍﺣﻤﯿﻦ
ﻭﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯽ ﻣﺤﻤﺪ ﻭﺍﻟﻪ ﺍﻟﻄﺎﻫﺮﯾﻦ،
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
سلام،
صبح تاسوعای شما بزرگواران بخیر و روشن به انوار مطهر قرآن و اهلبیت (ع),
🏴@didehbane313 🏴🏴
شعرخوانی استاد رائفی پور.mp3
2.4M
#پادکست_صوتی
👤 شعر خوانی استاد #رائفی_پور
📝زبان حال امام حسین علیه السلام در غم حضرت اباالفضل عليه السلام
@didehban313
تنهای تنها.mp3
3.87M
✅ حجت الاسلام والمسلمین عالی
✅ السلام علیک ایهاالعبد الصالح المطیع لله
@didehban313
الحق که به تو، نام قمر می آید
ای ماه ترین عموی دنیا عباس
قامتش اوج قیام است، قیامت کرده
قد سقای تو رعناست اگر بگذارند
◾️تاسوعای حسینی تسلیت باد
🏴 @didehban313
29 شهریور.mp3
2.69M
◼️ ســــــــــــــــــقّا
✔️در سینه ی ما نیست به جز درد، عمو!
✔️افتاده فرات دست نامرد، عمو!
✔️سوزاند عطش گلوی ما را اما
✔️ما آب نخواستیم، برگرد عمو!
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
@didehban313
💠 شرط عجیب پیرزن برای اجاره خانه اش!
#داستان_زیبا
سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی در یکی از شهرهای کوچک قرار گذاشتیم همخونه بشیم.
خونه های اجاره ای کم بودند و اغلب قیمتشون بالا .
می خواستیم به دانشگاه نزدیک باشیم قیمتشم به بودجمون برسه.تا اینکه خونه ی پیر زنی را نشانمان دادند . نزدیک دانشگاه ،تمیزو از هر لحاظ عالی. فقط مونده بود اجاره بها!!!
گفتند این پیرزن اول می خواد با شما صحبت کنه، رفتیم خونه اش و شرایطمون رو گفتیم
پیرزن قبول کرد اجاره را طبق بودجمون بدیم
که خیلی عالی بود .
فقط یه شرط داشت که هممونو شوکه کرد
اون گفت که هرشب باید یکی از شماها برای نماز منو به مسجد ببره در ضمن تا وقتی که اینجایید باید نمازاتون رو بخونید.
واقعا عجب شرطی
هممون مونده بودیم من پسری بودم که همیشه دوستامو که نماز می خوندن مسخره می کردم دوتا دوست دیگمم ندیده بودم نماز بخونن .اما شرایط خونه هم خیلی عالی بود.
پس از کمی مشورت قبول کردیم.
پیرزن گفت یه ترم اینجا باشین اگه شرطو اجرا کردین می تونین تا فارغ التحصیلی همینجا باشید.
خلاصه وسایل خو مونو بردیم توی خونه ی پیرزن.شب اول قرار شد یکی از دوستام پیرزنو ببره تا مسجد که پهلوی خونه بود.پاشد رفت و پیرزنو همراهی کرد.نیم ساعت بعد اومد و گفت مجبور شدم برم مسجد نماز جماعت شرکت کنم.
هممون خندیدیم.
شب بعد من پیرزنو همراهی کردم با اینکه برام سخت بود رفتم صف آخر ایستادم و تا جایی که بلد بودم نماز جماعتو خوندم.
برگشتنه پیرزن گفت شرط که یادتون نرفته
من صبحا ندیدم برای نماز بیدار بشید.
به دوستام گفتم از فردا ساعتمونو کوک کردیم صبح زود بیدار شدیم چراغو روشن کردیم و خوابیدیم.
شب بعد از مسجد پیر زن یک قابلمه غذای خوشمزه که درست کرده بود برامون آورد.
واقعا عالی بود بعد چند روز غذای عالی.
کم کم هر سه شب یکیمون میرفتیم نماز جماعت
برامون جالب بود.
بعد یک ماه که صبح پامیشدیمو چراغو روشن می کردیم کم کم وسوسه شدم نماز صبح بخونم من که بیدار می شدم شروع کردم به نماز صبح خوندن. بعد چند روز دوتا دوست دیگه هم نماز صبح خودشونو می خوندند.
واقعا لذت بخش بود .لذتی که تا حالا تجربه نکرده بودم.
تا آخر ترم هر سه تا با پیر زن به مسجد میرفتیم نماز جماعت .خودمم باورم نمی شد.
نماز خون شده بودم
اصلا اون خونه حال و هوای خاصی داشت.هرسه تامون تغییر کرده بودیم.بعضی وقتا هم پیرزن از یکیمون خواهش می کرد یه سوره کوچک قرآن را بامعنی براش بخونیم.
تازه با قرآن و معانی اون آشنا می شدم.
چقدر عالی بود.
بعد از چهار سال تازه فهمیدیم پیرزن تموم اون سوره ها را حفظ بوده پیرزن ساده ای در یک شهر کوچک فقط با عملش و رفتارش هممونو تغییر داده بود.
خدای بزرگ چقدر سپاسگزارم که چنین فردی را سر راهم گذاشتی🌷
@didehban313
پست عشق :
و تو را عشق به چنین روزی انداخته ای ماه!
تو را عشق این چنین سرفراز کرده...
وقتی که سایه به سایه خورشید، تمام راههای سخت را بپیمایى،
وقتی که چشم از خورشید برندارى، وقتی که خویش را وقف او کنى،
وقتی که تمام هستیات را در دستهایت بگذارى، تمام خودت را در دستهایت بریزی و آن دستها را به سوی عشق دراز کنى، اینگونه خواهی شد.
اینگونه که خدا دستهایت را در آغوش میگیرد و آنگاه تمام قدرت بیمنتهایش را به دستهای تو میبخشد.
آنگاه تمام درهای بسته، تمام قفلهای ناگشودنی و تمام گرههای کور، با دستهای تو گشوده خواهد شد...
و داستان عشق آغاز شد ز دستانت
تمام دنیا دستهایت را میشناسند. تو را همه با دستهایت میشناسند. دستهایی که دستان خداست و از آستین رشادت و شهادت و مهر تو بیرون آمده.
همان دستهایی که دستان پر سخاوت دریاست و تمام آبهای دنیا را شرمنده خویش کرده است. دستهای تو را نمیشود نادیده گرفت؛
چون دستان خدا فراتر از همه دستهاست. هر که با دستهای تو بیعت کند، دستان خدا را در آغوش گرفته....
.
عشق در دستهایت،
برکت عشق در سفرههای عاشقان مینهند.
ای خدایی عاشقی اینک نان و خرما نه،
که از تو آب حیات میطلبیم، آب مراد... . از تو عافیت میخواهیم. از دستهای توانگرت، سعادت میخواهیم ای مرد!
کاش دستهای تو تمام ابرهای سیاه ستم را از آسمان دنیا فراری دهند. کاش دستهایت به یاری انسان برخیزد و او را وارث صلح و آشتی کند!
.
.
پ.ن:
وقت وقت دیدار است ...
دو رکعت عاشقی ...
من و خدا و مهری که بوی سیب می دهد
.
.
کاملا با ربط :
گفتی به عموی خود ارادت داری این بار قسم به دست عباس بیا آقا!
.
#ابوالفضل #عباس #عمود #قمر #قمر_بنی_هاشم #عشق #عشاق #عاشقی
.
#بوی_سیب
@didehban313