سواري خستهام ،
از کوه پایین آمدم دختر!
ببند این زخمهای کهنهی
مشروطهخواهی را .
• حامد ِ عسکرے .
تُفنگ و اسب را دادم بهجای ِ
شانهی ِ نقره ؛
بکش هموارتر کن پیچ و تاب ِ
این دو راهي را .
سپیده سر زده ،
آهو بهآغوشم قدم بگذار
مگیر از شیرمَردت لطف ِ صید ِ
صبحگاهي را
رهاتر از سر ِ زلفت بخند
امشب پریشانم ..
برقصان توی تُنگ ِ صورتت ،
دو بچه ماهي را .