برای خنده واقعی باید بتوانید درد خود را تحمل کنید و آن را به بازی بگیرید
من ناملایمات زیادی در زندگی دارم
اما لب های من این را نمی دانند
آن ها همیشه می خندند
ماندن
اشتباهِ من بود.
باید وقتِ آخرین خداحافظی
من اول
شلیک میکردم!
آدم های کمی هستند که می دانند،
تنهایی ِ یک نفر حرمت دارد .
همین طور بی هوا سرشان را پایین نمی اندازند
و بپرند وسط تنهایی آن فرد..!
چون خوب می دانند که اگر آمدند،
باید بمانند؛
تا آخرش باید بمانند؛
آنقدر که دیگر تنهایی وجود نداشته باشد .
وگرنه مسافرها همیشه موقع خداحافظی،
تنهایی را هزار برابر می کنند
چه جشنِ باشکوهیست میانِ ستارهها
انگار به نا شُکریِ زمین
تو را به آسمانْ بُرده است خدا
مرگ انسان زمـانیست
که نه شب بهانه ای برای خوابیدن دارد
و نه صبح دلیلی برای بیدار شدن
شب شده است و دونه دونه
چراغ های شهر
خاموش میشوند
من میمانم و
یک مشت تاریکی
یک مشت تنهایی
یک مشت دلتنگی
یک مشت نبودنت
من همونم که همیشه
غم و غصه ام بیشماره
اونیکه تنها ترینه
حتی سایه ام نداره
این منم که خوبیامو
کسی هرگز نشناخته
اونکه در راه رفاقت
همه ی هستیشو باخته
بعضی حرف ها را نباید زد
بعضی حرف ها را نباید خورد
بیچاره دل چه می کشد میان این زد و خورد
تهمت نالایقی بر ما زدی ،رفتی، قبول
در پی لایق برو، ماهم تماشا میکنیم
حال شب های مرا همچو منی داند و بس! تو چه دانی که شب سوختگان چون گذرد.
اندر دل بیوفا غم و ماتم باد
آن را که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچکسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
من خنده زنم بر غم، غم خنده کند بر من
اینجاست که میخندد، بیگانه به دیوانه
ما که رفتیم بخوابیم ، ولی ای دنیا !
امشبی تا به سحر ظلم نکن ، ادم باش.
بدترين درد وقتيه كه لبخند ميزنى تا جلوى ريختن اشكات رو بگيرى!
لبخند بزن حتی اگر دلت زخمی است
لبخند بزن حتی اگر در حال شکستنی!:)