eitaa logo
دین بین
12.2هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
13 فایل
😁هدف ما گفتن موضوعات سنگین با قالب سبکه 🎞 تولید کلیپهای اینوری برای اونوری‌ها 🥴 ✍️ نویسنده و کارگردان: سید علی سجادی‌فر 🎞️ بازیگر: امید غفاری ادمین کانال و رزرو تبلیغات: @admin_dinbin
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دین بین
خلاصه ای از مینا دختر سرکشی که به پدرش ازدواج میکنه🚫 بعد از ازدواج مجدد همسرش بدون اطلاع خانوادش میگیره ♨️💯وقتی بر میگرده متوجه میشه که اون نبوده و...⁉️♨️ http://eitaa.com/joinchat/1906311175C8cd007c689
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام روزتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمتهای جدید رو بذارم😊
💕 🙁 . مینا رو رسوندم و تو راه برگشت من موندم و کلی فکر و خیال اینکه ازکجا باید شروع کنم و چیکار باید کنم اینکه چجوری باید مستقل بشم چجوری باید شوهر ایده آل مینا بشم و تو دلش خودم رو جا کنم خودم رو گذاشتم جای مینا واقعا من هم اگه همچین پسر بی عرضه ای میومد خواستگاریم بهش اعتماد نمیکردم😞 گیج گیج شده بودم😕 رفتم سمت دانشگاه خودم و دیدم رو برد آگهی مسابقه ی بین المللی ای رو زده یه فکری به سرم زد شاید با اول شدن تو این مسابقه که خیلی هم معتبره بتونم یکم برا مینا خود نمایی کنم . سریع رفتم ثبت نام کردم چون مسابقه سختی بود از دانشگاه ما کسی ثبت نام نکرده بود به جز من و زینب که قاعدتا باید یک تیم میشدیم اصلا این قضیه رو دوست نداشتم ولی مجبور بودم به خاطر مینا و به خاطر نشون دادن استقلالم مجبور بودم . به خاطر اینکه نشون بدم بی عرضه نیستم این مسابقه برام خیلی مهم بود و به خاطر همین آزمایشگاه دانشگاه رو با التماس فراوان گرفتیم و شروع کردیم به ساختن نمونه ها... روزهای اول تنهایی میرفتم به زینب خانم چیزی نمیگفتم تا اینکه یه روز اومد و گفت: -آقا مجید ببخشید میتونم یه چیزی بگم؟ -بفرمایین؟ -شما از من بدتون میاد؟ یا از حضورم ناراحتید؟ همونطور که در حال ور رفتن با نمونه ها بودم گفتم: -نه چرا باید همچین چیزی باشه؟ -نمیدونم...ولی حس میکنم اضافی هستم😕 -نه...اینطور نیست😦 -اخه همه کارها رو دارید بدون اطلاع تنها انجام میدید😞 . فهمیدم داره راست میگه و جوابی هم نداشتم...راستش نمیخواستم زیاد دور و برم باشه و حتی لحظه ای فکرم از مینا دور بشه... شمارشون رو گرفتم تا ساعتهای کارگاه رو باهاشون هماهنگ کنم... زینب دختری آروم و منطقی بود و گاهی اوقات حس میکردم با مینا دارم این پروژه رو انجام میدم توی ذهنم میگفتم الان اگه مینا اینجا به جای زینب بود چی میشد😞 روزهای اول به جز خوندن فرمول ها و عددها با هم حرفی نمیزدیم ولی بعد چند هفته که راحت تر شدیم یه فکری به ذهنم زد . آخه زینب تنها دختری بود به جز مینا که میتونستم باهاش حرف بزنم به ذهنم زد ماجرای مینا رو براش تعریف کنم و ازش مشاوره بخوام بالاخره اونم دختره و بهتر میدونه چطور باید با دخترا رفتار کرد مشغول کار بودیم که گفتم: -خانم اصغری -بله؟ -میخواستم در مورد یه قضیه ای ازتون سئوال کنم.. -بفرمایین 😊 -والا راستش نمیدونم چجوری بگم... -راحت باشین 😊😊 . ... 🌸 🌹 ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @sangarsazanbisangar ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
💕 🙁 . -میخواستم در مورد یه قضیه ای ازتون سئوال کنم.. -بفرمایین 😊 -والا راستش نمیدونم چجوری بگم بهتون 😕 -راحت باشین 😊😊 امیدوارم از حرفام ناراحت نشین و بی ا بی تلفی نکنین.. -خواهش میکنم...این چه حرفیه...بفرمایین 😊 -راستش خانم اصغری میخواستم بپرسم اگه یه پسری بخواد به یک دختر خانمی ابراز علاقه کنه و بهشون بفهمونه که علاقه پیدا کرده باید چیکار کنه؟ زینب سرش رو پایین انداخت و فک کرد که منظور مجید خود به خودشه که اینجوری میخواد حرف زدن رو شروع کنه...یکمی صورتش سرخ و سفید شد و گل انداخت و گفت: -خب بستگی داره به اون دختر...همه که مثل هم نیستن... -خب فک کنین اون دختر مذهبی باشه و مقید و چادری و... شک زینب به علاقه داشتن مجید بهش داشت بیشتر میشد و همچنین سرخی صورتش... آب دهنش رو قورت داد و گفت: -خب باید رفتارش جوری باشه که اون خانم متوجه بشه...البته اینم بگم کخ خانم ها خیلی باهوش تر از ابن حرفان و یک نگاه با علاقه ای اگه دورشون باشه و حتی رو زود متوجه میشن😊 مجید همینطور که داشت با نمونه ها ور میرفت و تمیرشون میکرد گفت: نه نظر من اینطور نیست...به نظرم تا مستقیم بهشون نگی متوجه نمیشن.. -شاید متوجه میشن ولی منتظر ابراز علاقه مستقیم اون پسر میمونن 😊 -یعنی از قصد زجر میدن پسر رو؟ -نه منظورم این نبود...یعنی منتظر میمونم که مستقیم بگم تا از حدسشون مطمئن بشن... -راستی به نظر یه دختر معیارهای مهم برای ازدواج چیه...از چه چیزهایی رو باید تو یه مرد ببینن تا بفهمن که اون پسر مرد زندگیه و میشه بهش اطمینان کرد -خب اینم باز برای هر دختر فرق داره..هرکس معیار خاص خودش داره..مگه همه پسرها مثل همن که همه دخترها مثل هم باشن؟ اگه معیارهای همه ادمها یکی بود که خب همه عاشق یه نفر میشدن..😅 -خب نه...درسته...ولی شما فک کنید یه دختر مذهبی و چادری مثل خودتون... یهو انگار قند تو دل زینب آب شد اون (مثل خودتون)مثل مهر تاییدی بود به فکرهای زینب... سرخی گونه های زینب بیشتر شد و برق چشماش هم کاملا دیگه معلوم بود ولی نمیخواست که مجید چیزی بفهمه... به قول خودش منتظر پیشنهاد مستقیم بود... زیر چشمی مجید رو نگاه کرد و آب دهنش رو قورت داد و گفت: خب معیارهای من در اول چیزایی مثل ایمان و مذهبی بودنه..با خدا بودنه...کسیه که حلال و حرام سرش بشه و خانواده دار باشه...خوش اخلاق باشه و در بعد چیزهایی مثل ظاهر و تحصیلات و... که هیچکس نمیتونه منکر مهمیشون بشه و هرکی اینطور میگه داره حقیقت رو نمیگه... -باشه...ممنونم...بازم اگه سئوالی بود مزاحم میشم... . -خواهش میکنم 😊در خدمتیم... . ... 🌸 🌹 ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @sangarsazanbisangar ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
🌹امام مهدى عليه السلام: لِيَعمَل كُلُّ امْرِءٍ علَى ما يُقَرَّبُ مِن مَحَبَّتِنا هر يک از شما بايد كارى كند كه با آن به محبّت ما نزديک شود 📚 بحارالأنوار ، ج 53 ، ص 176 ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ #سلام_امام_مهربان_زمانم 🌷 ناز از تو و نیاز و تمنا بہ روے چشم منٺ ڪشی ز یوسف زهرا بہ روے چشم گفتی گنہ نڪن بخدا سعی میڪنم قدرے نما تو مدارا بہ روے چشم قدرے تو دور ڪن ز دلم حُب نفس را مردن بعشق حضرٺ زهرا بہ روے چشم #اللهم_عجّل_لولیڪ_الفرج #دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸 #کپی_فقط_با_ذکر_ایدی_کانال🌹 ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @sangarsazanbisangar ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
همدم مهربانم❤️ تو می آیی و زمین زیر پاهایت از شادی می‌شکفد هزار آیینه می‌روید به هرجا می‌نهی پا را همین قدر از تو می دانم هوایی کرده ای ما را💞 🍃اللّهم عجّل لولیک الفرج🍃 #دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸 #کپی_فقط_با_ذکر_ایدی_کانال🌹 ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @sangarsazanbisangar ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
🍃🌸 #صفحه74_سوره_بقره 🌸🍃 هرروز یه صفحه قران به نیت #ظهور و #سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف🌸🍃 #اجرتون_با_صاحب_الزمان 😍 #دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸 #کپی_فقط_با_ذکر_ایدی_کانال🌹 ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @sangarsazanbisangar ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
🍃🌸 #ترجمه_صفحه74_سوره_بقره 🌸🍃 #اجرتون_با_صاحب_الزمان 😍 (ترجمه:شیخ علی ملکی) #ادامه_دارد... #دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸 #کپی_فقط_با_ذکر_ایدی_کانال🌹 ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @sangarsazanbisangar ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام شبتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمتهای جدید رو بذارم😊
💕 🙁 . -باشه...ممنونم...بازم اگه سئوالی بود مزاحم میشم... -خواهش میکنم 😊در خدمتیم... مجید دلش میخواست ماجرای مینا رو از سیر تا پیاز برا زینب تعریف کنه تا بتونه بهتر کمکش کنه ولی از زینب خجالت میکشید... دلش میخواست همه چیز رو براش تعریف کنه از دویدن دو تا بچه ی شیطون دور حوض قدیمی خونه مادربزرگ تا ماجرای خواستگاری و رد کردن خواستگارش به خاطر مجید...ولی حس میکرد الان فرصتش نیست... زینب کل اون روز به حرفهای مجید فکر میکرد و چندبار با خودش مرور کرد و هربار به این نتیجه میرسید که اگه پای علاقه ای در کنار نبود پس چرا این سئوال ها رو از اون پرسید؟ کار اون روز تموم شد و زینب و مجید هر کدوم به خونه هاشون رفتن.. هردو خسته بودن از کار روزانه... هر دو توی اتاقاشون بودن... هر دو باید در عین خستگی در مورد آزمایشات مقاله میخوندن... هر دو عاشق بودن... ولی با یک فرق... مجید تو اتاقش به فکر مینا بود و زینب تو اتاقش به فکر مجید... . . چند وقتی میشد که مجید دور و بر مینا نبود و مینا خوشحال بود که مجید دست از سرش برداشته و نمیدونست که نجید بیچاره داره روز و شب برای جلب نظرش تلاش میکنه... . مینا و محسن خیلی بهم وابسته شه بودن و این وابستگی هر روز بیشتر میشد... یک روز بعد از کلاس که تو مسیر باهم حرف میزدن مینا از محسن خواست که کار رو تموم کنه... -دیگه خسته شدم محسن...حس خوبی ندارم...حس یه ادم دروغگو و بیخود رو دارم😞 -این چه حرفیه مینا جان...خب تو مجبور بودی به خاطر آیندت حقیقت رو نگی و این اسمش دروغ نیست...بعدشم قرار نیست که تا قیام قیامت کسی خبر دار نشه...چند وقت دیگه همه میفهمن... -خب این چند وقت کی فرا میرسه؟ چرا هیچ قدمی برنمیداری؟ -اخه باید سر یه کاری برم...یه خونه ای جور کنم یا نه؟ -من این چیزا رو نمیفهمم...من خسته شدم از این روزمرگی و قایم موشک بازیها...خسته شدم از اینکه خالم منو به چشم عروسش ببینه و من اونو به چشم خاله نه بیشتر... . مجید اون شب دلش خیلی پر بود... خیلی سئوال ها داشت که براش بی جواب بود.. گوشیش رو برداشت... رفت و چند خطی برای مینا نوشت... اما با خودش فکر کرد که فایده ای نداره و حتما مینا باز جواب سردی بهش میده... برای اولین میخواست به زینب پیام بده و ازش سئوالی بپرسه. براش نوشت... سلام خانم اصغری...شرمنده مزاحمتون شدم...بیدارید؟ -سلام...بله...مشکلی پیش اومده؟؟ نمونه ها خراب شدن 😧 ... 🌸 🌹 ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @sangarsazanbisangar ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄