نازم از این گل که از، گلشنِ پیغمبریست
صورتِ او از نبی، سیرتِ او از علی
عنبرِ گلزار او، شد هوسِ هر دلی
شد ز ولایش زمین، یکسره عنبر فشان
خوش تر از این عید نیست، در نظرِ عاشقان
قطره ای از رحمتِ نورِ امامِ مبین
کرده چنین بی قرار، سینه یِ اهلِ زمین
حکمِ قضا و قدَر، تابعِ فرمانِ اوست
منتظران را به گوش، نغمه ی قرآنِ اوست
#هستی_محرابی
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#شهداعاشقترند💞👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@sangarsazanbisangar
┗━━━♥️═🍃━━━┛
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالیُ بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#شهداعاشقترند💞👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@sangarsazanbisangar
┗━━━♥️═🍃━━━┛
#سلام_امام_مهربان_زمانم🌹
ای به دستت نظام یا مهدی
دولتت مستدام یا مهدی
به ائمه به انبیاء تبریک
که تو گشتی امام یا مهدی
🌷 #آغاز_ولایت_امام_زمان (عج) گل سرسبد عالم هستی، تبریک و تهنیت باد.
#عید_امامتت_مبارک_آقاجان🌹
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#شهداعاشقترند💞👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@sangarsazanbisangar
┗━━━♥️═🍃━━━┛
🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂
بزرگترین عادت ما
صحبت در مورد
مشکلاتمان است
عادت را بشکن
در مورد خوشی هایت
صحبت کن
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#شهداعاشقترند💞👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@sangarsazanbisangar
┗━━━♥️═🍃━━━┛
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالیُ بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#شهداعاشقترند💞👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@sangarsazanbisangar
┗━━━♥️═🍃━━━┛
#یاصاحب_الزمان🌹🍃
جاده به هرکجا که تویی پهن می کنیم
عمریست لحظه لحظه دلم بی قرار توست
چشمم به راه مانده و در انتظار توست
انگار روح از بدنم پر کشیده است
یک جسم بی تحرک و جانم کنار توست
بی تو دلم شبیه دل بی قرار ها
دارم در انتظارت از او انتظارها
ما آن قبیله ایم که محروم مانده ایم
مانند قصه ی پسر مهزیارها
خورشید آسمان ز پس ابر در بیا
دندان گذاشتیم به روی جگر بیا
جاده به هرکجا که تویی پهن می کنیم
دلواپسیم تو را به خدا زودتر بیا
من که مسافر سفر جمکرانی ام
اصلا فدای بی کسی تو جوانی ام
گریه برای غربت چشمت وظیفه است
دنبال اشک های امام زمانی ام
ما را ببخش از عشق تو دیوانه نیستیم
اما با زائران چشم تو بیگانه نیستیم
از صبح شنبه تا شب جمعه بیا بیا
جمعه برای آمدنت خانه نیستیم
ما مرده ایم در تنمان جان درست کن
بی معجزه بیا و مسلمان درست کن
ما پشت رد پای شما راه می رویم
از ما عزیز فاطمه سلمان درست کن
چشمم به غیر گریه به کاری نمی رسد
یاری سراغ بی کس و کاری نمی رسد
تا قبله کنج خیمه ی صحرا نشسته است
کعبه به داد سجده گذاری نمی رسد
ما را برای نوکریت انتخاب کن
با رحمت سراسری ات انتخاب کن
زهرا مرا برای حسینش خریده است
با حسن چشم مادریت انتخاب کن
(مصطفی صابر خراسانی)
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#شهداعاشقترند💞👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@sangarsazanbisangar
┗━━━♥️═🍃━━━┛
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️
💢آنچه موجب رنجش آدمها از یکدیگر میشود این است که:
💠غالباً ما آدمها توقع داریم طرف مقابلمان، به تمام وقایع دنیا از زاویهی دید ما نگاه کند!
🔺در صورتی که درون هر آدمی، دنیای متفاوتی وجود دارد که با پذیرش این تفاوتها، روابط شکل مناسبتری خواهند داشت...!
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#شهداعاشقترند💞👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@sangarsazanbisangar
┗━━━♥️═🍃━━━┛
•°•°•°•°•°•°♦️♥️♦️•°•°•°•°•°•°•
تنها راهی که میشود يك زندگی بهتر داشت این است که رشد کنیم.
تنها راهی که میشود رشد کرد این است که تغییر کنیم.
تنها راهی که میشود تغییر کرد این است
که چیزهای جدید یاد بگیریم.
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#شهداعاشقترند💞👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@sangarsazanbisangar
┗━━━♥️═🍃━━━┛
🥀🌱🥀🌱🥀🌱🥀🌱🥀🌱🥀🌱
شیرها🦁 روش خاصی برای شکار دارند....
آنها از افراد سالخورده و بی چنگ و دندان برای #شکار استفاده می کنند به این ترتیب که دسته ی شیرهابز کوهی را دردره ای تنگ و باریک به دام می اندازند .#شیرهای جوان در یک سمت و شیرهای پیر در سمت دیگر دره جمع می شوند. #شیرهای پیر با آخرین توان با صدای بلند غرش می کنند و حیوانات درون مسیر با شنیدن صدای غرش به جهت مخالف می دوند و یکراست به دام شیرهای جوان منتظر می افتند.....
💠حکایت ما نیز چنین است اگر به سمت ترسهای خود برویم آسیبی به ما نخواهد رسید بلکه این فرار است که ما را به دام می اندازد.....
✅اکنون ببینید در #زندگی از چه می ترسید.
ببینید در خودتان از چه می ترسید.
با #چشــــــم باز و #قلبی گشوده به درون ترس خود نفوذ کنید ،خواهید دید ترس همچون اتاقی خالی است .ترس فقط به اندازه ی اجتناب شما قدرتمند است .
هر چه بیشتر از ترس روی گردانید و نخواهید که در آغوشش کشید ،قدرت بیشتری به آن می بخشید ......دیل کارنگی می گوید؛
❇️بشر آنقدر که از ترس حوادث اتفاق نیفتاده در آینده در رنج است ،از خود آن اتفاق آنقدر رنج نبرده است....ترست را در آغوش بکش!
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#شهداعاشقترند💞👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@sangarsazanbisangar
┗━━━♥️═🍃━━━┛
🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻
بعضی اوقات احساس می کنی
داری به بن بست میرسی ...
اگه باور داشته باشی
نیاز به برگشتن نداری ...
دیوار رو میشکنی ...
#شبتون_مهدوی🌹
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#شهداعاشقترند💞👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@sangarsazanbisangar
┗━━━♥️═🍃━━━┛
#خاطره_ای_ازشهیدچمران🕊
🌸روایتی ازافسر خلبان «مدرسی» درباره ی آشنایی و دیدارهایش با شهید دکتر «مصطفی چمران».شرحِ جناب «مدرسی»
❣«...فکر می کنم همون اوایل جنگ بود که با دکتر " مصطفی چمران " در یکی از پرواز هایم به منطقه جنگی آشنا شدم. واحد عملیات گفته بود آقای دکتر رو به کابین آورده و به اصطلاح تحویل اش بگیرید ! من به شخصه نخستین باری بود که با چنین پیغام عجیبی از سوی واحد عملیات مواجه می شدم ! آخه بالاترین مقام رسمی هم که سوار قارقارک مون می شد ، کسی به ما نمی گفت که او رو به کابین آورده یا تحویل بگیریم .. معمولآ به خواست و اراده خلبان و یا گروه پروازی شخصی رو به کابین دعوت می کردیم . اما عجیب تر آن که وقتی لودمستر هواپیما از آقای دکتر خواهش می کنه که به کابین تشریف بیاره ، او با بزرگواری خاص خودش تشکر کرده و گفته بود جایم همین پائین راحت است ..
✨حس کنجکاوی ام باعث شد تا خودم از او دعوت نمایم . وقتی به چشمانش نگاه کرده و خودم رو معرفی کردم ، صلابت خاصی در چهره اش دیدم . کلام او که با سادگی خاصی ادا می شد به دل می چسبید،خلاصه دست او رو گرفته و به کابین اوردم . و این اولین باب آشنایی ام با او بود.
💟بعد ها هر وقت او را در ماموریت هایم می دیدم ، انگار که سال ها همدیگر رو می شناسیم و صمیمانه دقایقی همدیگر رو در اغوش می گرفتیم .بدین سان دوستی من با شهید چمران آغاز شد. طولی نکشید که به عنوان وزیر دفاع منصوب شد. راستش رو بخواهید بعد از این انتصاب دیگه کم تر سعی می کردم به او نزدیک شده و مثل سابق حال و روزش رو جویا شوم. چون دوست نداشتم همکارانم این ارتباط رو پاچه خواری تصور کنند. !
🔶اگه اشتباه نکنم در غائله کردستان بود که برای حمل مجروح به اون منطقه رفته بودیم. این بار هم قبل از پرواز دکتر " چمران " با خانم جوانی پای هواپیما اومد .در همون نگاه نخست احساس کردم که از آشنایان او باید باشد. خیلی گرم و دوستانه با من برخورد کرد. هر دوی آن ها رو به کابین هواپیما دعوت کردم .
⚪️هنوز تیک آف نکرده بودیم . دکتر من رو به همون خانم که فهمیدم همسرش است معرفی کرد . اهل لبنان بود . همین جوری با دکتر و همسرش غرق صحبت بودم که ناگهان دیدم خدا بیامرز از کیف دستی اش یک کتاب با جلدی آبی بیرون آورده و در حال نوشتن در داخل جلدش است .. بعد از این که امضایش تموم شد با لبخند خاصی تحویل من داده و گفت .. چون گفتی اهل مطالعه هستی این رو یادگاری از من داشته باش . نام کتاب " سیمای پاسدار " بود . وقتی به درون جلدش نگاه کردم دیدم نوشته .. " تقدیم به دوست بسیار عزیزم آقای بهروز مدرسی و ... "
♦️انگار همین دیروز بود .. یادمه همسر دکتر چمران به من گفت .. خیلی حوصله ام در کاخ نخست وزیری سر می رود .. کسی همزبون و همدم ندارم .. ! بهش گفتم می خواهی به همسرم بگم روزها بیاد پیش شما !؟ و او صمیمانه تشکر کرد.
نمی دونم چند ماه یا چند سال از آشنایی من با دکتر و همسرش گذشته بود که در شب عروسی برادر ناتنی ام ( علی فرزند بزرگ مادرم از همسرش ) بودم که شنیدم دکتر شهید شده است. بی اختیار زدم زیر گریه .. و یواشکی به همسرم گفتم : من حالم خوب نیست یک جور به مامانم ندا بده تا ازمجلس به خونه بروم . از باشگاه زدم بیرون ..
♦️در یکی از خیابان های جیحون جنوبی برو بچه های بسیج و کمیته که راه رو برای بازبینی مسدود کرده بودند .. وقتی چراغ قوه به چشمان من انداختند و آن ها را متورم و قرمز دیدند.از من خواستند پیاده شوم .! و برخورد تندی کردند ! وقتی دلیل اعمال غیر طبیعی اون ها رو پرسیدم ، گفتند به خاطر شهادت دکتر چمران است! و ما یک زمانی از یاران نزدیک او بودیم .گفتم : امضای دکتر رو می شناسید !؟ و سپس از داشبورد ماشین ام کتابی رو که دکتر امضا کرده بود نشون دادم .. نمی دونید چه منقلب شدند و با احترام خاصی بدرقه ام کردند .
منبع: فرهنگ نیوز
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#شهداعاشقترند💞👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@sangarsazanbisangar
┗━━━♥️═🍃━━━┛
🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻
بعضی اوقات احساس می کنی
داری به بن بست میرسی ...
اگه باور داشته باشی
نیاز به برگشتن نداری ...
دیوار رو میشکنی ...
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#شهداعاشقترند💞👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@sangarsazanbisangar
┗━━━♥️═🍃━━━┛
#لبخند_حضرت_یوسف✨
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
هنگامی که برادران یوسف (ع) می خواستند او را به چاه بیفکنند، وی خندید. برادرانش تعجب کردند و گفتند: برای چه می خندی؟!
حضرت یوسف (ع) راز خنده خود را این گونه بیان کرد:
فراموش نمی کنم روزی را که به شما برادران نیرومند نظر افکندم و خوشحال شدم و با خود گفتم: کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد از حوادث سخت چه غمی خواهد داشت! آن روز به بازوان شما دل بستم، اما اکنون در چنگالتان گرفتارم؛ به شما پناه می برم، ولی به من پناه نمی دهید! خدا شما را بر من مسلط ساخت تا بیاموزم که به غیر او (حتی برادرانم) تکیه نکنم.
📚به نقل از: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 9، ص 342
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#شهداعاشقترند💞👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@sangarsazanbisangar
┗━━━♥️═🍃━━━┛
#ازرحمت_خدا_ناامیدنشو🌸🍃
تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دور افتاده برده شد
او با بی قراری به درگاه خداوند دعا میکرد تا او را نجات بخشد
او ساعت ها به اقیانوس چشم میدوخت
تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمیآمد
سر آخر نا امید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از ساحل بسازد
تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید
روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت
دود به آسمان رفته بود، بدترین چیز ممکن رخ داده بود
او عصبانی و اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»
صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک میشد از خواب برخاست
آن کشتی میآمد تا او را نجات دهد
مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی ، دیدیم!»
🌷-----*~*💗*~*-----🌷
#شهداعاشقترند💞👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@sangarsazanbisangar
┗━━━♥️═🍃━━━┛