eitaa logo
دین بین
12.2هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
13 فایل
😁هدف ما گفتن موضوعات سنگین با قالب سبکه 🎞 تولید کلیپهای اینوری برای اونوری‌ها 🥴 ✍️ نویسنده و کارگردان: سید علی سجادی‌فر 🎞️ بازیگر: امید غفاری ادمین کانال و رزرو تبلیغات: @admin_dinbin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام شبتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمتهای جدید رو بذارم😊
💕 🙁 👈از زبان مینا 👉 توی کلاسمون یه پسره هست که از همون روز اول نظرم رو جلب کرده🙄 نوع حرف زدنش...نوع لباس پوشیدنش...حرکاتش و خلاصه همه چیز😊 محسن پسری قد بلند و خوش استیله با موهایی همیشه مرتب و بالا زده و پیشونی بلند و ته ریش خیلی کوتاه از اون پسرایی که میشه بهشون اعتماد و تکیه کرد☺ از بچه ها شنیده بودم محسن اول رفته سربازی و بعدش اومده دانشگاه و یه یه چهار سالی از ما بزرگتره شاید به خاطر همینه که مرد شده 😊 توی کلاس همیشه با استادا شوخی میکرد و یه جورایی بزرگ کلاسمون بود استادا هم معمولا باهاش خوب بودن توی همین یک ماه اول دانشگاه فکر و ذکرم شده بود محسن و همش بهش فکر میکردم. تو خونه..تو کلاس...تو راه دانشگاه...تو مهمونی حتی روزهایی که کلاس نمیومد حوصله ی گوش دادن به درس نداشتم . حتی روزایی که با دوستام، شیوا و سحر بین کلاسها میرفتیم بوفه ی دانشگاه و اونا از دوست پسرهاشون حرف میزدن و میخندیدن من همیشه محسن تو ذهنم میومد که دارم همین شوخیا رو با اون میکنگ و برا خودم رویا بافی میکردم. . یه روز شیوا ازم پرسید -مینا تو دوس پسر نداری؟😉 -چیی؟😦😮نه....😦بابام منو میکشه😵ما از اون خونواده هاش نیستیم ... -فک کردی باباهای ما بفهمن به ما مدال طلا میدن؟😂😄 خب پس چرا دارین؟😕 -یعنی میخوای مثل عهد بوق ازدواج کنی؟ 😄 -نه ولی خب زیر نظر خانواده ها اشنا میشیم🙁 - زیر نظر خانواده ها اگه خوشت نیومد میتونی بزنی زیر همه چیز؟بعد مگه اونموقع چقدر وقت برا شناخت پسرا داری؟چجور میخوای بفهمی اصلا دوستت داره یا نه؟😶 -نمیدونم 😕 -پس بیخودی حرف نزن...اصن بگو ببینم تا حالا کسی عاشقت شده یا خودت عاشق کسی شدی؟ -نمیدونم...ولی پسرخالم یه کارایی میکنه انگار دوسم داره...🙁 -ااااا...بهت چیزی هم گفته؟ -نه حرفی نزده فقط حدس زدم😕 -خب حدسو ولش کن.پسرا اگه واقعا عاشق باشن همون اول میگن...حالا تو هم دوسش داری یا نه؟ -زیاد ازش خوشم نمیاد😕 -چرا؟😮 از اون پسرای مذهبی و سخت گیره...حس میکنم خیلی محدودم میکنه...شاید بیشتر از خانوادم..😑 -پس ولش کن...بهتر...فامیل چیه اخه...مگه خاله بازیه -اوهوم...😕 -حالا به جز اون چی؟ -راستش... -چی؟😮 یه نفر هست دوستش دارم😶😶 -ااااا...مبارکه ناقلا😉...حالا کی هست؟؟ -محسن 🙄 -همین محسن خودمون؟😮 -اره 😕 خب خودش چی؟اونم دوستت داره؟ -نمیدونم نظرشو... -بابا تو هم که با هیشکی حرف نمیزنی😒ولی اصن نگران نباش خودم حلش میکنم 😉 -نه...نه...نمیخوام ابرو ریزی بشه. -ابرو ریزی چیه جوری عاشقش میکنم فک کنه خودش عاشق شده 😂 ... 🌸 🌹 ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @sangarsazanbisangar ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام روزتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمتهای جدید رو بذارم😊
💕 🙁 . .-نمیدونم نظرشو... -تو هم که با هیشکی حرف نمیزنی 😒ولی اصن نگران نباش خودم برات حلش میکنم 😉 -نه...نه...نمیخوام ابرو ریزی بشه😨 -ابرو ریزی چیه جوری عاشقش میکنم فک کنه خودش عاشقت شده 😂 -نمیدونم چی بگم 😕 -هیچی نگو...فقط بشین و تماشا کن 😉خب بگو ببینم تو گوشیت چیا داری؟ -از چه نظر؟😨 برنامه های چت منظورمه😐 -هیچی..حوصله این برنامه ها رو ندارم...حس میکنم بیخودین...با کسی کار داشته باشم اس ام اس میدم یا زنگ میزنم😕 -خو همین کارا رو میکنی دیگه دختر 😐زاپیات رو روشن کن برات تل بفرستم و بعدش تو گروه یونی اددت کنم -نه..ممنون..نمیخوام😶 -اقا محسن جونتم هستا تو گروه 😉😂 -ااااااا😨جدا؟کو باشه پس😕 -عکس پروفایلتم یه عکس خوب از خودت بزاریا..امل بازی در نیاری گل پل بزاری 😒 -نه عکس که نمیتونم بزارم...همه فامیلام هستن میبینن😕 -خب ببینن 😑 -نه.نمیشه اصن -خب اخر شبا بزار بعد بیا تو گروه حرف بزن بعدش عوض کن صبحا 😐 -اخه ببینن چی 😞 -خب حالا نمیخواد عکس بزاری...بعدا یه کاریش میکنیم 😅من پروفایلم رو عکس دونفره کنار تو میزارم 😉تا منو داری غم نداری 😊 . . 👈از زبان مجید 👉 . این چند مدت خیلی گرفته بودم 😞 هیچ چیزی خوشحالم نمیکرد حوصله دانشگاه و کلاساش هم نداشتم وقتی یه زوج تو خیابون میدیدم با هم راه میرم آتیش میگرفتم 😞 نمیدونستم باید چیکار کنم؟ نمیدونستم عیب و ایرادم چیه که به چشم مینا نمیام 😞 . کارم شده خوندن دعاهای حاجت و سریع الاجابه برای اینکه دل مینا به سمتم بیاد و دوستم داشته باشه😢 خدایا کمکم کن 🌷((دل گفت وصالش به دعا باز توان يافت عمريست كه عمرم همه در كار دعا رفت))🌷 تو همین حس و حال ها بودم که صدای پیام تلگرامم اومد😨 باز کردم دیدم نوشته mina khanom joined to telegram داشتم از خوشحالی بال میاوردم☺ خدایا شکرت🙏 میدونستم از این به بعد راحت تر میتونم با مینا حرف بزنم. رفتم براش نوشتم... سلام دختر خاله😊خوش اومدین به تلگرام 🌺🌺 . دیدم سریع انلاین شد و نوشت. سلام...ممنونم داداش.. . 🌷((پیام دادم و گفتم بیا خوشم می دار جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو😞 . سعدی))🌷 . نمیدونستم واقعا باید چیکار کنم 😞 اگه دوستم نداشت که کلا جوابم رو نمیداد.اونم اینقدر سریع شاید اصن این داداش گفتناش از رو محبته. مثلا الان اگه یه مرد غریبه بهش پیام بده دیگه داداش نمیگه که 😕 . این فکر و خیال ها تو سرم رژه میرفتن. . به قول یه بزرگی . ((انتظار سخت است فراموش کردن هم سخت است اما اینکه ندانی باید انتظار بکشی یا فراموش کنی از همه سخت تر است...!😞)) ... 🌸 🌹 ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @sangarsazanbisangar ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
💕 🙁 . 👈از زبان مینا👉 . تازه تلگرام رو نصب کرده بودم و گوشیم دست شیوا بود که برام پیام اومد... -بیا مینا برات پیام خوش آمد اومده 😂😂ببین کیه -پیام...برا من ؟😐بده ببینم.. -اره نوشته مجید😅شیطون این دیگه کیه؟😉 -اها...همون پسر خالمه دیگه...بزار جوابشو بدم...😏 -آها...اونه پس...خب حالا چی نوشتی براش؟ -نوشتم داداش که حساب کار دستش بیاد 😅 -آفرین...یه مدت بی محلی کنی خودش میفهمه و راهشو میکشه میره... . یه چند هفته ای درگیر گروه دانشگاه بودم و تو گروه چیزهایی میگفتم که شیوا بهم یاد میداد... محسن هر پستی میزاشت تایید میکردم و اگرم بحثی تو گروه میشد طرف محسن رو میگرفتم... شیوا یه روز بعد دانشگاه یه برنامه ناهار گذاشت بود و محسن اینا هم بودن... دوست پسر شیوا هم اومده بود که بعد فهمیدم دوست محسن هم هست و باهاش در ارتباطه و شیوا از طریق اون محسن و دوستاشو دعوت کرده اول که میخواستم برم خیلی میترسیدم و داشتم از اضطراب خفه میشدم... اخه اولین بارم بود میخواستم تو همچین برنامه هایی شرکت کنم تو خونه گفته بودم که میخوایم برای یه تحقیق بعد دانشگاه بریم کتابخونه تو رستوران هم اصلا نفهمیدم چی خوردم و همش میترسیدم که یه اشنا منو ببینه و آبروم بره... . اونروز بیشتر با خصوصیات محسن اشنا شدم و و اگه دروغ نگم بیشتر عاشقش شدم😊 با دوستاش جلوتر از من و شیوا حرکت کرد و صندلی هامون رو بیرون کشید و بغل میز وایساد تا بشینیم☺ با اینکه ظاهری جدی داشت ولی خیلی شوخ بود😉 آخر سر هم زودتر از همه رفت و حساب کرد و شیوا هرچی اصرار کرد که چون با دعوت اون اومدیم باید اون پول رو بده ولی محسن قبول نکرد... راستش داشت پازل عشقش هر روز بیشتر تو ذهنم تکمیل تر میشد . یه شب از همین شبایی که درگیر رویابافی و فکر کردن به محسن بودم مامانم بعد شام اومد تو اطاقم شک کردم که چیز مهمی میخواد بگه... چون معمولا شبا پیش من نمیومد... بعد از یکم نگاه کردن به در و دیوار بی مقدمه رفت سر اصل مطلب . -مینا جان هر دختری آرزوش اینه که ازدواج کنه و تشکیل خانواده بده...اصلا هدف خلقت بشر همینه... -مامان چیزی شده؟😯 -صبر کن بزار حرفمو بزنم 😐 -باشه..بفرمایین 😑 -تو هم که الان به سن ازدواج رسیدی...همونطور که میدونی تو این دوره که نر زیاده و مرد کم داشتن یه خواستگار خوب نعمته 😊تبریک میگم بهت دخترم -خواستگارررر؟؟؟؟؟ کییی؟؟؟(تو ذهنم شک کردم که شاید مجید حرفی 😡😡میخواستم گوشی رو بردارم و فحش بارونش کنم ) -پسر رییس بابات...پسر خوب و مومنیه...شغلم که داره...از لحاظ مالی هم تامینه... ... 🌸 🌹 ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @sangarsazanbisangar ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
دین بین
#خاطرات_ناب_شهدا 🌹 #شهید_فوزیه_شیردل🕊🌸🍃 #قسمت_چهارم خواهر شهید شیردل: بیست و پنجم مرداد ماه آخرین ر
🌹 🕊🌸🍃 : برخورد پدر و مادر شما هنگام شنیدن خبر شهادت شهید شیردل چگونه بود؟ خواهر شهید شیردل: زمانی که خواهرم شهید شد جنگ تحمیلی آغاز نشده بود و مردم با نام شهید و شهادت غریب بودند و با خمپاره و تفنگ آشنا نبودند. زمزمه‌هایی از کارشکنی‌هایی دولت وقت در میان مردم وجود داشت اما تصور نمی‌کردیم که به این شدت باشد. و مطمئن بودیم اگر مشکلی هم به وجود می‌آمد فوزیه به دلیل صمیمیت با پدرم در میان می‌گذاشت. در جنگ تحمیلی جوانان در پایگاه‌های بسیج ثبت‌نام می‌کردند، آموزش می‌دیدند و به مقابله با دشمن می‌رفتند، اما در مبارزه با ضدانقلاب و منافقان افرادی هم‌زبان ما به کشور خیانت کرده و مردم عادی در برابر آنها بدون تشکیلات خاصی به مبارزه برخواسته بودند. نخستین اعلامیه‌ای که زمان شهادت فوزیه با عنوان شهیده چاپ شد مردم معنای آن را نمی‌دانستند و برای آنها بسیار عجیب و ناشناخته بود به طوری که در روز خاکسپاری جمعیت بسیاری برای آگاهی از موضوع آمده بودند. تمام فکر و ذهن مادرم فوزیه بود به طوری که حتی بعد از شهادت او نیز هر سال عید نوروز به نیت او سبزه می‌گذاشت. مادرم در اواخر عمر بسیار شکسته و بیمار شده بود و نمی‌توانست به مزار فوزیه برود و کسی فرصت همراهی او را نداشت. تا اینکه یک روز تا غروب از منزل بیرون رفته بود و کسی از او خبری نداشت. بالاخره متوجه شدیم که به مزار فوزیه رفته است و برای ما تعریف کرد که یک بانو با چادر سفید مرا تا مزار همراهی کرده اما دیگر او را ندیدم. او می‌گفت که آن بانو فوزیه بوده است. ... 🌸 🌹 ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @sangarsazanbisangar ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
#سلام_امام_مهربان_زمانم 🌷 درآن دلی که هوای تونیست ،آن دل نیست... هرآن سری که فدای تو نیست ،قابل نیست... برای سجده ی خاکِ تو آمدم بوجود... وگرنه حاجت دیگرمرا ازاین گل نیست... زمام مملکتی را که میر عشق گرفت... دگربه خاک چنین ملک ،جای عاقل نیست... #مجنون_المهدی(عج) #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_الساعه #دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸 #کپی_فقط_با_ذکر_ایدی_کانال🌹 ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @sangarsazanbisangar ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
🍃🌸 #صفحه70_سوره_بقره 🌸🍃 هرروز یه صفحه قران به نیت #ظهور و #سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف🌸🍃 #اجرتون_با_صاحب_الزمان 😍 #دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸 #کپی_فقط_با_ذکر_ایدی_کانال🌹 ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @sangarsazanbisangar ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
🍃🌸 #ترجمه_صفحه70_سوره_بقره 🌸🍃 #اجرتون_با_صاحب_الزمان 😍 (ترجمه:شیخ علی ملکی) #ادامه_دارد... #دوستانتان_را_دعوت_ڪنید 🌸 #کپی_فقط_با_ذکر_ایدی_کانال🌹 ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄ @sangarsazanbisangar ┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا