eitaa logo
دین و رسانه
147 دنبال‌کننده
25 عکس
0 ویدیو
0 فایل
یادداشت‌های شخصی علیرضا قربانی طلبه و مدرس حوزه پژوهشگر دین، فرهنگ و رسانه بازنشر مطالب کانال "دین و رسانه" با ذکر ماخذ و نام نویسنده بلامانع است. راه‌های ارتباطی و کانال‌های من: https://zil.ink/alirezaghorbani
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 در زمانی و بر زمانی 🔹زیستن در جهانِ رسانه‌ای شده، به شکل‌گیری ادراک متفاوتی از زمان طبیعی پدیده‌ها می‌انجامد. در جهان سینما، فاصله لحظه آشنایی تا لحظه ازدواج، کمتر از نود دقیقه است، حال آنکه زمان طبیعی این رویداد به مقیاس ماه و سال است. فضای مجازی با افزودن خاصیت تعاملی به زیست رسانه‌ای، این شکاف را به اوج می‌رساند؛ فرد، فعّال ما یشاء زیست‌جهانِ مجازی خود است و بدون مانع زمان، آنچه می‌خواهد انجام می‌دهد. 🔹آیا تاکنون به مدت نسبتا طولانی، صوتی را با دور تند گوش کرده‌اید؟ وقتی سرعت صوت را به حالت طبیعی برمی‌گردانید، حس می‌کنید گوینده شل و ول سخن می‌گوید! به همین ترتیب برای کسی که شیرینی زیست‌جهانِ مجازی و تسلط بر زمان را حس کرده، زیستن در جهان طبیعت و جهان اجتماعی، کش‌دار و خسته‌کننده است. و همین نکته است که به لذت تسلط بر زمان، خصلت افیونی می‌دهد؛ انسان دیگر نمی‌تواند موجودات کش‌دار و خسته‌کننده و زمان‌دار اطراف خود را تحمل کند. محصول جامعه شبکه‌‌ای، فردیّت‌های پراکنده است که تاب تحمل وجود زمان‌مند یکدیگر را ندارند. هرکس باید به "نقطه‌ای از زمان گسسته" در شبکه تبدیل شود تا قابل تحمل گردد. 🔹"تسلط بر زمان" لذت شگفت‌انگیزی است، اما لذت ناب "زیستن در زمان" را به مسلخ می‌برد. اهل پرورش گل و گیاه هستید؟ لذت پرورش گیاهان خانگی در چیست؟ من می‌گویم در "به انتظار نشستن". گیاهی می‌خری و چندماه از آن مراقبت می‌کنی تا چند سانتی‌متر قد بکشد. آنچه لذت‌بخش است نه نقطه اول گیاه است و نه نقطه آخر آن، بلکه فرآیند زمان‌مندِ تدریجیِ به تماشا نشستنِ قد کشیدن گیاه است که تو را غرق در لذت می‌کند. بخش عمده‌ای از لذّات زندگی از همین جنس است؛ لذت کاشتن و داشتن و برداشتن و به تماشا نشستن. محبت، ازدواج، تحصیل، کسب و کار، بچه‌داری، همه و همه همین است. اگر لذت "در زمان زیستن" را از دست بدهی، همه اینها برایت عذاب‌آور خواهد بود. 🔹لطفا گیاهی بخرید، به آن آب بدهید، آن را بدارید، به تماشایش بنشینید و در زمان باقی بمانید! @dinrasaneh
📌 رنگین‌کمان یا قوس‌قزح؟ [در باب ترویجِ رسانه‌ایِ گسترده و هدفمندِ حمایت از حقوق همجنس‌بازان] [بخش اول] 🔹عرب به رنگین‌کمان، قُوس قُزَح می‌گفت. این واژه به فارسی نیز راه پیدا کرد و در اشعار سعدی، عطار، فردوسی، مولوی و غیره به دفعات از این واژه استفاده شده است. اما ریشه اسطوره‌ای این واژه ماجرای جالبی دارد. در روایت است که شخصی از امام حسن (جانم به فدایش) از قُوس‌قُزَح (کمانِ قُزَح) پرسید. حضرت فرمودند: "وای بر تو! نگو قوس قزح، که قزح نامی از نام‌های شیطان است. بلکه آن قوس‌الله (کمان خدا) است و نشانه بسیاری گیاه و خیر و برکت..." عرب دوره جاهلیت می‌خواست رنگین‌کمان، این آفرینش زیبای الهی را به نفع شیطان مصادره نماید. و امروز جاهلیت مدرن بار دیگر در پی همین است و متاسفانه توانسته رنگین‌کمان را نماد پدیده شوم هم‌جنس‌بازی و سایر انحرافات جنسی سازد. رنگین‌کمان طبیعت حتما قوس‌الله است، اما برای پرچم منحوس همجنس‌بازان، هیچ نامی برازنده‌تر از قوس‌قزح نیست. 🔹جنبش LGBT (حمایت از حقوق هم‌جنس‌بازان مرد و زن، دوجنس‌گرایان و تراجنسیتی‌ها) امروزه یکی از قدرتمندترین جنبش‌های اجتماعی و حتی قدرتمندتر از جنبش فمینیسم است. امروزه تنها در ۳۶٪ از کشورهای جهان، که عمدتا آسیایی و آفریقایی هستند، همجنسبازی جرم‌انگاری می‌شود. در ۲۹ کشور، ازدواج همجنسبازان قانونی است و زوج‌های همجنس‌گرا از حق سرپرستی فرزند، حق ارث، حق بیمه و تخفیف‌های مالیاتی برخوردارند، حال آنکه تا پیش از سال ۲۰۰۱ در هیچ کشوری ازدواج آنها به رسمیت شناخته نمی‌شد. راهپیمایی سالانه همجنس‌بازان، موسوم به Pride parades -رژه افتخار- در بسیاری از پایتخت‌های دنیا با جمعیت‌های بعضا میلیونی برگزار می‌شود. حتی در کشور مسلمان ترکیه این راهپیمایی قدمتی ۲۷ساله دارد که البته در ۵ سال اخیر به صورت غیرقانونی و با درگیری پلیس برگزار می‌شود. در لبنان نیز در سال ۲۰۱۸ برای این راهپیمایی برنامه‌ریزی شده بود که سرانجام اجازه آن داده نشد. 🔹فمینیست‌ها پس از مبارزات موج اول دریافتند که مبارزه برای حقوق برابر، بدون تغییر در فرهنگ و نمادهای زبانی (به عنوان زیرساخت‌های پنهان و قدرتمند حامی قدرت مردانه) ممکن نیست. جنبش همجنس‌بازان از این تجربه تاریخی بهره جست و از ابتدا توجه خود را به لایه‌های فرهنگی و زبانی معطوف داشت. امروز کمتر سلبریتی ایرانی را می‌توان یافت که واژه همجنس‌بازی را به کار ببرد، بلکه معمولا عامدانه از واژه‌های همجنس‌گرا و دگرباش استفاده می‌کنند. تغییر در روبنای واژه، با هدف تطهیر زیربنای آن انجام می‌شود. استفاده از نماد رنگین‌کمان، نیز در همین چارچوب ارزیابی می‌شود. رنگین‌کمان نماد تنوع و تکثر زیبایی‌ها در طبیعت است و استفاده نمادین از آن بر این دلالت دارد که تنوع گرایش‌های جنسی، امری طبیعی، محترم و حتی زیباست. 🔹دامنه مبارزه این جنبش علاوه بر نمادهای فرهنگی و زبانی، به باورهای دینی نیز رسیده است. در تاریخ ۱ اردیبهشت ۹۷، برنامه پرگار بی‌بی‌سی فارسی مناظره‌ای برگزار کرد با عنوان "آیا همجنس‌گرایی در اسلام نهی شده است؟" آرش نراقی در این مناظره می‌کوشد با آسمان و ریسمان بافتن، تفسیری موافق همجنسبازی از آیات پرتکرار و صریح مربوط به داستان حضرت لوط (ع) ارائه نماید و نهی موجود در این آیات را معطوف به همجنس‌بازیِ به اجبار و سرکوب بداند. در مقابل، زکریا مشکور کابلی به نقد این تفسیر عجیب می‌پردازد. نتیجه مناظره مهم نیست، هدف مناظره نشان دادن "مساله‌آمیز بودن" حرمت همجنس‌بازی در اسلام و تبدیل آن به مساله‌ای قابل بحث و غیر بدیهی است. حدودا هشت سال پیش نیز در همین برنامه، مناظره‌ای با عنوان "همجنس‌گرایی؛ ژنتیک یا اکتسابی" برگزار شد که هدف اصلی آن پرداختن به سوال موضوع مناظره نبود، بلکه تلاش می‌کرد اثبات نماید که همجنس‌گرایی یا ژنتیکی است و لذا قابل احترام، یا اکتسابی است و در نتیجه دگرجنس‌خواهی نیز اکتسابی خواهد بود و بنابراین هیچ‌کدام بر دیگری ترجیح ندارد. [ادامه دارد..] @dinrasaneh
📌 در نکوهش صاحبخانه خوب 🔹"ممنونم از آقای اکبری صاحبخانه خوبم که اجاره امسال را افزایش ندادند." پیام‌های متعددی که به دفعات در پرمخاطب‌ترین شبکه تلویزیون در ساعات پربیننده با هشتگ صاحبخانه خوب زیرنویس می‌شود. این تقریبا تمام واکنش رسانه ملی به معضل مسکن در چند سال اخیر است؛ تقلیل یک مساله ساختاری در سطح کلان به امری اخلاقی در سطح خُرد. بگذارید این راه‌حل را توسعه دهیم تا عمق مضحک‌بودنش روشن شود؛ برای معضل ارز، هشتگ صراف خوب، برای معضل خودرو، هشتگ دلال خوب و قس علی هذا. 🔹‏از این حکمت نهج‌البلاغه چه نکته‌ای در باب سیاستگذاری رسانه‌ای می‌فهمید؟  "پرسيدند عدل يا بخشش، كداميك برتر است؟ فرمود: عدالت هرچيزى را در جاى خود می‌نهد، درحالی‌كه بخشش آن را از جاى خود خارج می‌سازد. عدالت تدبيری عمومى است، اما بخشش پدیده‌ای خاص است، پس عدالت شريف‌تر و برتر است." من اینگونه می‌فهمم که فضل، حاشیه‌ای بر عدل است. عدل، سفت‌کاری بنای حکمرانی است و فضل و بخشش، نازک‌کاری آن. رسانه اگر می‌خواهد وضع اجتماعی مطلوب خداوند متعال را در جامعه برقرار کند، باید بکوشد که همین نسبت بین عدل و فضل در جامعه محقق شود. کار اصلی رسانه، به چهارمیخ کشیدن سیاستگذار و برملا کردن ساختارهای فسادزا است و البته در حاشیه آن، دعوت به فضیلت‌های اخلاقی فردی. وقتی جای متن و حاشیه عوض شود، حتی دعوت به امر اخلاقی نیز رنگ و بوی فریب به خود می‌گیرد. 🔹مساله مسکن معلول ده‌ها مساله ساختاری همچون کمبود عرضه (به دلیل سیاست غلط دولت در عدم ورود به بازار مسکن)، تبدیل مسکن به کالای سرمایه‌ای و غیره است. تجربه چندده‌ساله کشورهای مختلف نشان می‌دهد که حلّ حتی یکی از این مسائل ساختاری می‌تواند به قدر هزاران صاحبخانه خوب کارآمد باشد. صاحبخانه خوب، یک دروغ بزرگ است. انتساب خوبی و بدی به صاحبخانه، یعنی ایجاد حاشیه امن برای سیاستگذار بد. دوگان اصیل، سیاستگذار خوب و سیاستگذار بد است، که البته رسانه محافظه‌کار از پرداختن به آن پرهیز می‌کند. @dinrasaneh
📌 مدال احسن القصص 🔹حیاء فضیلتی پایه‌ای است که بسیاری از فضائل اخلاقی و بلکه تمام آنها به نحوی به آن وابسته‌اند، چنانکه از صادق آل محمد (جانم به فدایش) نقل شده: لا ایمان لِمَن لا حیاء له. (الکافی/۴۶۰/۶) اگر حیاء از رسانه‌گری حذف شود، هرچقدر هم که هدف رسانه متعالی باشد، محصول رسانه‌ای جز تفاله‌ای مسموم نخواهد بود. 🔹رعایت حیاء در روایت مستند یا داستانی بیش از آنکه به موضوع روایت مرتبط باشد، به سبک و سیاق روایت‌گری مربوط است؛ می‌توان امری غیر عفیفانه را حیاءمند روایت کرد و در مقابل می‌توان از موضوعی خنثی، روایتی ناسازگار با حیاء داشت. ماجرای حضرت یوسف (ع) در قرآن مثال شگفت‌انگیزی برای این قاعده است. بخشی از داستان، ماجرای عشق گناه‌آلود یک زن نسبت به جوانی است که به مثابه فرزندش در خانه او بزرگ شده است. قرآن این رفتار غیر عفیفانه را به طور کامل و بدون حذف و تحریف روایت می‌کند، اما روایتی چنان عفیفانه که ذره‌ای رنگ بی‌حیایی در آن نیست. علامه طباطبائی ذیل آیه سوم سوره یوسف (ع) در توضیح عبارت "احسن القصص" در آیه می‌‌گوید: "کلمه قصص اگر به معناى مصدر (قصه‌گویی) باشد، باز هم سرایيدن قصه يوسف به آن طريق كه قرآن سروده بهترين سرائيدن است، زيرا با اينكه قصه‌اى عاشقانه است، طورى بيان كرده كه ممكن نيست كسى چنين داستانى را عفيف‌تر و پوشيده‌تر از آن بسرايد." بنابراین طبق این وجه تفسیری، داستان یوسف به مدال "بهترین نوع روایت‌گری" مفتخر شده است. 🔹چندی پیش با اکراه فراوان بالاخره بخشی از مستند انقلاب جنسی را دیدم. فارغ از محتوا (که مثال خوبی برای اثبات سطحی بودن مشاهده‌ی غیر مبتنی بر نظریه است) نوع روایت‌گری بی‌حیاء آن و مخصوصا آن شوخی‌های سخیف در هنگام مصاحبه‌ها، به شدت آزاردهنده و بلکه مهوّع بود. ‌می‌توان با بی‌حیایی، بی‌حیایی غرب را نقد کرد؟ این دیگر رسما یک پارادوکس است و حتی قاعده "هدف وسیله را توجیه می‌کند" هم آن را گردن نمی‌گیرد. این بی‌حیایی در سبک روایتگری را مقایسه کنید با مجموعه "خِرَد جنسی" یاسر عرب که به مسائل جنسی بسیار حساس‌تری می‌پردازد، اما بسیار حیاءمندتر است. (تاکید می‌کنم که هیچ قضاوتی نسبت به محتوای این مجموعه ندارم و صرفا سبک روایت آن مورد توجهم بوده است.) 🔹و چه کنیم که رسانه ما سرشار از این تناقض‌هاست. "آقازاده" می‌آید تا با سریال‌های ایرانی شبکه نمایش خانگی که بر الگوی ترکیه‌ای بناء شده‌اند، مقابله کند، اما خودش به شدت مبتلا به همان الگوست و بر همان عناصر جذابیت تکیه دارد؛ لوکیشن‌های لوکس، بزک‌های کذایی بازیگران زن، عشق شبه مثلثی و غیره. باز هم تاکید می‌کنم مساله، "هدف وسیله را توجیه می‌کند" نیست، بلکه مساله، یک پاردوکس مضحک است؛ همان که سید مهدی شجاعی در یکی از نمایشنامه‌های کتاب "آیینه زار" برایمان به تصویر می‌کشد؛ معلم دینی که می‌خواهد با ناسزا گفتن، دانش‌آموزان را ادب بیاموزد و فریاد می‌کشد: "فلانی خفه‌شو! مودب باش." باور کنید خدای متعال چنان ظرفیت عظیمی در فطرت الهی انسان‌ها قرار داده که می‌توان بدون تمسک به جذابیت‌های حیوانی، از درب زلال فطرت وارد شد و با انسان‌ها سخن گفت. به خدا اعتماد کنیم.. @dinrasaneh
📌 کربلا به مثابه یک زبان 🔹حتی تصورِ سخن گفتن از کربلای سیدالشهداء(ع) دشوار است؛ عظیم‌ترین بلاء تاریخ که بزرگترین ظرفیت رشد معنوی تاریخ را رقم زد. مصیبتی که تمام انبیاء و اولیاء مقرّب الهی بر آن گریسته‌اند و والاترین مراحل قرب الهی را با این نردبان پیموده‌اند؛ چنانکه ابراهیم خلیل (ع) پس از سالهای سال نبوت، در ماجرای ذبح اسماعیل و "و فدیناه بذبح عظیم"، در انتهای سلوکش به توفیق شنیدن روضه مصائب حسین(ع) از زبان خدا نائل شد. در این بارگاه قدسی و این دستگاه شگفت، فهم ما از کربلا مگر چقدر است؟ شاید به قدر تَر شدن بال مگسی که بر فراز اقیانوسی پر می‌زند. مگر چارچوب‌های ذهنی ما در مقابل این حقیقت مطلق دوام می‌آورد؟! مثلا می‌خواهیم مصیبت حضرت علی‌اکبر (ع) را در قاب محدود ذهنی‌مان از مصیبت‌ یک پدر جوان از دست داده بنشانیم و با آن همراه شویم. هیچ وقت به افق این مصائب حتی نزدیک هم نمی‌شویم، بلکه نهایتا به قدر ظرف وجودمان آن‌ها را تقلیل می‌دهیم و همین تقلیل‌یافته‌ها را شاید کمی بفهمیم. و چقدر این خاندان بزرگوارند که همین‌قدر را هم از ما قبول کرده‌اند. 🔹با این مقدمه، پرداختن به ذی‌المقدمه و سخن گفتن از کربلا شاید بی‌معناست، اما بگذارید با همین ذهن کوچک و بضاعت اندک، کربلا را از منظری دیگر به تماشا بنشینیم؛ کربلا به مثابه زبانی که خدا به وسیله آن با تمام انسان‌ها سخن گفته است؛ در قرآن به زبان "مفاهیم" با انسان سخن گفت و در کربلا به زبان "مصادیق". گویی رب‌العالمین در یک نصف روز تمام "الهمها فجورها و تقواها" را یک دور به زبان گویای مصادیق برای تمام انسان‌ها بیان کرده است. زبان کربلا هم مانند زبان قرآن، سهل و ممتنع است؛ به غایت عمیق و دقیق است، اما در عین حال همه می‌توانند از چشمه جوشانش، به قدر ظرف وجودشان نور بنوشند؛ حقیقتی لایه لایه و پرده پرده و صاحب بطون. حقیقتی که همچون قرآن، "تیسیر للذّکر" شده و نیز همچون قرآن نیازمند "لتبیّن للناس ما نزّل الیهم" است. به بیان دیگر، همه انسان‌ها زبان کربلا را می‌فهمند و البته هیچ‌کس آن را نمی‌فهمد. 🔹خدا با انسان‌ها به زبان کربلای حسین(ع) سخن گفته و ما این وسط هیچ وظیفه‌ای نداریم، الّا شنیدن و شنواندن آن به تمام انسان‌ها. کاش که توفیق انجام این وظیفه را داشته باشیم، اما بدانیم که این سرنوشت حتمی تاریخ است که روزی تمام انسان‌ها زبان کربلا را خواهند آموخت و واژه حسین (ع) آشناترین واژه تمام این کره خاکی خواهد شد، چنانکه بقیه‌الله (عج) در کنار کعبه خود را به حسین (ع) برای اهل عالم معرفی خواهد کرد و ندا خواهد داد: ألا يا أهل العالم إن جدّي الحسين قتلوه عطشان.. @dinrasaneh
📌 الرسم بالکلمات [چرا نقاشی‌های عاشورایی را نمی‌بینم؟] 🔹هیچ‌وقت با تعزیه ارتباط برقرار نکرده‌ام. به گمانم اساسا در سنت ایرانی، همیشه روضه در متن بوده و تعزیه در حاشیه. کربلا را می‌توان به گونه‌های مختلف هنری از جمله مکتوب و مصور روایت کرد. این قالب‌ها چه تاثیری در مضمون روایت دارند و آیا می‌توان آنها را به لحاظ ارزش رتبه‌بندی کرد؟ به گمانم بله. اگر بر اساس دومولفه‌ی 《تصویری یا کلامی》و 《رئال یا غیر رئال》 طیفی ترسیم نماییم، هر چه روایت کلامی‌تر و غیر رئال‌تر باشد، در روایت خود موفق‌تر است. به چه علت؟ در چند نکته بیان خواهیم کرد. 1⃣ صحنه وداع حضرت علی‌اکبر ع با سیدالشهداء ع را در نظر بگیرید. چه بین‌شان رخ داده؟ چه بر سر پدر آمده؟ چه غمی بر چهره سیدالشهداء ع نشسته؟ چقدر این صحنه عظمت دارد! هزاران سال می‌شود به گوشه‌گوشه‌اش فکر کرد، به هزار گونه آن را فهمید و گفت و گریست. اما وقتی به تصویرش می‌کشی، همه آن عظمت را محدود می‌کنی به یک تصویر از دریچه ذهن خودت. همه آن ظرفیت عظیم که می‌شد به قدر ذهن ناقص تک‌تک‌مان، به هزاران گونه در کلام آن را بنگاریم، سوخت شده و ذهن بر روی یک تصویر خاص قفل می‌‌شود. ای تجلی صفات همه برترها/چقدر سخت بود رفتن پیغمبرها پسرم می‌روی اما پدری هم داری/نظری گاه بینداز به پشت سرها حتی وقتی این شاهکار لطیفیان را می‌شنوی، ناخودآگاه ذهنت می‌رود سراغ نقاشی حسن روح‌الامین و از آسمان کلمات هبوط می‌کنی به جهان خاکی تصاویر. به همین علت معتقدم که نه تنها روایت کلامی بر روایت تصویری، ارجح است، بلکه توجه ناخودآگاه به روایت تصویری، لطافت روایت کلامی را ذبح خواهد کرد. 2⃣ معتقدم روایت غیر رئال بر روایت رئال مقدم است. این مقایسه را می‌توان هم در مورد روایت تصویری و هم در مورد روایت کلامی انجام داد. روایت تصویری غیر رئال بر روایت تصویری رئال مقدم است، زیرا: اولا کمتر ذهن را به میخ می‌کشد و کمتر محدود می‌شوی به دیدن کربلا از قاب محدود ذهن مولف. ثانیا در گونه غیر رئال، بین روایت و واقعه، فاصله‌گذاری صورت می‌گیرد و در نتیجه قدسیت واقعه بیشتر حفظ می‌شود. چنانکه تعزیه ایرانی به هوشمندی این نکته را رعایت می‌نماید؛ هرچند قالب اثر، نمایش است، اما نمایشی که بر خلاف تئاتر، دُز واقع‌نمایشی‌اش به عمد پایین نگه داشته شده است. حتی قالب گفتاری آن نیز زبان شعر فاخر است تا از سطح زبان روزمره‌ی مردم فاصله بگیرد. اهل بیت ع جلوه تمام صفات الهی هستند، از جمله "یا من علا فی دنوّه، و یا من دنا علوّه" ای آنکه در عین نزدیکی والایی و در عین والایی، نزدیکی. این نکته ظریف در تعزیه بیش از نمایش و فیلم رئال، رعایت می‌شود. 3⃣ همچنین روایت کلامی غیر رئال بر روایت کلامی رئال اولویت دارد. به زبان ساده‌تر، بیان ادبی (نظم و نثر) بر مقتل‌خوانی ترجیح دارد؛ هرچند حفظ و بیان مقاتل به عنوان پایه و منبع انواع روایت‌های کلامی و تصویری، در جای خود ضروری است. مقاتل، راوی عینیت حادثه هستند، مثلا اینکه حضرت علی‌اکبر ع از پدر وداع کرد، پدر اشک ریخت، او را نظاره کرد و تمام آنچه در این صحنه، محسوس و ملموس است. اما این لایه ملموس و محسوس، تنها یکی از لایه‌های واقعه و شاید پایین‌ترین آنهاست. امتیاز کربلا به این لایه نیست، به آن اتفاقات و معانی عمیقی است که در پس این عینیت وجود دارد؛ معانی بلندی که هرکس به قدر عمق معرفت خود نسبت به سیدالشهداء ع می‌تواند به آن دست یابد و به قدر توفیق و عنایتی که به او می‌شود، از آن بگوید. چنانکه امام صادق ع فرمود: "ما قال فينا قائلٌ بَيتا مِن الشِّعر حتّى يُؤَيَّدَ بِروحِ القُدُس" هيچ کس درباره ما بيت شعرى نگفت، جز آن كه روح القدس كمكش كرد. (عیون اخبار الرضا ع) بنابراین بهتر است بگوییم روایت کلامی رئال، اتفاقا غیر رئال‌تر است و تنها به بخش کوچکی از واقعیت نظر دارد. 4⃣ نکته آخر آنکه در نقاشی‌های عاشورایی جدید، بسیاری از فُرم‌های بدن، نورپردازی‌ها، حرکات بدن و... تا حدی متاثر از فضای هنری غربی است و آن فضا را به ذهن متبادر می‌کند. شرح این نکته نیازمند مباحث دقیق‌تری است که در آن تخصصی ندارم، اما اجمالا می‌توان آن را تصدیق کرد. چنانکه در یکی از نقدهای عالمانه بر فیلم پیامبر (ص) مجید مجیدی، همین نکته مطرح شده و نوع نورپردازی، جنس موسیقی و... صحنه‌های مربوط به پیامبر اکرم ص، با مدل کلیسایی آن تطبیق داده شده است. شاید بتوان ادعا کرد که این نقیصه، کمتر در روایت کلامی وجود دارد و این گونه‌ی روایت، کمتر از فضای فرهنگی غیر دینی متاثر گشته است. پی‌نوشت : عنوان یادداشت را از نام یکی از کتاب‌های شعر شاعر پرآوازه سوری، نزار قبانی وام گرفته‌ام؛ الرسم بالکلمات، نقاشی با کلمات. چقدر این عنوان دلرباست. کلمات، بهتر از قلمو و رنگ روغن بر ذهن‌مان نقش می‌زنند؛ زیباتر، دقیق‌تر و عمیق‌تر؛ نقش می‌زنند و محو می‌شوند، تا ما را محدود در خود نکنند. @dinrasaneh
📌 رنگین‌کمان یا قوس‌قرح (بخش دوم) [چرا باید خطر ترویج رسانه‌ای همجنسبازی را جدی گرفت؟] بعد از نشر بخش اول این یادداشت با پرسش برخی خوانندگان مواجه شدم که آیا با توجه به سانسور این نوع محتوا در داخل کشور -مثلا فیلم و سریالهایی که سعی در عادی سازی این نوع گرایش جنسی و جنسیتی دارد- باز هم باید نگران بود؟ در این یادداشت به این پرسش می‌پردازم. 🔹بخش عمده‌ای از سبد مصرف رسانه‌ای مخاطب ایرانی، از فیلم و سریال خارجی تغذیه می‌شود. واقعیت این است که نه حجم تولید سینما، تلویزیون و شبکه نمایش خانگی ایران و نه تنوع و کیفیت حرفه‌ای آن پاسخگوی نیاز مخاطبان نیست. علاوه بر این، حجم بالای مصرف رسانه‌ای مخاطب ایرانی سبب می‌شود که او مجبور باشد که هرچه در سینمای غرب تولید می‌شود، تماشا کند. طبق آمار منتشر شده توسط فیلیمو در سال ۹۸، هر کاربر فیلیمو به طور متوسط ۱۶۸ اپیزود فیلم و سریال در سال تماشا می‌کند. البته مصرف مخاطبان حرفه‌ای معمولا بسیار بیشتر از این مقدار است. بنابراین مخاطبان با مصرف متوسط یا زیاد، دامنه انتخاب وسیعی ندارند و برای پاسخ به عطش مصرف خود مجبورند منفعلانه عمل کنند و در مورد معیارهای اخلاقی خود در گزینش فیلم‌ها مسامحه نمایند. لذا سیاست‌های "تولید" رسانه‌ای در غرب، به شدت بر نوع "مصرف" مخاطب ایرانی اثرگذار است. 🔹حمایت از تولیدات حامی همجنسبازان در سینمای غرب پیشینه‌ای طولانی دارد. به عنوان مثال سابقه جایزه Teddy که در حاشیه جشنواره فیلم برلین به فیلمهای حامی همجنسبازان تعلق می‌گیرد، به ۱۹۸۷ برمی‌گردد. جالب است بدانید که در جشنواره برلین در سال ۲۰۱۸، فیلم ایرانی "هجوم" به کارگردانی شهرام مکری، رسما نامزد این جایزه شد. این فیلم هم‌اکنون در فیلیمو و نماوا موجود است و در فیلیمو با برچسب خانوادگی-اجتماعی و درج عنوان "نامزد جایزه تدی" معرفی شده است! این حمایت جشنواره‌ای در طول زمان از شکل غیررسمی به شکل رسمی‌تر و علنی‌تر تغییر یافته است. عجیب‌ترین مورد از این حمایت‌های جشنواره‌ای، بیانیه رسمی آکادمی اسکار است که اخیرا در سایت آن منتشر شده و مشخص می‌کند در آینده تنها فیلم‌هایی می‌توانند نامزد جوایز آن شوند که حداقل واجد ۲ استاندارد از ۴ استاندارد احترام به اقلیت‌ها (شامل: اقلیت نژادی-اقلیت جنسیتی- انواع گرایش‌های منحرف جنسی LGBTQ و...) باشند‌. به عنوان نمونه در استاندارد اول میخوانیم که باید یکی از سه گزینه زیر انجام شود: الف- یکی از شخصیت‌های اصلی یا فرعی مهم جزو آن اقلیت‌ها باشد. ب- ۳۰درصد تیم بازیگری از آن اقلیت‌ها باشد. ج- داستان اصلی فیلم مرتبط با موضوع آن اقلیت‌ها باشد. (https://www.oscars.org/news/academy-establishes-representation-and-inclusion-standards-oscarsr-eligibility) لازم به ذکر است که حمایت جشنواره‌ای تنها بخش کوچکی از انواع حمایت‌ها و ریل‌گذاری‌ها برای این نوع محتواهای فاسد است. 🔹اگر هنوز می‌پندارید که خطر جدی نیست، کافی است سری به vodهای اصلی داخلی بزنید و در نماوا و فیلیمو سریال‌ها و فیلم‌هایی را ببینید که نه تنها شخصیت‌های اصلی همجنس‌باز دارند، که رسما درصدد تطهیر و ترویج همجنسبازی نیز هستند‌؛ به عنوان نمونه فیلم The Old Guard که دو شخصیت اصلی مرد همجنس‌باز و کاملا موجّه دارد. بگذارید تنها بخشی از دیالوگ آنها را وقتی که در مورد رابطه همجنس‌گرایانه‌شان مورد تمسخر قرار می‌گیرند، از زیرنویس فارسی نماوا نقل کنیم: "وقتی تو تاریکی گم شدم اون ماهمه، وقتی تو سرما می‌لرزم گرمامه و هنوز بوسه‌اش هیجان‌زده‌ام می‌کنه حتی بعد از یک میلیون سال". 🔹شکی نیست که vodها و دستگاه نظارتی مقصر هستند، اما در یک نگاه کلان نمی‌توان مساله را به تقصیر این دو تقلیل داد. مساله فراتر از این است. آمار منتشر شده توسط فیلیمو می‌گوید حدود ۳۰هزار اپیزود فیلم و سریال در داخل آن موجود است و هر سال حدود ۱۰ هزار اپیزود جدید به آن اضافه می‌شود. وقتی سهم عمده‌ای از این محتوا از خارج مرزها می‌آید و سیاستگذاری تولید آن به دست دیگری است، چه باید کرد؟ خصوصا وقتی مشکل اخلاقی این تولیدات نه لزوما در یک صحنه خاص که در درون‌مایه، شخصیت‌پردازی و استخوان‌بندی فیلم است و لذا نمی‌توان به راحتی آن را سانسور یا تدوین مجدد کرد. مصرف رسانه‌ای مخاطب ایرانی زیاد است، تولید داخلی به لحاظ کمیت و کیفیت کفاف آن را نمی‌دهد، پس مخاطب ایرانی مجبور است که هر آشی که سیاستگذار آکادمی اسکار برایش پخته، بخورد. شاید بهترین توصیه شخصی فعلا این باشد که کم مصرف کنید تا بتوانید درست مصرف کنید. نظیر توصیه‌ای که از برخی بزرگان اخلاق در مورد سطح معیشت در زندگی شخصی شنیده‌ایم؛ آنقدر سطح زندگی‌تان را مرفه نکنید که برای حفظش مجبور شوید به درآمد حرام یا شبهه‌ناک روی بیاورید. @dinrasaneh
📌 بی‌روایت‌ها 🔹از جناب خضر (ع) تقاضا کرد که تعلیم او را بر عهده بگیرد. خضر (ع) آب پاکی را بر دستان او ریخت؛ مگر تو می‌توانی کنار من تاب بیاوری؟! و ادامه داد: وَكَیۡفَ تَصۡبِرُ عَلَىٰ مَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِ خُبۡرا؟ می‌دانی به چه آزمایش خواهی شد؟ ابتلاء تو صبر نیست، صبرِ در بی‌خبری است، صبر درحالی‌که هیچ روایتی از اتفاقات شگفتی که رخ می‌دهد، نداری. 🔹چرا آدمی به خرافه پناه می‌برد؟ مثلا چرا تمایل دارد بپذیرد که بین عبور از زیر نردبان و بدشانسی در طول روز، ربطی هست؟ برایش چه سودی دارد که باور کند قرار است امروزش خراب شود؟ گویا در پس این رفتارهای ظاهرا غیر عقلائی، منطق قدرتمند ناخودآگاهی وجود دارد؛ تلاش برای قاعده‌مند دیدن اتفاقات زندگی، البته در کلیشه‌هایی ساده. زیستن در جهان پیش‌بینی‌ناپذیر به شدت ترسناک است. خرافه، جهان را روایت می‌کند و این ترس را از بین می‌برد. خرافه به تو می‌گوید بدشانسی نتیجه عبور از زیر نردبان است، پس اگر از زیر نردبان رد نشدی، خیالت راحت باشد؛ هزینه‌اش این است که امروز را به استرس می‌گذرانی ولی روزهای دیگر برایت سفید می‌شوند. 🔹فضانوردها را دیده‌اید که برای تعمیرات ایستگاه فضایی از داخل محفظه آن خارج می‌شوند؟ تنها نخ اتصال آنها به ایستگاه، کابلی است که به آن بند ناف (umbilical cable) می‌گویند. اگر این کابل قطع شود، فضانورد در جهانی بی‌انتها معلق می‌شود. روایت از اکنون، همین کابل بندنافی است که تو را به جهان پیرامونت پیوند می‌زند. روایت از اکنون، از نان شب هم واجب‌تر است. 🔹اینها را گفتم تا بگویم هیچ بحرانی به قدر بی‌روایتی، مهلک نیست. انسانِ بی‌روایت، معلّق و گیج است، تاب‌آوری و صبرش را از دست می‌دهد و به هر خرافه‌ای چنگ می‌زند تا از این بحران خارج شود. بگذارید اینگونه بگویم: بی‌روایتی ترسناک‌تر از یک روایتِ ترسناک است. 🔹این را هم اضافه کنم که اساسا هیچ توصیفی، "توصیف" صرف نیست و حتما در دل خود "تجویز" هم به همراه دارد. روایت اکنون نه فقط روایت اکنون که علاوه بر آن، بیان مسیر اصلاح امروز است. هر صورت‌بندی از مساله، صورت‌بندی از راه‌حل نیز هست‌. بنابراین بی‌روایتی، متضمن بی‌عملی است و جامعه بی‌روایت، جامعه‌ای منفعل است. 🔹بحران رسانه‌ای این روزهای ما، همین است. مردم از توصیف اکنونشان عاجز شده‌اند؛ نمی‌دانند قطار اقتصاد و سیاست خارجی و غیره به کدام سو می‌رود؟ فی‌المثل آیا در نقاط انتهایی یک بحران اقتصادی هستیم یا در شروع بحرانی جدید؟ نه صورت‌بندی قابل اعتمادی از مشکل دارند و نه ذهنیت قابل اتکایی از راه‌حل‌های محتمل و افق پیش‌رو. بی‌روایتی، بازار خرافه را رونق می‌دهد. خرافه در سطح اجتماعی یعنی اتفاقاتی که در عالم عینیت ارتباط اندکی به یکدیگر دارند، از روی ترس ناخودآگاه ناشی از بی‌روایتی، در ذهنیت جامعه به هم پیوند می‌خورند. ساده‌تر بگویم، خرافه اجتماعی یعنی همین شرطی‌شدن اقتصاد. یعنی همین پیامکی که روبیکا برایت می‌زند که ساعت ۴:۳۰ بامداد، مناظره ترامپ و بایدن را به صورت زنده و با ترجمه همزمان برایت پخش می‌کند و تو می‌بینی ملتت بیش از ملت آمریکا پیگیر این مناظره‌اند. در سیاست خارجی تفاوت بنیادینی بین ترامپ و بایدن هست؟ نه آنچنان، اما ذهن بی‌روایت، به دنبال روایت است و هر تفاوت جزئی این دو می‌تواند برایش الهام‌بخش خرافه‌ای جدید باشد. 🔹چرا بحران بی‌روایتی شکل می‌گیرد؟ به گمانم مهم‌ترین علت آن، فقدان راوی است؛ شخصیت‌های رسانه‌ای که در طول سالها، سرمایه‌ای از اعتماد و اعتبار اندوخته‌اند و به وقت بحران می‌توانند روایت‌های مورد اعتماد برای مردم‌شان بسازند؛ هم اکنون را توصیف کنند و هم راه ساختن فردا را نشان بدهند. 🔹چرا راوی نداریم؟ سوالی که پاسخ به آن مجال دیگری می‌طلبد، اما اگر بخواهم کوتاه پاسخ بگویم: چون راوی‌کُشی کردیم. راوی با حرّیتش نزد مردم اعتبار می‌یابد. نمی‌شود از او توقع داشت بلندگوی مدیران بالادستی‌اش باشد. اما چه کردیم؟ چارچوب‌های رسانه‌ای تنگی ساختیم که انتظار منش کارمندی از راویان داشت و جایی برای حرّیت باقی نمی‌گذاشت. و نتیجه‌اش شد قلع و قمع همین بضاعت اندک؛ تعطیل کردن تک و توک جوانه‌های امیدی مثل ثریا و جهان‌آرا. رسانه ملی تبدیل شد به انبار کاهی که گاهی گندمی هم در آن یافت می‌شود و البته به محض یافت شدن، صاحب انبار آن را لگدمال می‌کند. و مردم ماندند و این بحران بی‌روایتی و مُشتی برنامه سرگرم کننده. مثل آن فضانوردی که کابل بندنافی‌اش را بریده‌اند و در کلاه فضانوردی‌اش برایش موزیک پخش می‌کنند.. @dinrasaneh
📌 با خودت حرف بزن! [چرا خوب بودن، مساله‌ای ارتباطی‌ست؟] 🔹گفتگوی با خود (self-talk) مفهومی متفاوت از "تفکر" است. تفکر جریانی ذهنی است که انسان در طی آن برای حل مجهول‌ها به سراغ انبان معلوم‌هایش می‌رود؛ الفکر هو ملاحظه المعقول لتحصیل المجهول. در تفکر با انسانی پرسش‌گر مواجهیم که به دنبال یافتن پاسخ است، اما در گفتگوی با خود، همین انسان تبدیل به دو خویشتن درونی متفاوت می‌شود که با یکدیگر مشغول مباحثه‌اند؛ خویشتنی که می‌گوید و خویشتنی که می‌شنود. فرض کنید امروز تصادف کرده‌اید و پس از یک روز پر ماجرا، آخر شب در اتاقی نشسته‌اید و ذهنتان مشغول اتفاقات امروز است. تا آنجا که به علت تصادف و جزییات تصادف و هزینه تعمیرگاه فکر می‌کنید، هنوز به منطقه "گفتگوی با خود" پا نگذاشته‌اید. آنجا که شروع می‌کنید به سرزنش خود ("علی چرا اینطور رانندگی کردی؟") یا دلداری خود ("حالا کاریه که شده، بالاخره تصادف برای همه پیش میاد") یا تحکّم به خود ("از این به بعد هیچ وقت حق نداری موقع رانندگی با موبایل صحبت کنی") گفتگوی با خود آغاز می‌شود. 🔹همانگونه که شیوه گفتگوی دو نفر با یکدیگر می‌تواند بی‌نهایت الگوی متفاوت داشته باشد، گفتگوی درونی نیز چنین است و می‌تواند رنگ انتقادی، حمایت‌گرانه، عاطفی، از موضع برابر، از موضع بالاتر و غیره داشته باشد. اینکه "چگونه انسانی هستید؟" به شدت مرتبط است به اینکه "چگونه با خود گفتگو می‌کنید؟" یا بهتر بگویم: مرتبط است به اینکه "بلدید با خودتان درست صحبت کنید؟" 🔹در روایات متعددی از مفهوم واعظ درونی ("واعظ من نفسه") گفتگو شده است. در روایتی از امام جواد (علیه‌السلام) می‌خوانیم که مومن به سه چیز نیاز دارد: توفیقی از جانب خدا، واعظی از درون خودش و پذیرش داشتن نسبت به آنکه خیرخواه اوست. (الوافی:۲۸۴:۲۶) وعظ درونی، شیوه خاصی از گفتگوی با خود است که چند ویژگی دارد؛ اولا ترکیبی از انتقال احساس و شناخت است؛ ثانیا از موضع بالاتر است و ثالثا رنگ محبت و دلسوزی دارد. 🔹این نوع گفتگو همان است که در نقاط عطف معنوی بسیاری از اولیاء خدا از آن شنیده‌ایم که درون خودشان با خویشتنِ خود گفتگو کرده‌اند و توانسته‌اند راه درست را پیدا کنند. در حقیقت این نقاط عطف، حاصل گفتگوهای موفق درونی‌اند که البته معمولا روایت‌نشده باقی مانده‌اند، مگر آنجایی که خود شخص برایمان روایتش کرده است. مثلا: حسن بن شمّون می‌گوید: به امام صادق(ع) نامه نوشتم و از فقرم گلایه کردم. نامه را فرستادم اما با خودم گفتم: "مگر آقا نفرموده بود که فقر کنار ما بهتر از ثروتمندی کنار دیگران است؟" جواب نامه رسید. آقا نوشته بودند: خدا به وسیله فقر، بندگان خوبش را از گناه تطهیر می‌کند و البته از بسیاری از گناهان هم می‌گذرد. بعد در انتهای نامه اضافه کرده بودند: این همان چیزی است که خودت هم به خودت گفتی که فقر کنار ما بهتر از ثروتمندی کنار دیگران است.(عوالم العلوم:۲۴۴:۲۰) و شگفت اینکه اگر کسی گفتگوی درونی را نیاموزد، گفتگوی بیرونی موفقی نیز نخواهد داشت، چنانکه امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: کسی که خدای متعال برایش واعظ درونی قرار ندهد، مواعظ مردم هم به کارش نخواهد آمد.(تحف‌العقول:۲۹۴:۱) 🔹بنابراین خوب بودن من به شدت وابسته به این است که بلد باشم با خودم گفتگو کنم؛ به وقتش خودم را نصیحت کنم، به وقتش خودم را سرزنش کنم و به وقتش خودم را دلداری بدهم. همچنین اگر می‌خواهم فرزندم انسان خوبی باشد، باید صحبت کردن با خودش را به او بیاموزم؛ یعنی امر تربیت نیز به شدت امری ارتباطی است. 🔹و سوال آخر اینکه آیا می‌توان مهارت گفتگوی با خود را آموخت و اساسا آیا ضرورتی دارد که برنامه و طرح مشخصی برای تقویت آن داشته باشیم؟ مثلا در تربیت فرزند، همانطور که تعامل صحیح با دیگران را به او می‌آموزیم، آیا ضرورت دارد که در قالب شعر و بازی و داستان، گفتگوی صحیح با خودش را نیز به او بیاموزیم؟ قطعا بله و چقدر ایده‌های خلاقانه و جذابی می‌تواند در این مسیر شکل بگیرد.. @dinrasaneh