دیگه کسی رو نمیشه جدی گرفت؛ کسی اونقدر واقعی نیست که بوی موندن بده. کسی اونقدر شبیهت نیست که بتونی از بغضات واسش بگی. کسی اونقدر دوستت نداره که از جهان نترسی. کسی نیست، این دنیا از درون خالی شده.
وقتی از کسی دلخوری "باهاش حرف بزن" رابطه ها و دوستی ها با نگفتن ها به پایان میرسه.
به هر طرف نگاه میکنیم یک نفر داره دوره موفقیت میفروشه ، تا اینجاش مشکلی نیست مشکل اینجاست که یک نفر هم بینمون موفق نیس :/
گاهی تو بدترین شرایطت یکی میاد که تو مدت خیلی کوتاهی از کسایی که بیشترین مدت رو باهات بودن بهت نزدیکتر میشه.
وقتی می گم از همه بدم میاد، وقتی می گم از همه خسته شدم، وقتی می گم دلم میخواد همه چیز و ول کنم و برم، منظور من از همه تو نیستی. تو همه نیستی. تو هیچ وقت برای من مثل همه نبودی. خودتو با این آدمای تکراری خسته کننده رو مخ مقایسه نکن. تو پناه گاه منی. تو همون رنگین کمون قشنگی که تا آخر عمرم از تماشا کردنش خسته نمی شم. همه ی آدمای زندگیم یک طرف، توام یک طرف. فهمیدی؟
-قشاع
من اینجوریم که اگه یکیو دوس داشته باشم همه چیزم شبیهِ اون میشه، اخلاقم مثل اون میشه، علایق اون میشه علایق من، ناراحتیش میشه ناراحتی من و خوشحالیش، خوشحالیِ من و یجورایی میشم اون.
کار خوبي در حق کسي انجام دادین انتظار نداشته باشین جبران بشه اونا قلب تورو ندارن.
وقتی از دلبرتون دور بودین، مثل مولوی خیلی کوتاه و جانبخش بهش بگید:
بی تو متروکه و بی رهگذرست کلبه من.
یه جا خیلی قشنگ نوشته بود:
در خیابانهایی که هرگز آمد و شد نداشت، در ساعاتی که میدانستم مشغولِ کار است، در خانههایی که اصلاً صاحبانِ آنها را نمیشناخت، همیشه منتظرش بودم.
وقتی بغض دارم، وقتی دلم بقلتو میخواد ، وقتی نیاز دارم تو اشکامو پاک کنی ، چرا ازم دریغ میکنی خودتو؟!
وضعیتمون جوری شده که اگه بری توی
خیابون بشینی گریه کنی ،
یه سی چهل نفری میان بدون حرف
میشینن باهات میزنن زیر گریه :)🖤
سالها وکیل بود، از اون آدم حسابیا! بهم گفت اگه بخوام یه نصحیت ۶۰ ساله بهت کنم اینه که؛
هیچکی دوستت نیست، مگه اینکه در نبودنت ازت دفاع کنه...
و من اینو با تموم وجود حسش کردم.
هدایت شده از 𝒎𝒐𝒃𝒉𝒂𝒎|ܩࡅߺ߲ܣܩܢ
چقدر بدِ اربعین سخته که به زائرا زیارت قبول بگی اما ی بغض اون ته ته گلوت باشه و اذیتت کنه ک اقا تو رو نطلبید ):
اما من دلم میخواست کسی باشم که هرگز برایت تکراری نباشد و هر روز شوق دیدنش را داشته باشی.
میخوام با یه نفر وارد رابطه بشم که اهمیت بده به اینکه «چرا کل روز ساکت بودم» :)
به جمجمه ی من خوش آمدید.
یک کامیون دارد از روی استخوانهای گردن و سرم رد می شود.
فقراتم می شکند و مغزم می پاشد بیرون و پخش می شود.
هزار تا چراغ قوه
توی چشم هایم می درخشند. دنیا کج و معوج می شود.
بالا می آورم. غش می کنم.
مدام این اتفاق می افتد. روزهای عادی ام این شکلی است.
من واقعا اشکم رو گونم سرازیر شد اونم بخاطر کسی که واقعا هیچ اهمیتی بهم نمیداد (:
یکی با چاقو نزدیکت میشه ولی طناب بسته شده به دست و پات رو باز میکنه، یکی با یه شاخه گل نزدیکت میشه، ولی با خار گلش تنت رو زخمی میکنه.
خیلیا اون چیزی که نشونت میدن نیستن، پس تا زمانی که خود واقعیشون رو ندیدی بهشون تکیه نکن :)
یکی این روزا پیج شال و روسریشو میبنده و فدای حس و حال این روزا میشه ، یکی استوری میزاره ، یکی استوری میزاره ولی توی عمل مقابل مردمش می ایسته ، یکی کلا واسش فرقی نداره چیزی نمیگه ، یکی چیزی نمیگه چون همه دارن میگن و تهش باز چیزی نمیشه و خسته شده از بس گفته ، نمیشه چون هیچوقت مردم نادان نمیذارن ، دقیقا همون مردمی که الان کنارتن ولی چون انقدر سادن حکومت دوباره به راحتی بازیشون میده و میکشونشون سمت خودشون ، ما چوب این مردمو میخوریم ک تعدادشونم خیلی زیاده ، چوب مردمی کهخودشون بدتر شده زندگیشون اما بازم سادن و راحت باز مارو میفروشن ، با وجود این مردم من ترجیح میدم دسته کسایی باشم که خسته شدن ودیگه حال ندارن چیزی بگن
هدایت شده از 𝒎𝒐𝒃𝒉𝒂𝒎|ܩࡅߺ߲ܣܩܢ
به جای اینکه روی جمله "ولی من دوسش دارم"
تمرکز کنید, رو جمله "دوسم نداره" تمرکز کنید .
زودتر رها میشید . . .