#نکات_معارفی
✅ موضوع: راه ثمر دادن عمر
📝گزیده سخنرانی #حجت_الاسلام_انصاریان
🔹🔹🔹🔹
🔸راه ثمر دادن عمر
🔸 اگر میخواهیم در تجارت عمر، سود بسیاری کنیم باید:
1⃣ باید عمر را در راه نبوت معامله کنیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، بهترین الگو است.
🔺لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (کافی ج ۳ ص ۴۴۵)
2⃣عمر را با کلام وحی الله معامله کنیم
🔺انَ هذَا الْقُرْانَ يَهْدى لِلَّتى هِىَ اقْوَم(سوره اسراء، آيه ۹)
3⃣عمر را با ائمه طاهر ین معامله کنیم و اینگونه بر حضرات معصومین وارد شویم که آنان به تمام اعمال حال و آیندهی ما اشراف دارند و توسل نمودن به اهلالبیت علیهمالسلام مخصوصاً به امام زمان علیهالسلام، عمر را تبدیل به یک تجارت بی ضرر و پرسود کنیم.
4⃣باید عمر را هزینه خداوند کرد
🔺 قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِ الْعالَمِينَ (انعام ۱۶۲)
هرکسی در هر شغل و منصبی هست، هدف عمل خود را خالص متوجه خداوند بکند و بگوید من در کار خود هدفم جلب رضایت خداوند است.
5⃣ وقتی شخصی برای خدا وارد عمل شد، دیگر سراغ تقلب و حیله و حرام نمیرود، زیرا خداوند همیشه همراه اوست؛
🔺 هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم (حدید ۴)
💠💠💠
🔅🔹🔸⚜🔸🔹🔅
#داستان_های_بلند
( هر شب ساعت 21 )
#دروغ_های_مادرم
#قسمت_اول
داستان من از زمان تولّدم شروع میشود.
تنها فرزند خانواده بودم؛ سخت فقیر بودیم و تهیدست و هیچگاه غذا به اندازه کافی نداشتیم.
روزی قدری برنج به دست آوردیم تا رفع گرسنگی کنیم.
مادرم سهم خودش را هم به من داد، یعنی از بشقاب خودش به درون بشقاب من ریخت و گفت:
"فرزندم برنج بخور، من گرسنه نیستم." و این اوّلین دروغی بود که به من گفت.
زمان گذشت و قدری بزرگ تر شدم.
مادرم کارهای منزل را تمام میکرد و بعد برای صید ماهی به نهر کوچکی که در کنار منزلمان بود می رفت.
مادرم دوست داشت من ماهی بخورم تا رشد و نموّ خوبی داشته باشم.
یک دفعه توانست به فضل خداوند دو ماهی صید کند.
به سرعت به خانه بازگشت و غذا را آماده کرد و دو ماهی را جلوی من گذاشت.
شروع به خوردن ماهی کردم و اوّلی را تدریجاً خوردم.
مادرم ذرّات گوشتی را که به استخوان و تیغ ماهی چسبیده بود جدا میکرد و میخورد؛
دلم شاد بود که او هم مشغول خوردن است.
ماهی دوم را جلوی او گذاشتم تا میل کند.
امّا آن را فوراً به من برگرداند و گفت:
"بخور فرزندم؛ این ماهی را هم بخور؛ مگر نمیدانی که من ماهی دوست ندارم؟" و این دروغ دومی بود که مادرم به من گفت.
قدری بزرگ تر شدم و ناچار باید به مدرسه میرفتم و آه در بساط نداشتیم که وسایل درس و مدرسه بخریم.
مادرم به بازار رفت و با لباسفروشی به توافق رسید که قدری لباس بگیرد و به در منازل مراجعه کرده به خانمها بفروشد و در ازا آن مبلغی دستمزد بگیرد.
شبی از شبهای زمستان، باران می بارید.
مادرم دیر کرده بود و من در منزل منتظرش بودم.
از منزل خارج شدم و در خیابانهای مجاور به جستجو پرداختم و دیدم اجناس را روی دست دارد و به در منازل مراجعه میکند.
صدا زدم، "مادر بیا به منزل برگردیم؛ دیروقت است و هوا سرد.
بقیه کارها را بگذار برای فردا صبح."
لبخندی زد و گفت:
"پسرم، خسته نیستم." و این دفعه سومی بود که مادرم به من دروغ گفت
ادامه دارد...
❀ ﴾﷽﴿ ❀
صبح بهاریام چو پدیدار میشود
لبخند میزند گل و بیدار میشود
وز مشرق نگاه تو خورشید میدمد
کم کم دوباره لحظهٔ دیدار میشود
سلام 🌸🍃
صبحتون بخیر
روزتون خوش، دلتون خرم
#امام_علی علیه السلام:
اعتماد كردن به دشمن، عامل فريب خوردن [از او] است.
🗓 امروز پنج شنبه
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۷
۲۳ شعبان ۱۴۳۹
۱۰ می ۲۰۱۸
⌛
دعاي روز پنجشنبه:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ اللَّيْلَ مُظْلِماً بِقُدْرَتِهِ وَ جَاءَ بِالنَّهَارِ مُبْصِراً بِرَحْمَتِهِ وَ كَسَانِي ضِيَاءَهُ وَ أَنَا فِي نِعْمَتِهِ اَللَّهُمَّ فَكَمَا أَبْقَيْتَنِي لَهُ فَأَبْقِنِي لأَِمْثَالِهِ وَ صَلِّ عَلَي النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ تَفْجَعْنِي فِيهِ وَ فِي غَيْرِهِ مِنَ اللَّيَالِي وَ الأَْيَّامِ بِارْتِكَابِ الْمَحَارِمِ وَ اكْتِسَابِ الْمَآثِمِ وَ ارْزُقْنِي خَيْرَهُ وَ خَيْرَ مَا فِيهِ وَ خَيْرَ مَا بَعْدَهُ وَ اصْرِفْ عَنِّي شَرَّهُ وَ شَرَّ مَا فِيهِ وَ شَرَّ مَا بَعْدَهُ اَللَّهُمَّ إِنِّي بِذِمَّهِ الإِْسْلاَمِ أَتَوَسَّلُ إلَيْكَ وَ بِحُرْمَهِ الْقُرْآنِ أَعْتَمِدُ عَلَيْكَ وَ بِمُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَي صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَسْتَشْفِعُ لَدَيْكَ فَاعْرِفِ اللَّهُمَّ ذِمَّتِيَ الَّتِي رَجَوْتُ بِهَا قَضَاءَ حَاجَتِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ اَللَّهُمَّ اقْضِ لِي فِي الْخَمِيسِ خَمْساً لاَ يَتَّسِعُ لَهَا إِلاَّ كَرَمُكَ وَ لاَ يُطِيقُهَا إِلاَّ نِعَمُكَ سَلاَمَهً أَقْوَي بِهَا عَلَي طَاع....
روز پنجشنبه روز حضرت امام حسن عسكري عليه السّلام است بگو در زيارت آن حضرت:
اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا حُجَّهَ اللَّهِ وَ خَالِصَتَهُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثَ الْمُرْسَلِينَ وَ حُجَّهَ رَبِّ الْعَالَمِينَ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ أَنَا مَوْلًي لَكَ وَ ﻵِلِ بَيْتِكَ وَ هَذَا يَوْمُكَ وَ هُوَ يَوْمُ الْخَمِيسِ وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ مُسْتَجِيرٌ بِكَ فِيهِ فَأَحْسِنْ ضِيَافَتِي وَ إِجَارَتِي بِحَقِّ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ
🍃🔅🔹🍃🔹🔅🍃
#حکایت
🔸گویند: صاحب دلی، برای اقامه نماز به مسجدی رفت.
🔸 نمازگزاران، همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید.
پذیرفت.
نماز جماعت تمام شد.
چشم ها همه به سوی او بود.
🔸مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست.
بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.
🔸آن گاه خطاب به جماعت گفت: مردم! هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!
کسی برنخاست.
🔸گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد!
باز کسی برنخاست.
🔹گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما برای رفتن نیز آماده نیستید
📕 تذكرة الاولياء، عطار نیشابوری
•┈••✾🔸🔻💠🔻🔸✾••┈•
هدایت شده از طه
1_6860741.mp3
697.4K
🎵 #کلیپ_صوتی
#احکام
💠 موضوع: شرایط نمازگزار
🔸زمان: "2:50 دقیقه
💠💠💠