#یا_علی_اصغر
نوح، نُهصد سال اگر در راه بود
سِیْرِ مُلکیِ تو در شش ماه بود...
#سید_میلاد_حسنی
@dobeitynab
#یا_جواد_الائمه
بابالجَواد راهِ ورودی به قـلب توست
حاجت رواست هرکه از این راه میرود
@dobeitynab
#مولانا_علی
خدا کند ز کرم من هم انتخاب شَوَم
غبار کاشی صحن ابوتراب شَوَم...
#سیدمیلادحسنی
@dobeitynab
#یا_زینب
زینب همان کسی است که در راه عفتش
عباس میدهد، نخ معجر نمیدهد...
#شهادتخانمزینبکبریسلاماللهعلیها
@dobeitynab
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یا_زینب_سلام_الله_علیها
پناه عالمیان زینبت پناه ندارد
به جز تو ای شه خوبان،پناهگاه ندارد...
#سلام_علی_قلب_الزینب_الصبور
@dobeitynab
حاج نریمان پناهی - @narimanpanahii_021019115255.mp3
9.53M
#عزیز_برادرم
اگر دلواپسِ من بودهای، من بیشتر بودم
میان بستگان خود به تو وابستهتر بودم
رسیده لحظهی مرگم، سراغم را نمیگیری؟!
به شوق دیدنت از صبح هی خیره به در بودم
میان بسترم جان میدهم حالا تک و تنها
منی که لحظهی جان دادن چندین نفر بودم
نگاه اولم را بین آغوش تو خندیدم
از آن بدو تولد با تو یک جور دگر بودم
هنوزم با مرور خاطراتت جان به لب هستم
سه ساعت زخم خوردی و سه ساعت محتضر بودم
میان التماس من تو را هر کس که آمد زد
چه بر میآمد از این دست تنها؟! یک نفر بودم
به ابن سعد رو انداختم آخرسر از غربت
منی که از سخن با یک غریبه بر حذر بودم
به پیش چشم من ده اسب از روی تنت رد شد
تو خونین پیکر و من بیشتر خونین جگر بودم
تو شأنت دامن زهراست نه مخروبهی خولی
سرت را از تنورش در میآوردم اگر بودم
بهانه تا نگیرند از نبود تو یتیمانت
برای بچهها هم عمه بودم هم پدر بودم
سوار ناقهها کردم همینکه دخترانت را
برای محملم دنبال مَحرَم در به در بودم
مرا بازار بردند و مرا آزار میدادند
منی را که به عصمت در دو عالم مفتخر بودم
تو را با خیزران میزد، مرا ساکت کند دشمن
حلالم کن برادر جان برایت دردسر بودم
@dobeitynab
#به_وقت_دلتنگی
یآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِى إِلَى رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً...
◾️ساعت ۱:۲۰دقیقه...
#حاج_قاسم_سلیمانی
@dobeitynab
#سلامبرقلبشکستهزینب💔
بعد یک سال و نیم بی تابی
زینب است و مصیبت گودال
خاطرش هست ظهر عاشورا
اشتیاق جماعت خوشحال
گریه ای که توان ز او برده
گریه هاییست در فراق حسین
نیست مرهم برای زخم دلش
کمرش را شکسته داغ حسین
زیر نور گرم خورشید است
بسترش رو به قبله تا کرده
یاد گودال کرده،می سوزد
روی خود را به کربلا کرده
بر تنش رد کعب نی دارد
بر دلش هم که داغ عاشوراست
یاد دریا و مشک خالی و
اضطرار و خجالت سقاست
خیره مانده ست بر در خانه
تا بیاید برادرش از راه
حرف اصلا نمی زند خانم
بغض دارد،آه دارد،آه..آه
گفت اورا سکینه:خانم جان
لبتان خشک شد ز بی آبی
آخرش هم ز پا در آمده اید
بعد یک سال و نیم بی تابی...
باز هم در سکوت خود مانده
اشک هایش شبیه سیلاب است
آه!خانم مگر نمی داند
چشم های برادرش خواب است؟
حق بده بی قرار اگر گشته
حرف پنجاه و خورده ای سال است...
حاجتش را گرفته بعد حسین
وقت رفتن رسیده خوشحال است...
آرمانصائمی
#شب_جمعه
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله_الحسینع
@dobeitynab