eitaa logo
『↫כِڂٍٺٍࢪَٵَن‌ݕٍہُݜًٺًےٍ↬』
226 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
379 فایل
سلام‌به‌دخترای‌بهشتی🥰 به‌کانال‌ما‌خوش‌آمدید💫🧕 امیدوارم‌که‌با‌هم‌بتونیم‌یه‌دختر‌بهشتی‌کامل‌وبالغ‌بشیم‌💯✅ آیدی‌خادم‌کانال😁👇🏻 { hl } استیڪࢪامۅنھ↯↻ [ @stickertrnom ]
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ᬼ⃢ 🐣 😂 یـکے از عملیات ها بود که فرمانده دستور داده بود شب هیچ کس تکون نخوره وصداش در نیاد😳🤫 وقت نماز صبح شد آفتابه رو برداشتم ورفتم وضو بگیرم که یکدفعه احساس کردم کسی آن طرف تر تکان میخورد😥 ترسیدم😫 نمیتوانستم کاری بکنم ،تنها بودم و بدون اسلحه و یک متر جلوترم یک بعثی که اگر برمیگشت و من رو میدید شهادتم حتمی بود😂 شروع کردم به دعا گفتم خداجون من که نیومدم کار بدی بکنم که الان گرفتار شدم اومدم وضو بگیرم پس کمکم کن یک لحظه چیزی به ذهنم رسید👏🏻👌🏻 😂لوله ی آفتابه رو گذاشتم و رو سر عراقی و گفتم حَرِّڪ....😂😂😂 بیچاره انقدر ترسیده بود که همش به عربی میگفت:نزن... اینطوری شد که همه چی رو هم اعتراف کرد وعملیات به نفع ایران تموم شد😂😂 وتا صبح همه ی رزمنده ها وفرماندمون از خنده داشتند غش میکردند😅😂😟 تااینکه فرمانده گفت:بچه ها دلتون و پاک کنید اونوقت با یک آفتابه هم میشه دشمن و نابود کرد😂❤️ 🌿⃟ {‌‌°•@dogtaranbehsti•°}
اسیر شده بود! مأمور عراقی پرسید: اسمت چیه؟!🤔 - عباس🙂 اهل کجایی؟!🤔 - بندر عباس🙂 اسم پدرت چیه؟!🤔 - بهش میگن حاج عباس!🙂 کجا اسیر شدی؟!🤔 - دشت عباس!🙂 افسر عراقی که کم کم فهمیده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد حرف بزند محکم به ساق پای او زد و گفت: دروغ می گویی!😤 او که خود را به مظلومیت زده بود گفت: - نه به حضرت عباس (ع) !!🤗 😁🌱 ‌‌‌‌ ⓙⓞⓘⓝ↯↻ ➣⇩∞➣⇩∞➣⇩∞➣⇩∞➣‌⇩ ≈≈{°•@dogtaranbehsti•°}‌‌‌‌≈≈ ➣⇧∞➣⇧∞➣⇧∞➣⇧∞➣⇧‌‌
😂🤣 دکتـــ👨🏻‍⚕ـــر با خنده بهش گفت: برادر! مگه پشت لباست ننوشتی ورود هرگونه تیر و ترکش ممنوع!!😄 پس چرا مجروح شدی؟! گفت: دکتر جان! ترکشه بیسواد بوده! تقصیر من چیه؟!🤕🤷‍♂ ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
😂 توی سنگر هرکی مسئول کاری بود ک یک باره خمپاره امد وخورد کنار سنگر😥💥 ب خودمان ک امدیم دیدیم پای رسول با چفیه بسته است نمیتوانست درست راه برود.🤕😶 ازان ب بعد کارهای رسول را بچه ها انجام میدادند.☺️کم کم بچه ها ب رسول شک کردند یک شب چفیه را از پای راستش باز کردند ب پای چپش بستند...😜صبح بلند شد پای چپش لنگید!!!😲😂 سنگر از خنده بچه ها رفت بالا🤣🤣🤣 تا میخورد زدنش مجبورش کردند تایه هفته کارای سنگر را انجام بده 🤧😂خیلی شوخ بود همیشه ب بچه ها روحیه میداد اصلن بدون رسول خوش نمیگذشت😅🙃😉 🙂
😂😀 🤨😶 🤦🏻‍♂نمیدونم چکار کرده بودن کـه فرماندهشون بعد از کلی صغری و کبری چیدن و منبر رفـتن داشت می گفت: برادرا !!! دیگه تکرار نشه☝️🏻 یکی از آن برادرها با صدای بلند پرسید: حاجی اگه تکرار بشه چی میشه؟🤷🏻‍♂ و حاجی کـه لابد تصور می کردند الان است که از کوره😐😑😠 در برود جواب داد: هـیچی؛ با ایـن دفعه می‌شه دو دفعه✌️😂😅 𝓳𝓸𝓿𝓲𝓷↯ 《¤ … ➣‴@dogtaranbehsti‴↻ … ¤》
😂😂 سرِ نماز هم بعضے دست بردار نبودند! به محض اینکه قامت می‌بستی، دستت از دنیا کوتاه مے شد و نه راه پس داشتے و نه راه پیش پج پج کردن ها شروع می‌شد ... . مثلا می‌خواستند طورے حرف بزنند که معصیت هم نکرده باشند و اگر بعد از نماز اعتراض کردی بگویند ما که با تو نبودیم !! اما مگر می‌شد با آن تکه‌ها که می‌آمدند آدم حواسش جمعِ نماز باشد !؟ . مثلا یکے مے گفت: - واقعا که می‌گویند نماز معراجِ مومن است این نمازها را می‌گویند نه نماز من و تو را ... . - دیگرے پیِ حرفش را می‌گرفت که : من حاضرم هرچے عملیات رفتم بدهم دو رکعت نماز او را بگیــرم ... و سومے میگفت : مگر می‌دهد پسر؟ و از این قماش حرف ها ... اگر تبسمے گوشه لبمان مے نشست بنا مے کردند به تفسیر کردن: . ببین! ببین! ملائکه دارند قلقلکش مے دهند و این جا بود که دیگر نمی‌توانستیم جلوے خودمان را بگیریم و لبخند به خنده تبدیل مے شد... خصوصا آنجا که می‌گفتند« . مگر ملائکه نامحرم نیستند؟ و خودشان جواب مے دادند: خوب با دستکش قلقلڪ می‌دهند ...ツ 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
😆  یہ جا هسٺ: شہید ابراهــیم هادے پُست نگہبانےرو زودتر ترڪ میڪنه👀 بعد فرمانده میگهـ ۳۰۰صلوات جریمتہ📿 یڪم فڪر میڪنه و میگه؛ برادرا بلند صلوات همه صلوات میفرستن برمیگرده و میگه بفرما از ۳۰۰تا هم بیشتر شد...😂😂😂😂😂😂😂 شهید ابراهیم هادی❤️ صرفا جهت خنده🤣 𝓳𝓸𝓿𝓲𝓷↯ 《¤ … ➣‴@dogtaranbehsti‴↻ … ¤》
یکی از روزها مقداری عرق بیدمشک در فاو به دستم رسید.😋مقدار زیادی یخ تدارک دیدم و شربت🍹گوارایی درست کردم. برخلاف همیشه که در پخش شربت دست و دلبازی می کردم،😊این بار به خاطر تعداد زیاد نیروهای حاضر در منطقه نمی توانستم به هر نیرو بیش از یک لیوان شربت بدهم.😕 بوی شربت و صدای تکبیر🗣من که بلند شد بچه ها جلوی ایستگاه به صف شدند و یکی یکی سهمیه شربتشان را گرفتند و نوش جان کردند.😋 ولی این شربت شیطنت😜بعضی ها را هم قلقلک داد. یکی از بچه ها، بار اول کلاه_آهنی بر سر گذاشت، آمد و شربتش را خورد.😐بار دوم به دور صورتش چفیه پیچید و دوباره شربت خورد.😳 بار سوم کلاه_سربازی گذاشت و باز هم شربت خورد.😒بار چهارم بدون کلاه آمد و باز هم شربت خورد.😬وقتی می خواست برود خطاب به او گفتم: "این بار برو چادر سرت کن و بیا شربت بخور.😐😂😂" بچه ها خندیدند😂ولی او از رو نرفت و با تعجب از من پرسید: "چه طور مرا شناختی😅؟" گفتم:"پسر جان! تو فقط پوشش سرت را عوض می کنی، بقیه لباس هایت که همان است.😅 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
تازه اومده بود جبهه یه رزمنده رو پیدا کرده بود و ازش می پرسید: وقتی توی تیررس دشمن قرار می گیری ، برا اینکه کشته نشی چی میگی؟ اون رزمنده هم فهمیده بود که این بنده تازه وارده😄 شروع کرد به توضیح دادن: اولاْ باید وضو داشته باشی😄 بعد رو به قبله و طوری که کسی نفهمه باید بگی: اللهم الرزقنا ترکشنا ریزنا بدستنا یا پاینا و لا جای حساسنا برحمتک یا ارحم الراحمین😂 بنده خدا با تمام وجود گوش میداد ولی وقتی به ترجمه ی جمله ی عربی دقت کرد ، گفت: اخوی غریب گیر آوردی؟😂😂😂😂 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
😂🤣 هوس ڪردم با بے سیم عراقے ها را اذیت ڪنم 📞 گوشے بے سیم را گرفتم روے فرڪانس یک عراقی ڪه از قبل به دست آورده بودم، چند بار صدا زدم: " صفر من واحد. سمعونے اجب" بعد از چند بار تڪرار صدایے جواب داد: "الموت لصدام" تعجب ڪردم و خنده بچه ها بالا رفت😄 از رو نرفتم و گفتم:بچه ها، انگار این ها از یگان هاے خودمان هستند. بگذارید سر به سرشان بگذاریم🤨 به همین خاطر در گوشے بے سیم گفتم:انت جیش الخمینی👮🏻‍♂ طرف مقابل ڪه فقط الموت بلد بود گفت:الموت بر تو و همه اقوامت😐 همین ڪه دیدم هوا پس است،‌ عقب نشینے ڪرده،‌ گفتم:بابا ما ایرانی هستیم و شما را سر ڪار گذاشته بودیم☺️ ولے او عڪس العمل جدے نشان داد😠 و اینبار گفت:مرگ بر منافق! بالاخره شما را هم نابود مے ڪنیم🤦‍♂ نوڪران صدام، خود فروخته ها..." دیدم اوضاع قمر در عقرب شد، بے سیم را خاموش ڪرده و دیگر هوس سر به سر گذاشتن عراقے ها نڪردیم😂 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
😅 همه برن سجده..!!!😲 شب سیزده رجب بود🍃. حدود 2000 بسیجی لشگر ثارالله در نمازخانه لشگر جمع شده بودند.🌷 بعد از نماز محمد حسین پشت تریبون رفت و گفت امشب شب بسیار عزیزی است و ذکری دارد که ثواب بسیار دارد و در حالت سجده باید گفته شود.😇 تعجب کردم😮! همچین ذکری یادم نمی آمد!🤔 خلاصه تمام این جمعیت به سجده رفتند که محمد حسین این ذکر را بگوید و بقیه تکرار کند.😁 هر چه صبر کردیم خبری نشد🙁. کم کم بعضی از افراد سرشان را بلند کردند و در کمال ناباوری دیدند که پشت تریبون خالی است و او یک جمعیت 2000نفری را سر کار گذاشته است.😶😐😑😂 بچه ها منفجر شدند از خنــ😂ـــده و مسئولان به خاطر شاد کردن بچه ها به محمد حسین یک رادیـ📻ــو هـــ🎁ــدیه کردند!😅 || @dogtaranbehsti
😂 در‌دوران‌اسارت‌تقريبا‌همہ‌سعے‌مے‌ڪردند نامہ‌اے‌💌بنويسند‌✍و براے‌خانواده‌شان‌بفرستند . بين‌بچہ‌هاے اسير‌هم‌عده‌اے‌ڪم‌سواد‌ و‌بے‌سواد‌بودند ڪہ‌مےگفتند‌نامه‌شان‌را‌يڪے‌ديگہ‌بنويسہ‌. اون‌روز‌ها‌هم‌براے‌ما‌چند‌تاڪتاب‌📚آورده بودند‌در‌زندان‌از‌جملہ‌نہج‌البلاغہ . يہ‌روز‌ديديم‌يڪے‌از‌بچہ‌هاے‌ڪم‌سواد اومد‌گفت 🗣: من‌يڪ‌نامہ‌از‌نامہ‌هاے حضرت‌علے‌رو‌❤️از‌نہج‌البلاغہ‌ڪہ‌خيلے‌هم بلند‌نبود‌نوشتم‌رو‌اين‌ڪاغذ‌📄براےبابام 👨🏻‍🦳؛ ببينيد‌خوبہ؟ گرفتيم‌ديديم‌نامہ‌امير المومنين‌بہ‌معاويہ‌است‌ڪہ‌اين‌رفيقمون برداشتہ‌براے‌پدرش‌نوشتہ😐😅😂 || @dogtaranbehsti